(۰) چرا موسیقیِ مردمِ جهان ؟
لبخند نخستین واکنش و نتیجه آفرینش (خودزایی) در انسانِ آفریننده است، که به جشن و شادیِ جمعی میکشد. رقص و موسیقی در دسترسترین ابزارِ این تبلورِ شادی در این جشنها و شادیها هستند. همه اینها زبانی بین المللی دارند. و مردمِ جهان با وجودِ تفاوتهایِ زبانی، فرهنگی و قومی اینها را خوب میفهمند. هنر، نقش، تصویر، شادی، خنده، جشن، کارناوال، رقص و موسیقی، زبانهای بین المللی هستند، و خاصیتِ مهری (پیوند دهنده = چسب) دارند. برایِ درکِ موسیقی تنها شنیدنِ موسیقی کافی است و نیاز به هیچگونه تخصصی ندارد. از اینرو این ویژگیِ موسیقی از دیدِ فرهنگهایِ (مردمیِ ) مختلف نتنها پنهان نمانده بلکه کشف نیز شده است. این است که رابطه تنگاتنگی بینِ فرهنگ و موسیقی وجود دارد.
بـشـنو ایـن نـی چـون شـکایت مـیکـند – ازجـــــدایـــیـــهـــا حــکـایــت مـیکـند
کـــز نــیــسـتـان تا مــــرا بــبــریــدهانــد – درنــفــیــرم مـــرد و زن نـــــالــیــدهانــد
سـیـنه خـواهـم شرحه شرحه از فــراق – تـا بـگـــــویــم شــــرح درد اشــــتـیـاق
ســــر مــن از نـــالـهٔ مـن دور نـیـســت – لـیـک چشم و گوش را آن نور نـیـســت
آتــشـست این بانگ نـای و نـیـست بـاد – هــرکـه ایـن آتــــش نـدارد نـیـست بـاد
نـــــی حــدیـث راه پــرخــون مـیکـــنـد – قـصـههای عــشـــق مـجـنـون مـیکـــنـد
جدایی و پارگی (کـــز نــیــسـتـان تا مــــرا بــبــریــدهانــد) بر مهر چیره میشود (نـــــی حــدیـث راه پــرخــون مـیکـــنـد)، و این به یک تراژدیِ عمیق و عمومی (درنــفــیــرم مـــرد و زن نـــــالــیــدهانــد) میانجامد (درد اشــــتـیـاق). شکایتِ نیِ مولویِ بلخی، از چیست ؟ از جداییها ! ابزارِ بیانِ این شکایت چیست ؟ نوایِ نی ! او حرف نمیزند، (کتابِ مقدس)، او میسراید، تا همه بشنوندش، و درکش کنند. او در پیِ رستاخیز است تا مهر را برقرار سازد، او در پیِ دستور و امر و نهی و معامله و سوداگری نیست (بهشت و جهنم)، نمیخواهد که با او بودن تنها با سود توجیه شود، شادی است، همداستانی است (سـیـنه خـواهـم شرحه شرحه از فــراق – تـا بـگـــــویــم شــــرح درد اشــــتـیـاق)، زیبایی است ، مهر است که انگیزه او است.
این یکی از بزرگترین اکتشافاتِ فرهنگِ مردمی – جهانیِ ایران است، و مختصِ ایران هم نیست. برایِ اینکه این امر بیشتر برایِ خوانندگانِ گرامی ملموس شود، یک پروژه دارم که هدفم این است که موسیقیِ مردمِ جهان را در این سایت معرفی کنم.موسیقیِ مردمِ جهان از اعماقِ تار و پودِ فرهنگهایِ مختلف میآید و در درونِ افرادِ معمولیِ مردمِ جهان آتش افروز است. عشق دستمایه اصلیِ این موسیقی است. من به موسیقیِ مردمی (Folk) خیلی علاقه دارم. چون منشأِ این نوع موسیقی را دلهایِ مردم میدانم. این نوع موسیقی غالباً از کوچهها و اعماقِ دل مردم می آید و از اسطوره هایِ آنها سرچشمه میگیرذ. موضوعِ این نوع ملودیها هم تراژدی، عشق، زندگی، شادی، تلاش، … است. از خصوصیاتِ این آهنگها این است که به دل همه مینشیند صرفِ نظر از اینکه اهلِ کدام کشور هستند، چه جنسیتی، نژادی، رنگی و سنی دارند، و هر کسی که ملیّتِ آن آهنگ را داشته باشد حتما از آن خاطره خوبی دارد.
