دستور Go (h) to در برنامه نویسی کامپیوتری Basic و گرفتاری های ایرانیان با اسلام عزیز !


زمانی‌ که برایِ اولین بار آموختنِ برنامه نویسی با رایانه (کامپیوتر) در دبیرستان را آغاز کردم خوب به یاد دارم. کامپیوتر‌ها هم زبان‌هایِ مختلفی‌ دارند ! گرچه که اصولِ اولیه آنها همگی‌ به هم شبیهند. زبانی‌ که من با آن برایِ اولین بار آشنا شدم نامش بیسیک (in EN:  Basic) بود.

5 LET S = 0
10 MAT INPUT V
20 LET N = NUM
30 IF N = 0 THEN 99
40 FOR I = 1 TO N
45 LET S = S + V(I)
50 NEXT I
60 PRINT S/N
70 GO TO 5
99 END

شکل (۱) : یک برنامه نمونه با زبانِ بیسیک که شاملِ دستورِ Go to هم هست !

یاد خوشی از آن دوران دارم، و بی‌ گمان شما نیز اگر با کامپیوتر آشنایی داشته باشید، همانندِ من خاطره خوبی‌ از اولین آموخته‌هایتان در این باره دارید ! برنامهِ کامپیوتری شاملِ مجموعه‌ای از دستوراتِ پشتِ سرِ هم هستند که به کامپیوتر داده می‌‌شوند، و کامپیوتر، بترتیبی که در برنامه آمده است، آنها را اجرا می‌‌کند.

در میانِ این دستور‌ها ، دستوری بسیار خطرناک وجود دارد بنامِ  Go to  ، که کارِ اصلی‌ این دستور این است که روندِ اجراییِ برنامه اصلی‌ را متوقف می‌‌کند ، و کامپیوتر را به اجرایِ دستوراتِ دیگری که به متن اصلی‌ و روندِ معمولِ برنامه مربوط نمی‌‌شود وامیدارد ! شکل (۱).

معلمِ ما می‌‌گفت برنامه نویسِ خوب کسی‌ است که، هرچه قدر که امکان پذیر باشد، از کاربردِ دستور Go to  اجتناب کند ! خوب بیاد دارم که می‌‌گفت: دلیلِ اصلی‌ِ انفجارِ ، شکل (۲)، فضاپیمایِ  Challenger  ، شکل (۳)، سازمانِ فضاییِ آمریکا  NASA  نیز یک دستورِ اضافیِ  Go to  بوده است !

شکل (۲) : انفجارِ فضاپیمایِ Challenger به دلیلِ یک دستورِ اضافیِ Go to !

شکل (۳) : فضاپیمایِ Challenger .

هدفِ من از آوردنِ این نمونه آموزشِ و درسِ برنامه نویسی نیست. بلکه این را یک مثالِ خوب می‌‌دانم تا به شما نشان دهم، چرا بیش از  ۸،۰۰۰،۰۰۰  ایرانی داخلِ کشور در مسابقه آکادمیِ گوگوش به یک دخترِ محجبه و البته خوش صدا رای دادند ؟

پیش از این به صورتِ بسیار فشرده چگونگی‌ِ مسخ سازی‌هایِ انواع و اقسامِ دستگاه‌هایِ قدرتِ اقتصادی، نظامی، مذهبی‌ و سیاسی را به شما بازنموده بودم، اینجا را ببینید. و شیوه خاصِ آخوندها را در ترکیبِ کاهِ شریعتِ خود با فرهنگِ اصیلِ ایران به اینگونه شرح داده بودم:

« روشِ ترکیبِ کاهِ شریعتِ اسلام با فرهنگِ اصیلِ ایران، … ، توسطِ … آخوندها را شاید بتوان با یک نمونه روشن‌تر کرد. اسطوره همچون پازل از اجزا، واحد‌ها و المانهایِ خردتری تشکیل شده است. این امر در تصویر و نقاشی بخوبی قابلِ لمس است. حال یک روش برایِ مسخ سازیِ تصویرِ اولیه این است که بجایِ تلاش در تغییرِ تصویرِ اولیه، دست به جابجایی‌ِ هریک از المان‌ها زد، و در این بین چند پازلی هم خود به آن افزود. این امر با تغییرِ جزعی‌ و یا کلی‌ِ ریختِ هر المانِ خرد می‌‌تواند تکمیلتر شود. برایِ نمونه به داستانِ امامِ زمان توجه کنید. امام، غیبت، زمان، چاه و … المان‌هایِ این داستان هستند. در تصویرِ اولیه زمان نقشِ محوری در شکلدهی به اسطوره دارد. مفهومِ زمان که نقشِ زندگی‌ و جریانِ آن در حیاتِ هر انسانی‌ را بازی می‌‌کند امری به هم پیوسته بوده است، و نه‌ بریده. از این نظر زمان را می‌‌توان همسنگِ مفهومِ سکولاریتهِ مدرن قرار داد. زندگی‌ نیز در تاریکی و فراز و نشیب‌ و رویش و بالشِ مداوم است که بیشباهت به جوششِ آب از یک چشمه، یا چاه و یا قنات نیست. اصولا همه این‌ها با مسالهِ یافتنِ راهی‌ در تاریکی اینهمانی دارند، این مساله نخستِ زندگی‌ِ زمانی‌ (سکولار) است. که برایِ هر موجودِ زنده‌ای مجموعه‌ای از مقدس‌ترین امور بحساب می‌‌آیند. حال این المان‌هایِ اولیه را آخونِد شیعه گرفته است و با دست کاری در چیدمانِ آنها، امامِ زمانی‌ ساخته است که از چاه به آسمان رفته و ناپیدا شده است. می‌‌توان این را به این صورت معنی کرد که امکان و خواستِ زندگی‌ِ سکولار به ناکجا آباد تبعید شده است. و حقِ زندگی‌ِ زمانی‌ و این زمینی‌ از انسان سلب شده است. »

اسطوره‌ها و داستان ها، که کتاب‌هایِ مقدس (!) نیز در برگیرنده آنها هستند، هستند که همچون یک برنامه در فکر ، روح و روانِ انسان‌ها عمل می‌‌کنند. حال در ذهنِ ایرانی نحوه عملکردِ اسلام را به شیوه‌ای ساده می‌‌توان اینگونه شرح داد که، در اثرِ مسخ سازی‌هایِ آخوند‌ها یک دستورِ Go to به برنامه اصلی‌ ذهن و روانِ ایرانیان، که ایرانی است، اضافه شده است. همیشه وقتی‌ برنامه به مراحلِ پایانی و اصلی‌ و بزنگاهیِ خود می‌‌رسد، این یک دستورِ Go to  ِ اضافی کارِ خود را می‌‌کند و آنچه آخوند‌ها در روانِ ایرانی کار گذاشته اند، توسطِ این دستورِ اضافیِ Go to  چرخانده می‌‌شود تا خروجی مطابقِ شریعتِ اسلام باشد. که اینگونه نیز بوده است. رد این دستورِ Go to  به اسلام را در انقلابِ مشروطه می‌‌توان دید. آنجا که شیخ فاضل الله نوری برنامه خود را به قانونِ اساسی‌ میتپاند. و یا انقلابِ ۱۳۵۷، و یا انتخابِ خاتمی، و یا  یا حسین میر حسین !  حال نوبتِ موسیقیِ ایرانی است که در آکادمیِ گوگوش به این دستورِ Go to  ِ   اسلامی ویروسی شود و خروجی آن یک شتر – گاو – پلنگِ خواننده و محجبه بشود.