هدفم این است تا اینجور آهنگها را پیدا کنم. تا حالا از چندین کشور نمونههایی پیدا کردم. مثلا، مکزیک، پرو، الجزایر، آمریکا، افغانستان، بلوچی، آذربایجان، ژاپن، … . هر بار که چیزِ جدیدی پیدا میکنم اینجا معرفی خواهم کرد. پیدا کردنشان یک درد سراست، ترجمه متن به فارسی یک دردِ سرِ دیگر. بعضی وقتها هم نمیتوانم متن را پیدا کنم.
(۱) افغانستان – محمد حسینِ سرآهنگ
«محمد حسین سرآهنگ از استادان موسیقی افغانستان بود. او فرزند استاد غلام حسین بود و در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در کوچه خواجه خوردک یا کوچه خرابات امروز کابل دیده به جهان گشود. او در جریان دروس ابتدائی مکتب به فراگیری علم موسیقی نزد پدر آغاز کرد. پدرش متوجه استعداد او در موسیقی شد و او را به هند برد تا شاگرد استاد عاشق علی خان بنیانگذار مکتب موسیقی پیتاله گردد. محمد حسین شانزده سال پای درس استاد عاشق علی خان نشست و با گنجینهای از علم موسیقی به وطن باز گشت و از همان آغاز تاسیس رادیو کابل همکار هنری رادیو بود.
در سال ۱۳۲۹ خورشیدی در یک فستیوال بزرگ موسیقی در سینما پامیر شهر کابل شرکت کرد. در این کنسرت که عدهای از استادان داخلی و خارجی از جمله استاد قاسم افغان و استاد بره غلام علی خان هندوستانی اشتراک داشتند، محمد حسین درخشید و به اخذ مدال طلا از جانب شاروالی وقت کابل نایل گشت. در همین سال بود که از جانب ریاست مستقل مطبوعات وقت لقب استادی به وی داده شد.
چند سال بعد از آن تاریخ لقب سرآهنگ نیز از جانب دولت به وی اعطا شد. او با گرفتن دعوتنامههای پیاپی از هند، پاکستان و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق در کنفرانسها و کنسرتهای زیادی اشتراک کرد. در سالهای اخیر در هر سالی دو سه بار به کنفرانسها و کنسرتهای خارجی دعوت میشد و تا آنجا که برای او مقدر بود در آن برنامهها شرکت میکرد. از جمله القاب هنری که استاد سرآهنگ بدانها نایل گشته بود میتوان اینها را نام برد: «کوه بلند موسیقی» از دانشگاه چندیگر هند، القاب ماستر، داکتر، و پروفیسور موسیقی از دانشگاه کلاکندرا در شهر کلکته، لقب «سر تاج موسیقی» از دانشگاه مرکزی در شهر اللهآباد هند، لقب «بابای موسیقی» پس از اجرای آخرین کنسرت سال ۱۳۵۷ خورشیدی در دهلی و لقب «شیر موسیقی» در پایان آخرین کنسرتهایش در زمستان سال ۱۳۶۰ خورشیدی از دانشگاه اللهآباد هند.
در همین سفر اخیر به هند بود که در پی یک حمله شدید قلبی مجبور شد کنسرتهایش را قطع کند و در یک شفاخانه شهر بمبئی بستری شود. دکتوران معالج باو توصیه نموده بودند که نه تنها دیگر آواز نخواند بلکه تا صحت یابی کامل حتی لب به سخن نگشاید. استاد سرآهنگ پس از بهبودی نسبی کنسرتهایش را تمام کرد با دو مدال طلا و نقره و لقب شیر موسیقی بوطن برگشت. بدینگونه تعداد کپها و مدالهایش از بیست عدد تجاوز کرد که میتوان گفت در تاریخ موسیقی کلاسیک چه در کشور ما و چه در سر زمینهای نیم قاره هند کمتر استادی این همه مدال، اینهمه لقب و این همه جایزه هنری را صاحب شدهاست.
ساعت ۹ صبح روز یکشنبه ۱۶ جوزای ۱۳۶۱جنازه استاد در حالیکه عده زیادی از مسوولان دولتی از جمله منسوبین وزارت اطلاعات و کلتور، رادیو و تلویزیون حاضر بودند از کلنیک صدری شفاخانه ابن سینا برداشته شد و پس از مراسم تجهیز و تکفین براساس وصیت خودش به گذر خرابات برده شد تا پیر و برنای آن گذر از نزدیک با سر حلقه خراباتیان وداع نمایند. سپس جنازه استاد سرآهنگ در حالی عده بیشماری از دوستان و علاقمندان شان حاضر بودند، از مکرویان برداشته و جهت ادای نماز جنازه به مسجد پل خشتی انتقال یافته سپس در شهدای صالحین به خاک سپرده شد.
گـــــداز درد طـــوفان کرد دست از مـــا بشوی بیـــدل
نبـــرد این سیــل اگـــر امروز فـــردا میبرد مـــــارا«
.
متنِ آهنگِ «اووه یار» !
یا رب تو مرا به یار دمساز رسان / ا اه / یا رب تو مرا به یار دمساز رسان / آوازه ی دردم به هم آواز رسان / ا اه / آوازه ی دردم به هم آواز رسان / از هجری کسی شب و روز گریانم / ا اه / از هجری کسی شب و روز گریانم / او را به من و مرا به او باز رسان / او یار / کتت کار دارم / یک لحظه گفتار دارم / یک زمان پیشم بشین / دل افگار دارم ، گله بسیار / یک زمان پیشم بشین / دل افگار دارم ، گله بسیار / ای آینه منزلت مبارک باشد / اوه / ای آینه منزلت مبارک باشد / شد جلوه مقابلت مبارک باشد / آمد ز سفر کسی که دل با او بود / بیدل اکنون دلت مبارک باشد / او یار / کتت کار دارم / یک لحظه گفتار دارم / یک زمان پیشم بشین / دل افگار دارم ، گله بسیار / یک زمان پیشم بشین / دل افگار دارم ، گله بسیار/ ا ا ا ا ا اه / اوه / ا ا ا ا ا اه / امروز نسیم یار من می آید / اوه / امروز نسیم یار من می آید / اوه / بوی گل انتظار من می آید / ا ا ا ا ا اه / بوی گل انتظار من می آید / وقت است که از آن جلوه برنگی برسم / ا ا ا ا ا اه / وقت است که از آن جلوه برنگی برسم / آینهام و بهار من می آید / او یار / کتت کار دارم / یک لحظه گفتار دارم / یک زمان پیشم بشین / دل افگار دارم ، گله بسیار / یک زمان پیشم بشین / دل افگار دارم ، گله بسیار / عید آمد و هرکس پیِ کارِ خویش است / اوه / عید آمد و هرکس پیِ کارِ خویش است / مینازد اگر غنی و اگر درویش است / ا اه / مینازد اگر غنی و اگر درویش است / اوه / من بیتو به حالِ خود نظرها کردم / ا ا ا ا اه / من بیتو به حالِ خود نظرها کردم / دیدم که هنوز هم رمضان در پیش است / او یار / کتت کار دارم / یک لحظه گفتار دارم / یک زمان پیشم بشین / دل افگار دارم ، گله بسیار / یک زمان پیشم بشین / دل افگار دارم ، گله بسیار.
این آهنگ را ببینید و بشنوید.