تا زمانی‌ که این دستورِ اضافیِ اسلامیِ Go to  از روانِ ایرانی پاک و کنده نشود ، اوضاع همین است و آش همان آش و کاسه همان کاسه.

باید این پازلِ Go to  ِ بیگانه را از ذهن و روانِ خود خارج کنیم تا بتوانیم آزاد شویم.

به امید آن روز.

نوشته‌هایِ مرتبط:

گاهشماري آغاز هزاره بره


۱۲۷۸۱-۱۲-۳۰ – هزاره بره

باز وب نویسی شده از جامِ جمشید (منوچهرِ آرین):

بيروني خوارزمي آورده است (۱):

« گوييم : نزديکترين سببي که مرا به آنچه از من پرسيده اند مي رساند شناسايي اخبار امم سالفه و تواريخ قرون گذشته است و بيشتر اين احوال عادت و اصولي است که از ايشان و نواميس ايشان باقي مانده و اين را از راه استدلال بمعقولات و قياس معقول به محسوس نميتوان دانست و منتها راه موجود اين است که از اهل کتب  و ملل و اصحاب  آرا و نحل  که اينگونه  تواريخ مورد استناد آنها است تقليد و پيروي کنيم و آنچه آنان براي خود مبنا قرار داده اند ما نيز چنين کنيم

و آورده است :

« مبدا سالهاي ايشان(فارسيان) از آغاز  آفرينش  نخستين انسان( کيومرث) است و آن روز  هرمزد در ماه فروردين بوده که آفتاب  در نقطه اعتدال  ربيعي  و در ميان آسمان بوده » (۲)

بهروز پژوهشي در گاهشماري نموده است که در آن سال رصد  زردشت را پايه کار خود گرفته و در نوشته هاي بسياري کند و کاو نموده است .(۳)   اگر چه آدرس دقيق برخي از ماخذ نوشته هاي خود را نياورده است اما کوشش او در نوشته هاي کهن با نازک بيني و کوشش فراوان بوده است .

کار بهروز سبب گرديده که گاهشماري او به پذيرش زردشتيان ايران رسيده و آنها سي سال پس از زاد روز زردشت اسپيتمان را که پذيرفتن دين زردشتي گشتاسب است آغاز گاهشماري خود بدانند . اين کار سبب خواهد شد که به ديگر نوشته ها براي آغاز اين گاهشماري پايان داده شود و اين گاهشماري بايد مانند ديگر گاهشماري ها  که ميتوان در آنها هم مغالطه نمود بين همه مردم دنيا پذيرفته شود .( مانند گاهشماري ميلادي – و هجري ) گاهشماري هاي سالانه چاپي کنوني زردشتي بر همين پايه چاپ ميگردد .

بهروز براي آغاز هزاره ها هم کار و پژوهش بسيار نموده است و بايد همه دنيا  آنرا هم مانند گاهشماري زردشتي بپذيرند و از سياست بازي يک سويه به پرهيزند .

بهروز آورده است : (۴)

« در روايات پهلوي ولادت زردشت روز دوشنبه ششم فروردين اول سال هزاره دهم ميباشد . ازاين قرار روز چهار شنبه اول هزاره دهم است و اين هزاره درقرن هجدهم پيش از ميلاد شروع شده ميشود »

در برگ ۸۶ آورده است:

هزاره

نام هزاره

لقب هزاره

۱

بره       (حمل)

۲

گاو       (ثور)

۳

دوپيکر  (جوزا)

۴

خرچنگ (سرطان)

۵

شير     (اسد)

کيومرث

۶

خوشه    (سنبله)

هوشنگ

۷

ترازو     (ميزان)

جم

۸

کژدم    (عقرب)

ضحاک

۹

کمان    (قوس)

فريدون

۱۰

بز        (جدي)

زردشت

۱۱

دال      (دلو)

اخشيت اره

۱۲

ماهي    (حوت)

اخشيت اره ماه

آخرين روز هزاره دوازدهم شنبه ۳۰ اسفند سال ۶۰۰ يزدگردي رحلت است .»

اکنون مي خواهيم بدانيم که سال ۱۳۸۱ هجری خورشيدي پذيرفته شده برابر چه سالي از هزاره بره مي باشد ؟

بهروز سال ۱۳۳۱ خورشيدي را برابر ۱۳۲۱ يزدگردي رحلت نموده است پس:

( ۱۳۸۱ – ۱۳۳۱ ) + ۱۳۲۱ – ۶۰۰ + ۱۲۰۰۰ = ۱۲۷۷۱

 بنابراين آغاز  سال  ۱۳۸۱  با آغاز سال ۱۲۷۷۱ هزاره بره  برابر ميشود .

[ بنابراين آغاز  سال  ۱۳۹۲ با آغاز سال ۱۲۷۸۲ هزاره بره  برابر ميشود .]

سال نخست هزاره بره سال يکم گرفته شده است و زمان صفر اين گاهشماري سال تحويل نوروز و اول فروردين در زمان نيمروز و اذان نيمروزي درگنگدژ مي باشد که بر پايه نوشته بيروني خوارزمي خورشيد در ميان آسمان بوده است .

بهترين گاهشماري روزشمار ماه های سال در دنيا گاهشماري ايراني کنوني ميباشد که شش ماه نخست سال ۳۱ روز و پنج ماه پسين آن ۳۰ روز و ماه پاياني ۲۹ يا ۳۰ روز است اين گاهشماري که در سال ۱۳۰۴ خورشيدي پايه کار ايران شده است نتيجه سالها کار و کوشش دانشمندان ايراني است که باني گاهشماري بوده اند . و در اين روش آغاز موسمهاي  بهار – تابستان- پاييز و زمستان به روز نخست ماه ها مي افتد و چنانچه تعصب عمو زاده هاي سلمي  سياستمدار را بتوانيم به کنار بگذاريم بايد پايه گاهشماري جهاني شود پيش از آنکه همه مردم دنيا را به گاهشماري درهم و برهم ماه هاي ميلادي براي روز شمار ماه ها عادت دهند . چه اينکه هميشه پژوهش گران مي باشند که باور زورمندانه سياستمداران و فيلسوفان را جابجا نموده اند و هميشه بهترين ها را پيشنهاد نموده اند . اما بايد ببينم که شمشير و دشنه و چماق چوپاني سياستمداران و فيلسوفان چه ميگويد .

منوچهر آرين

 ۲۶ – ۱- ۱۲۷۷۳

 ۲۶ – ۱ – ۱۳۸۳

۱۴- ۴  – ۲۰۰۴


(۱) بيروني خوارزمي – آثار الباقيه – چاپ  ۱۳۷۷  امير کبير برگ ج . 