استاد سرآهنگ در استودیو رادیو تلویزیون ملی افغانستان سال ۱۳۵۹
*****
از همه دوستانِ گرامی دعوت و خواهش میکنم اگر در این مضمونها نمونهای درخور ، از هر ملتی که باشد ، یافتند ، جزئیاتِ آهنگِ مربوطه را برایِ اینجانب ارسال دارند.
نوشتههایِ مرتبط:
- نگاهی به فیلم فرش ایرانی
- « جائی در سراسر زمین [همه جهان] نیست که بتوان بدون مواخذه ، کشت و چاپید و غارت کرد و غنیمت را ( عادلانه! ) میان خودیها تقسیم کرد . »
- استراتژیِ ایرانی
- اسارتِ همیشگی و هنوزه اساطیر و نقش اندیشیِ مردمِ ایران
- فرهنگ ستیزی دانسته یا ندانسته !
- «گامى از اسطوره بـسـوى فـلـسـفـه : « ديالكتيكِ خيال و خرد »»
- ما تقسیم بندی به نام جهان تاریکی و روشنی نداریم !
- کورمالی کردن در تاریکی (۳) – «آگاهی نیمروزی» ؟ در برابر «کورمالی در سحر و سپیده دم و پگاه و بامداد و نیمروز و غروب و سرشب و نیمه شب و خوابگاه» ؟
- خرد ، سرمایه فلسفی ایران – جلد سوّم – جـمهـوری ایـرانی
- دام حقیقت !
- مردمِ مصر اسیرِ افکارِ خود خواهد شد !
- چند جمله نغز از عبید زاکانی – فرهنگِ ایرانی
- دین از دیدگاه فردوسی چیست؟
- وظیفه ما این است که به زرنگ ها تلنگر بزنیم که دوباره پهلوان شوند
- ای مردمِ ایران … ! خود را به دستِ خود به هلاکت نیافکنید !
- کار فلسفه، زایانیدن حقیقت از مردمست، نه آموختن حقیقت به مردم و تحمیل حقیقت خود به مردم
- اکثرداستانهای ایرانی فلسفی هستند و دارای فلسفه بزرگی هم هستند
- «سیمرغ گستردهپر»
- مسئله جان (۰) – طرحِ پرسش
- یکپارچگی در به هم آمیختن و تار و پود شدن همه مردم ایران با هم است
- آخوندها، روشنفکران، اصطلاحات مدرن و اسلامهای راستین
- فلسفه ایران روی کشاورزی بنا شده است
- آزردن هر جانی بدترین گناه است
- باززائی ایرانی
- فلسفه ایرانی
- تنها راویِ آفرینش، نیرنگ و مسلخِ غریزه
- آفرينش و اصالت زندگي
- جهانِ مهر: جهانِ مبتنی بر پیوندِ جانها
- مسئله
- درباره کورمالی
گفتار یازدهـم درباره فرهنگ جهانی ایران
( فرهنگ ایران ، غیر از تاریخ ایرانست )
خدا ، درفرهنگ ایران ، اصل جنبش شاد یا رقصیدنست
بهمن، خرد بنیادی ، اصل پیدایش بزم است
خرد دراندیشیدن ، زندگی اجتماع را درجشن میآراید
سرودهای ایران ( یسنا ها ) نی نوازی بوده اند
ایزد و یزدان ، به معنای« اصل جشن ساز» است
منوچهرجمالی
لایکلایک
تشکر فراوان از بابت متن آهنگ بابای موسیقی! واقعا کار هنر دوستانه یست
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
بازتاب: موسیقیِ مردمِ جهان (۳) – Muhtemel Aşk | کورمالی
بازتاب: موسیقیِ مردمِ جهان (۴) – در تسبیحی از نفسم، نامهای معشوقهام را به نخ میکشم – نصرت فتح علی خان – پاکستان (اردو) / هند | کورمالی
بازتاب: موسیقیِ مردمِ جهان (۵) – دوستم دوستم | کورمالی