(۲) بيروني خوارزمي – آثار الباقيه – چاپ  ۱۳۷۷ امير کبير برگ ۷۱.

(۳)  ذ- بهروز تقويم و تاريخ در ايران چاپ  بانک ملي ۳۶۷۷ رصد برابر ۲۲۲۴ مهري برابر ۱۳۳۱ خورشيدي هجري برابر ۱۳۲۱  يزدگردي رحلت .

(۴) ذ- بهروز برگ ۸۴ .

*****

نوشته‌هایِ مرتبط:

نوروزتان پیروز – هر روزتان نوروز


*****

در سکولاریته
هر روزی ، جشن است
در فرهنگ ایران
هر روزی، نوروز است

منوچهرِ جمالی

*****

در یک بازارِ ایرانی !
تقدیم به شما

*****

همین قطعه را با اجرا‌هایِ متفاوت می توانید ببینید و بشنوید:

****

سفرِ شگفت انگیزِ انسان – داستانِ خارج شدن انسان از آفریقا


مستندی ۱ که می‌‌خواهم در اینجا معرفی‌ کنم، یکی‌ از بهترین مستند‌هایی‌ است که در باره انسانِ اولیه دیده ام.

آخرین نظریاتِ مربوط به انسان شناسی‌ و باستان شناسی‌ِ انسانِ مدرن، بر اساسِ شواهدِ بدست آمده، که به اسمِ هوموساپین شناخته می‌‌شود، در این مستند ارائه شده است.

زمانِ پیدایشِ انسانِ هوموساپین ، بر اساسِ کشفِ اسکلتِ او در اتیوپی، به بیش از ۱۹۴،۰۰۰ سالِ پیش باز می‌‌گردد. در این مستند، چگونگی‌ و چراییِ فرشگرد (تکامل) و گسترشِ او در آفریقا بررسی شده است. هم شواهدِ باستانشناسی و هم شواهدِ ژنتیکی‌ مورد آزمون قرار گرفته اند تا نشان داده شود که اولین اجدادِ انسان مدرن یعنی هوموساپین‌ها در آفریقا فرشگرد یافته اند.

مساله دومی‌ که در این مستند به خوبی‌ و دقتِ بسیار به آن پرداخته می‌‌شود، چگونگی‌ِ خروجِ هوموساپین‌ها از آفریقاست. ترکیبی‌ از مطالعاتِ آب و هوایی، جغرافیایی، ابزار شناسی‌، ژنتیک، … به کمک آمده اند تا نشان دهند که تنها گروهِ کوچکی ، شاید ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر بین ۱۰۰،۰۰۰ تا ۷۰،۰۰۰ سالِ پیش توانسته‌اند، با خطر کردن و پذیرشِ ریسکِ بزرگی‌ از آفریقا خارج شوند. کلیه راه‌هایِ ممکن برایِ این خروج از آفریقا موردِ مطالعه قرار گرفته اند. از جمله این راه‌ها می‌‌توان به این‌ها اشاره کرد:

  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس از تنگه جبل الطارق به اروپا،
  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس رسیدن به صحرایِ سینا و اسرائیل،
  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس شمالِ آفریقا و از آنجا به سیسیل و سپس اروپا،

و در نهایت

  • با عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس گذشتن از شاخِ آفریقا و گذشتن از تنگه دریایِ سرخ و اقیانوسِ هند و پس از آن به جنوبِ عربستان و یمنِ کنونی و سپس به جلگه خلیجِ پارس و تنگه هرمز.

آنچه روشن است این است که بشرِ اولیه می‌‌بایست راهی‌ برایِ عبور از صحرایِ خشک و گرمِ بزرگِ آفریقا بیابد تا بتواند از این قاره خارج شود.

جایِ بسی‌ شگفتی است که از میانِ همه این راه ها، شواهد و قرائن بخوبی نشان می‌‌دهند که راهِ چهارم، راهِ احتمالی‌ بوده است. برایِ دیدنِ شواهد و قرائن شما را به دیدنِ این مستند ترغیب می‌‌کنم.

نکته‌ای که برایِ فرهنگِ ایران بسیار با اهمیت است این است که، خلیجِ پارس در زمانِ خروجِ هوموساپین‌ها از آفریقا و رسیدنشان به آن ، جلگه بوده است تا خلیج، به دلیل عصرِ یخبندان سطحِ آبِ دریا‌ها پایین بوده و خلیجِ پارسی وجود نداشته بلکه جلگه‌ای سر سبز و سرشار از زندگی‌ بوده است. این نکته بسیار با اهمیت است. چرا که می‌‌توان به این نتیجه و حدس رسید که در اعماقِ خلیجِ پارس می‌‌بایست بقایایِ تمدن‌هایِ اولیه‌ای بسیار قدیمی‌ تر از سومر و جیرف وجود داشته باشند. حدسِ من این است که کشاورزی، خط، دامداری، شهر سازی، … در این جا شکل گرفته اند. چیزی بینِ ۳۰،۰۰۰ تا ۱۰،۰۰۰ سالِ پیش.

*****

 

*****

منبع:

1 – The Incredible Human Journey: Season 1, Episode 1, Out of Africa  (10 May 2009), TV Episode  –  60 min  –  Documentary, Director: David Stewart,  Writer: Michael J. Mosley (series originated), Stars:  Alice Roberts, Kyle Brown and Raj Ramesar.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« آیا ما میانِ خوب و بد انتخاب می‌‌کنیم ؟ »


« هیچکسی، میانِ خوب و بد انتخاب نمی‌‌کند. بد ، انتخاب کردنی نیست. هیچ انسانی‌ نیست که وقتی‌ بد را بشناسد، بد را انتخاب کند. معمولاً انتخاب میانِ دو چیزیست که با دو معیارِ مختلف سنجیده می‌‌شوند و هر کدام یک از آنها با معیاری خوب است. بنابرین مساله انتخاب، مساله تصمیمگیری میانِ دو خوبست، که هر کدام از آنها با معیاری دیگر، خوبست. و مساله تصمیم گیری در این انتخاب، مساله تصمیم گیری در میانِ این دو چیز نیست (که در مقابل یا این، یا آن قرار بگیریم) بلکه مساله، مساله طردِ یک معیار و یا تابعیتِ یک معیار از معیارِ دیگر است. مثلا خوردن میوه درختِ معرفت در بهشت برایِ آدم خوب بود، ولی‌ از معیارِ خدایی که اطاعت می‌‌خواست، (و به اطاعتِ از خود، بیش از معرفت ارزش می‌‌داد) بد بود. و مساله انتخاب میانِ خیر و شر ، مساله انتخابِ این بود که آیا من باید معیار خیر و شر باشم ؟ آیا منفعت من معیار خیر و شر من هست ؟ یا اینکه خدا یا جامعه یا طبقه یا مرجعِ دیگری باید معیارِ خیر و شرِ من باشد ؟ اساسا همیشه تصمیم گیریهایِ اخلاقی‌ و وجدانی، پیچیده و گیج کننده و متزلزل سازنده و تردید آورنده هستند، چون دو امکان عرضه شده هردو خوبند. مساله به این می‌‌کشد که کدام خوبی‌، خوبتر است ؟ در این موارد، معیاری که با آن خوبی‌ سنجیده می‌‌شود، پنهان از دید است. یا آنکه ما از وجودِ این دو معیار ، بیخبریم، یا اینکه خود ناخوداگاهانه نمی‌‌گذاریم که این دو معیار ، موردِ توجه قرار گیرند و شناخته بشوند.

تصمیمِ ظاهری در میان دو امکان، تصمیم آشکار در میانِ دو معیار را می‌‌پوشاند و یا تاریک می‌‌سازد. ما آنچه را شر می‌‌خوانیم، دیگر از امکانِ انتخاب انداخته ایم. ما از همان آغاز، آنچه را با سنجش با معیارِ دیگر خیر است، شر می‌‌نامیم، یعنی معیارِ دیگر را بکلی منتفی می‌‌سازیم و نمی‌‌گذاریم که به عنوانِ یک معیار تلقی‌ بشود. این معرفتِ خود را که مستقیماً از سنجشِ با معیارِ دیگر داریم و بر آن اساس، آنرا خیر یافته ایم، تحقیر می‌‌کنیم ، و عملا قائل می‌‌شویم که یا ما معرفت به آنچه خیر و شر است نداریم و نمی‌‌توانیم داشته باشیم و یا ما معرفت به خیر و شر داریم و به عمد یا طبق طبیعت فاسد خود، شر را انتخاب می‌‌کنیم. قبول هر کدام از این فرض‌ها به قبول  جهلِ فطریِ انسان یا به قبولِ ظلم و کفرِ فطریِ انسان می‌‌کشد. انسان در فطرتش فاسد و گناهکار می‌‌شود. و با این هردو نتیجه گیری، انسان از معیار بودن می‌‌افتاد (چنانچه در تورات و انجیل و قر آن‌ استدلال شده است).

بنابراین انسان همیشه میان دو خیر انتخاب می‌‌کند که با دو معیارِ مختلف خیرند، و مساله، مساله کشمکش میانِ معیار هاست. خیر، یک معیار ندارد. »

منبع:

– منوچهر جمالی، از همه و از هیچ ، برگِ ۲، شرکتِ انتشاراتِ پارس، آمریکا، ۱۹۸۴، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« خدایی که نمی‌‌تواند موسیقی‌ بنوازد، نمی‌‌تواند قانون بگذارد »


« آپولو، یکی‌ از خدایانِ بزرگِ یونان با نواختنِ موسیقی‌، طبیعت و انسان را رام ساخت و طبیعت و انسان را با آهنگِ موسیقی‌، تحتِ قانون در آورد. قوانینِ طبیعت و انسان، با امر و شرعِ خدا بوجود نیامدند بلکه با آهنگ موسیقی‌ [بوجود آمدند]. آپولو می‌‌دانست که قوانین باید انسان را برُبایند و بِکِشَند نه‌ آنکه بِرانند. قانون باید زائیده از روحِ هنر باشد. آیا روزی خواهد شد که در جوامعِ ما قوانینِ دلرُبا بسازند ؟ ما بایستی‌ به خدایانِ خود ، موسیقی‌ بیاموزیم. خدایی که نتواند با موسیقی‌ انسان را به قانون برباید، چاره‌ای جز خشونتِ امر و عذاب و تهدید به مجازات ندارد. به خدایی که نمی‌‌تواند موسیقی‌ بنوازد، بایستی‌ رحم داشت. قانونی که نمی‌‌تواند انسان را با لذت برباید، قانونیست ضدِّ انسانی‌، ولو از خدا باشد. »

منبع:

– منوچهر جمالی، از همه و از هیچ ، برگِ ۱، شرکتِ انتشاراتِ پارس، آمریکا، ۱۹۸۴، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

سخنان و مرثیه انتقادیِ مانی بر سرگذشتِ ایرانیان پس از اسلام در ۱۰۰۰ سالِ گذشته


برایِ شنیدن و دیدنِ سخنانِ مانی به این ویدئو از زمانِ  ۰۳:۵۵  به بعد توجه کنید:

عنوانِ سخنرانی: هویّت باختگیِ ایرانیان.

*****

نوشته‌هایِ مرتبط:

جشن‌های ایرانی – فرورودین ماه


دیکتاتور


یکنفر

«دیکتاتور شبیه پدری است که اولاد خود را از محیط عمل و کار دور کند و پس ازمرگ خود اولادی بی­ تجریه و بی­ عمل بگذارد. پس مدتی لازم است که اولاد او مستعد و مجرب کار شوند یا باید گفت که در جامعه افراد در حکم هیچ­ اند و باید آنها را یک نفر اداره کند این همان سلطنت استبدادی است که بود- مجلس برای چه خواستند و قانون اساسی برای چه نوشتند؟- و یا باید گفت که حکومت ملی است و تمام مردم باید غمخوار جامعه و در مقدرات آن شرکت نمایند در این صورت منجی و پیشوا مورد ندارد.»

دکتر مصدق (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم،ج1/ حسین کی­استوان/ ص34)

بازدید از نوشته اصلی

بسوزان [..!]


سیمین غانم – بسوزان:

بسوزان ، بسوزان ، بسوزان
شعرهایم را بسوزان
خاطرات عمر شیرین مرا
یادبود عشق دیرین مرا
در سکوت بی سرانجام بیابان
آتشی از استخوانم بر فروزان
در میان بوته های خشک بی جان
در غبار آسمان گرد بیایان
بسوزان ، بسوزان
شعرهایم را بسوزان
برگ برگ خاطراتم را بسوزان

تا نماند قصه ای از آشنایی
تا شود خاموش فریاد جدایی
تا نماند دیگر از من یادگاری
در خزانی و بهاری
بسوزان ، بسوزان
شعرهایم را بسوزان
برگ برگ خاطراتم را بسوزان

تا نماند قصه ای از آشنایی
تا شود خاموش فریاد جدایی
تا نماند دیگر از من یادگاری
در خزانی و بهاری
بسوزان ، بسوزان
شعرهایم را بسوزان
برگ برگ خاطراتم را بسوزان

ایران ترانه

*****

نوشته‌هایِ مرتبط:

« ياوه اي به نامِ « قرائت هايِ غير متحجرانه » »


بازوب‌نویسی شده از نگاه (محمدرضا زجاجي) :

« به راستي جايِ شگفتي است كه براي چند هزارمين بار دوباره مي شنويم كه جريان ها و شخصيت هايِ تريبون به دست ، از « منافع ملي » سخن مي گويند و در پيِ ارائه ي نسخه هايِ تازه از « اسلام » و « انقلاب » و « حكومت اسلامي » هستند و ادعاي ارائه ي قرائت هايِ « غيرِ متحجرانه » دارند ؟ ! ؟
چند بار بايد يك چيز را آزمود ؟ ؟
توي مغزتان نمي رود ؟ ؟ بايد … ؟ ؟ ! !
مگر نسلِ انقلاب ۵۷ به انگيزه و دستاويزِ قرائت تازه و مترقي از « اسلام » حاكميتِ پاي تخت و ام القرايِ شيعه را ، دو دستي از « ارشاد شريعتي » و « نياوران نشين هايِ ششهزار ساله » تحويل نگرفت و به « فيضيه ي قم » به عنوان معماران جامعه ي اسلامي و نماينده گان روحانيت مترقي ، تقديم نكرد ؟ و مگر همين كه امروز داريم ، مترقي ترين قرائت ممكن ، از اسلام و شيعه و انقلاب اسلامي ، در امروز و اكنونِ جهان نيست ؟
ديگر چه قرائتي بهتر و عملي تر از آن كه توسط معماران جامعه يِ اسلامي تعريف و ارائه مي شود و شده است
؟ ؟ و آيا تعريف و به اصطلاحِ آقايان « قرائتي » بالاتر از تعريفِ متولي – نسبت به امامزاده اي – قابل تعريف و تصور است ؟ كه آقايان در صدد ارائه يِ آن باشند ؟
اگر دروني هستيد و خودي – كه هستيد – تعريف و عمل خود را در ۲۷ سالِ گذشته ارائه كرده ايد و اگر امروز خود را بيروني مي دانيد كه باز بايد تكرار كنم : چه تعريف و قرائتي بهتر از آن كه خودي و اهل فن و مدعيان و متوليان ارائه كرده اند ؟ ؟ آخر چرا به آن چه مي گوئيد نمي انديشيد ؟ ؟ يا اين كه مردم و جامعه يِ امروز و جهان را نشناخته و با همان چشمان لوچ و خواب زده يِ كهن ، به موضوع مي نگريد و معتقديد كه هنوز و دوباره مي توانيد مردم را گول به زنيد و هم چنان منابعشان را غارت كنيد … ؟ !
آخر نمي دانم بعضي از « حضراتِ اجله يِ نيمچه علما » خودشان مي دانند چه مي گويند ؟ ؟ آخر شما بچه مسلمان و روحاني زاده اي ، صادق تر از كويري مرحوم ، دكتر علي شريعتي مي توانيد پيدا كنيد ؟ ؟ كه هم اسلام شناس بود و بچه آخوند و هم جامعه شناس و رفورميست و به دليل صداقتش نيز ، از آن محبوبيت و مقبوليت شديد برخوردار شد … ؟ ؟ ! !
( من تماميِ سال هايِ پس از ۵۷ را تا ۶۵ برايِ تحقيق و شناختِ دوباره يِ « بت » دورانِ جواني ام ، از مصاحبتِ مرحوم استاد محمدتقي شريعتي – در سال هائي كه همه پيرمرد را تنها گذاشته بودند و به ناچار خود بر بالايِ كتاب خانه اش نوشته بود كه « عزيزان از بحثِ سياسي خودداري كنند » – برخوردار بوده ام و احوالاتِ آن كويري دق كرده را ، از زبانِ نزديك ترين نزديكانش شنيده ام و در آن ها تأمل كرده ام و مي دانم كه از چه سخن مي گويم ) .
رفت و شد و گذشت … ديگر چه مي گوئيد ؟؟ و چه مي خواهيد ؟ ؟
يا اين كه شما نيمچه علمايِ با عمامه و بي عمامه ، كدام قرائتِ مترقي و « غير متحجرانه » را مي خواهيد از اسلام و شيعه و روحانيت ارائه كنيد كه متوليان مذهب و« معمارانِ انقلاب اسلامي » تا كنون آن را ارائه نكرده باشند ؟ ؟
چه چيز تازه اي داريد كه بيهوده شعار مي دهيد ؟ ؟ گمان نمي كنيد كه ديگر زمان اين ادا و اصول ها و شيوه هاي خر گول زنگ ، به سر آمده است ؟ ؟
آخر آقايان خودشان مي دانند چه مي گويند ؟ ؟ ! !
تمامي مديراني كه در ربع قرن گذشته – به ويژه پس از ۱۳۶۰ تا كنون – از راست و چپ و سلاطين سازنده گي تا اصلاحات ، از بنياد گرا و اصول گرا و سنتي ، تا مدرن و « فيلسوفان علم » به نحوي كساني هستند كه تا كنون- هريك – در نهادها و تشكيلاتي ، مشغول و متوليِ ارائه يِ قرائت هايِ تازه و مترقي و منطبق با دانش و تكنولوژي روز ، از اسلام و انقلاب بوده اند و همواره نيز براي جامعه نسخه پيچيده اند و تمامي انواعش را ، از انقلابي و مترقي و غير متحجر معرفي كرده اند و فرصت كافي و امكانات لازم را – نيز– برايِ اين كار داشته اند و حتا از حمايتِ سياست هايِ موافقِ بيگانه هم ، برخوردار بوده اند و هستند … حضرات گمان مي كنند كسي گذشته شان را از ياد برده است ؟ ؟ كه اين گونه رنگ عوض كرده اند و با مداركِ مدرن از دانشكاه هايِ هوائي و توبه كرده از استبداد ، مي خواهند تازه نوعِ سكولارش را تبليغ كنند و قرائت هاي « غير متحجرانه » تعريف فرمايند ( ! ! ) ياللعجب و صدها شگفت ! !
ديگر كدام نسخه و قرائتي است كه شما نالايقان و بوزينه گانِ تقليدي ، پس از بسته شدن رسمي دكان ، مي خواهيد ارائه كنيد و پيامبر و تئوريسينِ آن گشته ايد ؟ ؟ و داريد جامعه ي فاسد را – با اين شعر و شعارها – گول مي زنيد و …
آقايان سال ها بيت المالِ كشور را چنان غارت كرده اند كه امروز دارند هضم نشده هايش را قي مي كنند … و مدام بر خرِ مراد سوار بوده اند و وقت و امكانات هر كار و چيزي را هم داشته اند ، اما تازه به فكرِ تعريف هاي « غير متحجر » و مدرن افتاده اند (!!) .. گمان مي كنيد مردم اين قدر زود فراموش مي كنند ؟ ؟
انگار يادمان رفته است كه همين حضرات با عمامه و بي عمامه ، خود كساني بوده – و هستند- كه به عنوانِ اجرا و ارائه يِ « اسلامِ مترقي » و « روحانيت انقلابي شيعه » در بيست و چند سال پيش « حاكميت » را قبضه كردند و تمامي امكانات گسترده و تمام نشدني را نيز به خدمت گرفتند و خود ادعاي تعريف و اجراي « اسلام و شيعه ي مترقي » را داشتند و دارند …
حالا چه شده است كه رفورميست هاي سابق ، دوباره شده اند « متحجر » و « سنتي » و حتما شما هم « انقلابي » و « مدرن » از نوع سكولارش هستيد كه عين صدر مشروطه پوست انداخته ايد و عبا و عمامه را – پس از بردار رفتن شيخ فضل الله – به كت و شلوار و كروات و يك عدد مبال و يك يا دو رأسي اتومبيل گرانقيمت و دكه و دكاني در پائين يا بالاي تهران ، تبديل كرده ايد و مي خواهيد براي فرداي جامعه نسخه به پيچيد … حالا هم كه دور دورِ نان خوردن از « اصلاحات » است – آن هم تازه پس از تعطيل دكان – كه آقايان راه افتاده اند دورِ دنيا و دارند با دختركان گرجي و تاجيك « گفت و گوي تمدن ها » مي كنند و با بانوان محجبه ي ورزش كار عكسِ يادگاري مي گيرند و « رقصِ افراد ناباب » (!) را تماشا مي كنند ( يا للعجب ) خوب بود رقص افراد باب را تماشا مي كرديد كه دادِ رقبا و حريفان را در نياوريد … اما دكانِ بدي نيست ، مي تواند رونق هم بگيرد … و انگار مي توان چند سالي را ، باز بر « مقبره يِ اصلاحات » به « توليت » نشست ؟ !
آقايان بازي تمام شده است و دكان برچيده ، اسلام و انقلاب و حاكميت روحانيتِ شيعه نيز ، همين است كه ملاحظه مي فرمائيد … اگر توانستيد خود را با دانش و شعورِ امروزينِ بشر و بيداريِ جوامع مسلمان ، هماهنگ كنيد و منافعِ عام را بر نمايندگي از جريان هايِ فاسدِ قدرت و ثروت برتري دهيد ، امكان ماندن و زيستن در جامعه يِ فردايِ كشورهاي اسلامي را نيز خواهيد داشت و اگر هم نتوانستيد – يا نخواستيد – ( بدانيد و ترديد نكنيد ) كه مضمحل خواهيد شد …
فرض و صورتي جز اين متصور نيست و ديگر نمي توان « انسانِ امروز » را كه بر جهاني از آگاهي و اطلاعات چشم گشوده است – هرچند فاسد و تباه باشد – با مردمانِ قرن بوق مقايسه كرد و چونان آدمكانِ عصر كجاوه و پالكي ، با تكيه بر ثروت هايِ غارت شده از خودشان ، گولشان زد و دوباره با همان شيوه هايِ افشا شده ، برايشان « قرائت هاي غير متحجرانه » تعريف كرد و با شبكه هايِ تلويزيونيِ دبي و تورنتو – و ديگر و ديگر- و احزابِ دولتي و كانون هاي توحيد لندن و پاريس ، سرِ كارشان گذاشت و نسخه يِ شريعتي را دوباره از سر، بازنويسي و بازسازي و بازآفريني كرد ! ! ؟ ؟
خير … « آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت » و ديگر حتا همين جامعه ي فاسد هم – كه شما سال ها پيش ، چون نتوانستيد خود پا به پايِ آن بيائيد ، او را پا به پايِ خويش كِشانديد و آورديد و درگيرِ گذراني فاسد و بيهوده و تباه ساختيد – باز همان جامعه يِ بت سازي نيست كه اهدافِ شما را برآورد ! ! و مگر شكست هايِ پي در پي خويش را ، نديديد ؟؟ و چرا و چگونه از آن عبرت نگرفتيد ؟ ؟
چند بار بايد مردم به سرداران سازنده گي و اصلاحات چيانِ دولتي « نه » بگويند ؟ ؟
و چگونه بايد محلِ سگ هم به « بت » هاي ساخته شده يِ شما نگذارند و روي برتافتنِ خويش را ، از نسخه ها و قرائت هايِ تكراري و رنگ در رنگِ شما ، اعلام كنند و چگونه بايد اين پيامِ آشكار را ، به گوشِ كرِ شما برسانند كه نرسانده اند ؟ چرا بيدار نمي شويد و چرا با خود و جامعه تان صادق نيستيد ؟
اندكي بينديشيد ، فردا در پيش است و دگرگوني در نگاه ها و ذهن ها ، قابلِ تصديق و مشاهده ، زمان نيز هرگز به عقب برنگشته است
كه اكنون و برايِ شما بازگردد … پس به خود آئيد و يك بار برايِ هميشه ، منافع و مصالحِ عام و عموم را ، بر مصلحت و نفعِ جريان هايِ خاص و فاسدِ قدرت و ثروت ، برتري دهيد و به آن بينديشيدمطمئن باشيد كه خود شما نيز – در قالبِ نوع – حقوقي محترم تر خواهيد داشت و هيچ كس و هيچ جرياني زيان نخواهد ديد … و براي همه ، هنگامي كه هريك در جايِ خويش قرار داشته باشند ، كار و امكانات و حقوقي تضمين شده ، وجود خواهد داشت و به همه ، همه چيز خواهد رسيد …
پس به ايران و ايراني و به انسان و اخلاق و منافعِ انساني بينديشيد و دكه ها و ابزارِ سنتيِ كسب را ، رها كنيد و منافعِ خويش را ، در قالبِ جمع و در جايِ خويش ، جست و جو نمائيد و بيكاره گاني را كه با بودجه هايِ دولتي به دنبال خويش راه انداخته ايد ، اجازه دهيد و ارشاد بفرمائيد كه به طرف كاري شرافتمندانه بروند و زندگي خودشان را بكنند تا همه با هم ، امكانِ بهره برداري از جامعه اي برابر در برخورداري و آزاد و كامياب و به شعور رسيده را داشته باشيم …

و ديگر همين و التمام .»

نوشته‌هایِ مرتبط:

به بهانه کنارگیریِ زودرس و پیش از مرگِ پاپ از واتیکان


تصور کنید که چند سد کاردینالی که در واتیکان گردِ هم آمده اند تا پاپِ جدیدی برایِ دستگاهِ مافیایی – مذهبی‌ِ واتیکان برگزینند، در وضیعیتِ بهتری می‌‌بودند. و تصور کنید بجایِ اینکه بر سیستمِ مافیاییِ واتیکان کنترل داشته باشند، بر کشوری که از ترکیبِ سه‌ کشور اروپایی ِ فرانسه، آلمان و اسپانیا، ایجاد شده است، کنترل داشته باشند. همچنین تصور کنید که تمامیِ شرکتهایِ بزرگِ اروپایی توسطِ هریک از این کاردینال‌ها و یا یکی‌ از اعضایِ نزدیک و خانوادگیِ آنها اداره شوند. همچنین تصور کنید که این شرکتهای بزرگ از این جمله باشند: تتال، پژو، بنز، ب م و، زیمنس، رویس رویس، ایرباس، ا ب ب، ولوو، فلکسواگن، بانک‌های بزرگِ اروپایی، مؤسسات و سازمان‌هایِ انتشاراتی و روزنامه‌هایِ بزرگِ اروپایی چون بی‌ بی‌ سی‌، اشپیگل، …، و تلوزیون‌های آنها، ….

آنگاه تشابهِ وحشتناکی وجود خواهد داشت بینِ وضعیتِ کنونیِ ایران و آنچه که در بالا شرحِ آن آمد.

بیش از ۱،۰۰۰،۰۰۰ آخوند بر ایران، کشوری به بزرگی‌ِ آن سه‌ کشورِ اروپایی با هم و دارای آن امکانات بعلاوه منابعِ سرشارِ گاز، نفت و موقعیتِ بسیار ژئواستراتژیک، حکم می‌‌رانند !!

شاید وخامتِ اوضاعِ ایران در دیدِ اول برایِ ایرانیان آشکار نباشد، اما این تشبیه نچندان دور از واقعیت، شاید تلنگری بزند بر خرد‌هایِ خفتهِ بسیاران. مساله معنویات نیست آنطور که هر جمعه در صلاهِ خود آخوند‌ها به گوشِ مردم می‌‌خوانند، بلکه مساله سو استفاده از احساساتِ معنویِ مردم است که با آنها آخوند‌ها چنین امپراطوریِ ننگینی را همچون بختک بر ایران استوار ساخته اند. که بیشباهت به نیایِ اروپاییِ خود در قرونِ وسطا نیست. آخوند‌هایی‌ که در زیرِ ماسکِ ساختگیِ معنویات، با کنترلِ شریان‌هایِ اساسی‌ِ اقتصادِ ایران، مشغولِ چپاولِ هرچه تمامتر هستند. صنایعِ بزرگِ صنعتی، کشاورزی و غذایی، انتشاراتی، اطلاعاتی، بازرگانی و توریستیِ ایران را در دستانِ خود گرفته اند و داد از معنویات می‌‌زنند. بی‌شرمانه تر از آن این است که خود را نمایندگانِ الله دانسته و کلیه ساز و کار‌هایِ نظارتیِ مردمی را از محتوایِ اصلی‌ و کار کردیِ خود خارج کرده اند و تنها آن را به دستِ امامِ زمانِ موهوم و ناپیدایِ خود داده اند، (یعنی هیچ).

باید فکری کرد، در غیرِ اینصورت این اهریمنان همه ایران را یک جا خواهند بلعید !

نوشته‌هایِ مرتبط:

 

 

آرزو‌ها و پیشبینی‌‌هایِ خوب و بد پس از ج. ا.


داشتم به آینده می‌‌اندیشیدم که خدایانِ امرداد و خردادِ جانم در آینده چه خواهند دید؟ اگر بختکِ ج. ا. از ایران رخت بر بندد!

چندین انفجار را حدس می‌‌زنم:

زنانِ میهنم آزاد خواهند شد. و حجابِ اجباری برداشته خواهد شد.

روزنامه ها، رادیو و تلویزیون ها، مجلات، کتاب‌ها و رمان‌هایِ بسیاری خواهند آمد.

رقص و پایکوبی و دنسینگ و کاباره‌ها و سینماها و تئاتر‌هایِ زیادی خواهیم دید.

سواحل و دریاها آزاد خواهند شد و موجِ توریست‌ها سراسرِ کشور را در خواهد نوردید.

فیلم‌هایِ زیبا، موجِ جدیدی در موجِ نوِ سینمایِ ایران ایجاد خواهند کرد.

نقاشی، موسیقی‌، نگارگری، معماری و مجسمه سازی و در کلّ هنر رونق خواهد گرفت.

موجی از ایرانیانِ خارج، به ایران بر خواهند گشت.

اقتصاد آزاد و عادلانه خواهد شد.

مافیا‌ها محدود خواهند شد.

فرهنگ‌هایِ محلی و زبان‌هایِ محلی خواهند شکفت.

شعر از فضایِ رها شدن از ظلم به فضایِ چگونه بودن و چه چیزی را خواستن تغییرِ محتوا خواهد داد.

با همه مردمِ جهان رابطه ایرانیان بهتر و دوستانه تر خواهد شد.

عقاید و ادیانِ مختلف فرصتِ ابراز خواهند یافت. و پیروانِ آنها آزادانه فعالیت خواهند کرد.

زندانیِ سیاسی نخواهیم داشت. همه زندان‌هایِ سیاسی تعطیل خواهند شد.

مجلسی مردمی از نمایندگانِ حقیقی‌ِ مردم بر سرِ کار خواهد آمد.

ولایت و اسلامِ سیاسی به تاریخ سپرده خواهد شد.

امیدوارم که جنگِ قبیله‌ای و قومی پیش نیاید، و کشتاری صورت نگیرد.

حمله خارجی‌ پیش نیاید.

رابطه ایران و همسایگان بر اساسِ منافع و احترامِ متقابل و رشد و توسعه طرفین و حتا کمی‌ به سودِ همسایگان برقرار گردد. تا زمینه همبستگی‌ِ هرچه بیشتر فراهم شود، و نوعی اتحادیه کشور‌های دارای فرهنگِ ایرانی پی‌ریزی شود.

همه روشنفکرانِ ایرانی در داخل ایران سکونت گزینند.

پرده از جنایات رژیمِ ج. ا. ، با ایجادِ کمیته حقیقت یابِ ملی‌، برداشته شود. و خاطیان و جنایتکاران محاکمه عادلانه شوند، و احقاقِ حقوقِ آسیب دیدگان گردد.

جان مقدّس‌ترین امرِ انسانی‌ شود و همه در پاسداری از آن بکوشند، فرایِ جنس، قوم، قبیله، دسته سیاسی، …. و حکمِ اعدام و قصاص برایِ همیشه لغو خواهد شد.

نقاطِ دوردست و آسیب پذیرِ ایران که مهجور مانده بودند، آباد شوند. و از آنها دلجوئی شود.

دادگستریِ ایرانی گسترش یابد.

ارتباطات آزاد و انفجاری گسترش خواهد یافت.

خرد و شادی در همه کار‌ها نمود خواهد یافت.

کارناوال‌هایِ فرهنگی‌ – ملی‌ (چهار شنبه سوری، نوروز، …) و محلی گسترش خواهند یافت.

حقوق و دستمزد‌ها برایِ داشتنِ یک زندگی‌ِ شرافتمندانه و میزانِ متناسبِ رفاه اصلاح خواهند شد (دولتِ رفاه).

انواع و اقسامِ دستجات  و احزابِ سیاسی رشد خواهند کرد. و آزادی خواهد شکفت.

اووه ! چقدر کار خواهیم داشت تا انجام دهیم.

همه این‌ها ممکن است اگر ملتِ ایران بخواهد و بر ایرانی بودنِ خود پافشاری کند.

 در بخشِ دیدگاه‌ها شما نیز به ما بگویید چه می‌‌خواهید و چه چیزی را پیشبینی‌ می‌‌کنید (خوب و یا بد)؟

نوشته‌هایِ مرتبط:

روز درختکاری


آزمونِ ایرانی بودن در برابرِ اسلامی بودن، با سفر به بیش از ۱۱۰۰ سال پیش


هومر آبرامیان:

متنِ پیاده شده از ویدئوی زیر، زمانِ ۳۴:۰۰ تا  ۳۹:۰۰ :

« از کسانی که می گویند هم می توانند ایرانی بمانند هم مسلمان،هم می تواند یک مسلمان خوب باشد و هم یک ایرانی خوب، که نمی دانند چه می گویند!چون نه اسلام را درست شناخته اند، یک اسلام ساختگی دارند در ذهن و اندیشه خود و نه می دانند فرهنگ ایران چیست؟

اینک می پرسم: اگر همین بامداد فردا جنگ قادسیه دوباره رخ دهد،

از این سو سپاه ایران با درفش کاویان به فرماندهی رستم فرخزاد، از آن سو سپاه خونریز تازیان با درفش الله اکبر و به فرماندهی سعد ابی وقاص.

باید یکی از این دو سپاه را برای رزمیدن انتخاب کنیم

و رخ نشان دهیم،

ولی در انتخاب آزاد هستیم

تو کجا را انتخاب می کنی؟

اگر بگویی در سپاه ایران خواهم بود چه خواهی کرد با این یار پیامبر

و قرآن و اسلام، پس مسلمان نخواهی بود، ولی اگر بگویی که نه و مسلمانی و بهشت را انتخاب کنی و به سپاه دشمن بپیوندی،

آنگاه است که من و تو رودر روی هم قرار خواهیم گرفت، نه در کنار هم! این یاوه است که می گویند با اعتقادات مردم کار نداشته باشید! ما کار داریم چون شما کار دارید

و میهن مرا شما با این اعتقادات بر باد دادید!

این یاوه ها از سوی همین ملی مذهبی ها بیان می شود! »

مقایسه ی واکنش و عملکردِ حدودِ ۱۰۰،۰۰۰ ایرانیِ آواره از وطن از دستِ مسلمانان در حدودِ ۱۱۰۰ سالِ پیش با واکنش و عملکردِ حدودِ ۶،۰۰۰،۰۰۰ ایرانی‌ِ آواره از ایران به دلیلِ حکومتِ اسلامی – آخوندی در زمانِ حال پس از ۱۱۰۰ سال.

ببینید و بشنوید:

جاودانه شفیعی کدکنی، مرثیه‌ای برای مصدق


گندی شاپور

عکس تاریخی، پس از سقوط دولت ملی، مصدق در تنفس میانه دادگاه سر بر شانه دوست و مشاور حقوقی‌اش، کلنل شاه قلی می‌گذارد.

mosadegh in tiral

بازدید از نوشته اصلی 251 واژه دیگر

به یاد زنده یاد ترانه موسوی


یکنفر

وی پس از انتخابات ننگین ریاست جمهوری دهم ایران دستگیر شد، مورد تجاوز جنسی و شکنجه قرار گرفت و سپس به قتل رسید و جسدش توسط مزدورین جمهوری اسلامی سوزانده شد.
هرچند رسانه‌های حکومتی و برخی دیگر از منتقدین وجود چنین شخصی را تکذیب کردند اما خبر قتل و تجاوز به وی به سرعت در فضای مجازی و سراسر دنیا منتشر شد و مورد خشم مردم قرار گرفت.
انتشار خبر دستگیری و تجاوز به وی همزمان با انتشار اخبار مختلفی پیرامون سرکوب شدید و شکنجه معترضان توسط نهادهای اطلاعاتی و نظامی ایران بود.
مرتضی الویری (عضو کمیته تحقیق و یکی از نزدیکان شیخ مکار مهدی کروبی) حتی یک سال پس از این واقعه نیز بر صحت دستگیری ترانه موسوی تاکید داشت، اما گفت که قادر به ارائه اطلاعات بیشتر نیست.


پيكر ترانه موسوي ، در روستاي وازيوار از توابع چمستان در استان مازندران ، آرام گرفته است .
یاد و…

بازدید از نوشته اصلی 2٬033 واژه دیگر

« با خرافات اندیشیدن »


« تفکر بدونِ زبان ممکن نیست. ولی‌ زبانی‌ که فاقدِ خرافات باشد، وجود ندارد و نمی‌‌توان آفرید. هر کلمه‌ای در هر زبانی‌، تاریخی (و ماقبلِ تاریخی) از خرافات می‌‌باشد. ما در هر موضوعی می‌‌اندیشیم، باید در آغاز در خرافاتِ زبانی‌ که در بحثِ آن موضوع بکار برده می‌‌شود، بیندیشیم. ولی‌ باید از همان آغاز مطمئن بود که با تلاش‌هایِ خرافه زدایی نمی‌‌توان بتدریج یا یکباره، خرافات را از کلمات زدود و کلماتِ خالص بدست آورد.

ما احتیاج به آن نداریم که از کلمات و مفاهیم و ساختمانِ عبارات، این خرافات را بکاهیم یا بزداییم، بلکه آگاهبودِ اینکه در هر کلمه‌ای چقدر خرافاتست و کیفیتِ تأثیر آن خرافات و کمیتِ انحرافاتِ افکار در اثرِ این خرافات ، راهِ بهتری برایِ تفکر می‌‌باشد. حتی بهتر است که ما کلماتی با خرافاتِ مشخص بیافرینیم تا بتوانیم دقیقتر نتایجی که این کلمات در اثرِ خرافاتشان در انحرافِ افکار می‌‌دهند، مطالعه کنیم. دیگر نباید منتظرِ خرافاتِ ناخود آگاه و نامشخص شد، بلکه باید با خرافاتی که آگاهانه ساخته می‌‌شود، کار کرد. اراده به قبولِ یک خرافه آگاهانه برایِ تنظیمِ زندگانی‌ِ فردی و اجتماعی و سیاسی و حقوقی خود بیشتر از ایمان به حقیقت (کلماتِ بدونِ خرافات) ارزش دارد. چنین کلماتی ، انسان ندارد تا خدایان، حقایقِ خالصِ خود را در آن بریزند. ما هیچگاه نخواهیم توانست خرافات را در اصطلاحاتِ خود ترک کنیم یا بزداییم. پس بهتر است که خرافاتی را که با آن خواهیم زیست، آگاهانه انتخاب کنیم و با اراده‌ای نیرومند آنرا بپذیریم و تحمل کنیم و از خیالِ کلماتی که بطورِ خالص واجدِ حقیقتند دست بکشیم. اراده‌ای که بر اکراهِ خود غلبه کند، و خرافات را آگاهانه بپذیرد، و علیرغمِ آگاهی‌ِ خود به خرافه بودنِ آنها ، با آنها زندگی‌ کند، انسان را بزرک می‌‌سازد. چنین اراده‌ای نشان می‌‌دهد که او احتیاج به حقیقت ندارد و خود را تابعِ حقیقت نمی‌‌سازد. از این به بعد ، حقیقت، او را معین نمی‌‌سازد، بلکه او حقیقت را معین می‌‌سازد. یعنی انسان هر حقیقتی را نیز به عنوانِ یک خرافه می‌‌پذیرد و تحمل می‌‌کند و به کار می‌بندد. »

منبع:

– منوچهر جمالی، از همه و از هیچ ، برگِ ۷۹، شرکتِ انتشاراتِ پارس، آمریکا، ۱۹۸۴، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط: