« جمشید با دیو »


« آمیختن « خرد روشن » و « دیو تاریک » ، میتواند یک انسان یا یک فرهنگ را آفریننده سازد.

دیو در داستان پرواز جمشید به آسمان (در شاهنامه) ، نقش مثبت آفریننده بازی می‌کند ، و « نفی ناب » نیست.

جنبش خرد به اوجش در فرهنگ ، فقط با کمک دیو ، ممکن‌است.

جشن نوروز و نو شدن آفرینش ، با این آمیزش آفریننده خرد جمشیدی و دیو ، ممکن می‌‌گردد. ولی‌ در ضحاک همین قدرت دیو آسا شکل « نفی ناب » پیدا می‌کند. در جمشید ، این « نیروی شگفت آور که از هر مرزی می‌گذرد » ، با خرد و نیکخواهی برای انسانها آمیخته است ، و در کیکاوس ، تلاطم و دوگانگی و نوسان این قدرت دیو آسا نمودار میگردد. فراز و نشیب‌ همیشگی کیکاوس ، میان « اوج نیکی‌ و اوج بدی » ، در اثر جنبش چنین قدرت دیو آسایی است که سبب میشود ملتی را گاه به اوج خوشبختی و گاه به قعر بدبختی در پی‌ خود بکشاند. همان قدرت دیو آسایی که در خدمت خرد جمشیدیست و جهانی‌ را از درد میرهاند ، در ضحاک ، کاملا جهت منفی‌ مردم آزاری و جان آزاری می‌گیرد و در کیکوس ، همیشه نوسان میان این دو می‌کند. در کیکاوس ، هم ویژگی‌ جمشیدی و هم ویژگی‌ ضحّاکی هست. »

منبع:

منوچهر جمالی، تجربیات گمشده ، انتشاراتِ کورمالی، لندن، ۹ فوریه ۱۹۹۲ . برگِ ۴۴ از این کتاب را ببینید، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

یک دیدگاه برای ”« جمشید با دیو »

  1. ؟؟؟
    استفاده از قدرت در جهت مثبت؟ استفاده از توان ناشی از تضاد مثبت و منفی (همانند جریان الکتریسیته برقرار شده از اختلاف پتانسیل ) ؟ شرح بیشتری بدهید بهتر نیست؟

    لایک

    • یکنفر/چندنفرِ گرامی‌،

      هدف از آوردنِ این نوشته‌ها باز کردنِ بابی است در خصوصِ دیو، غول، جنّ، جادو، …

      به مرور بیشتر با انتشارِ نوشته‌های بعدی مطلب روشن خواهد شد، من نیز همچون شما به دید و شناختی‌ بیشتر می‌‌خواهم برسم.

      درخصوصِ دیو، به نظرِ من ابتدا می‌‌بایست خودِ مفهومِ اصیلِ این واژه را روشن کرد. تا مسخ سازی‌هایی‌ که از این مفهوم شده است ، از پیکرِ دیو کنار زده شوند.

      سپس به ترکیبِ دریافت‌هایِ خود از قدرت، مثبت و منفی‌، … می‌‌توانیم بپردازیم. 🙂

      برایِ یک نزدیک شدن دمِ دستی‌ به مفهومِ اصیلِ دیو می‌‌توان به لغتنامه دهخدا مراجعه کرد.

      او در چند جا اشاراتی دارد که بسیار روشن کننده است. من آنها را مستقیماً اینجا نقل می‌‌کنم:

      ———————

      ۱ – دیو یکی از واژه‌های کهن و قدمت آن به دوران آریاییان می‌رسد. دیوان گروهی از پروردگاران آریائی بوده‌اند. پس از جدائی ایرانیان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراه‌کنندگان و شیاطین خوانده شدند. چنانکه در آئین مزدیسنا کلاً به مردم بدمنش هم اطلاق می‌شود. واژهٔ دیو در اوستا به صورت دَئوَ و در پهلوی دِو و در فارسی دیو گفته می‌شود. در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه به معنی فروغ و روشنائی و نام خداست. اشتقاق این واژه در میان اقوام آریائی نیز معنی خدا دارد چنانکه در یونانی زئوس و در لاتینی دَئوس در فرانسه دی‌اُ و در انگلیسی دِئیتی و در ایرلندی دیابکار می‌رود.

      دیو در (دیواناگری देव ) یک کلمهٔ سانسکریت است و در دین هندوئیسم به معنی خدا و الوهیت است. در هندوئیسم مدرن، می‌توان آن را آزادانه به هر موجود خیرخواه خارج از جهان مادی اطلاق کرد. دیوها همچنین نابرادری اسوراها به شمار می‌آیند که قدرتی هم پایه دارند. دیوها همواره با اسوراها در حال جنگ هستند.

      هنگامی که آریاییان در منطقه ایران ویج از یکدیگر جدا شدند گروهی از آنان به سمت سیستان رفتند. در این منطقه با ایرانیان سیاه‌پوست مواجه گشته و با آنان جنگیدند. بعدها این جنگها به صورت افسانه در کتاب شاهنامه به جنگ ایرانیان و دیوان مشهور شده‌است.

      پیدایش دیوان در فرهنگ مزدیسنا

      در اسطورهٔ آفرینش آمده است که پس از آنکه اهورامزدا دست به آفرینش جهان مینوی و مادی زد و امشاسپندان و ایزدان و فروهرها پدید آمدند، اهریمن هم بیکار ننشست و دست به آفرینش جهان بدی زد و در برابر امشاسپندان، کماریکان و در برابر ایزدان، دیوان را پدید آورد. به این ترتیب در برابر هر ایزدی دیوی به کار گمارده شد. تعداد و شمار دیوان را مانند ایزدان بسیار می‌نویسند. آنچه از نوشته‌های اوستائی و پهلوی بر می‌آید تعدادی از آنان معروف و وظیفهٔ آنان نیز معلوم است و برخی از آنان مانند ایزدان گمنام هستند.

      نام و وظائف دیوان

      بنابر نوشته‌های اوستائی و پهلوی نام و وظائف تعدادی از دیوان چنین است:

      نام دیو نام مشابه توضیح
      اپوش دیو خشکی است و با اسپخروش دیو با ایزدان باران‌ساز جنگ می‌کند.
      استوئیدات دیو مرگ جان را بستاند.
      اسروشتی دیو ناشنوائی و نافرمانبرداری است.
      اشکهانی دیو تنبلی است.
      اکتش دیو انکار است.
      بوتی دیو بت‌پرستی است.
      بوشاسب دیو خواب سنگین است.
      پئری‌مئتی دیو بدمنشی و تکبر است.
      پس دیو مردمان را از انجام کار باز می‌دارد.
      پوش دیو دیوی است که انبار می‌کند نه خود به کار می‌برد و نه به دیگران می‌دهد.
      پینیه دیو خست است.
      ترومئتی دیو نخوت و غرور است.
      تب دیو فهم مردمان را پراکنده می‌کند.
      جهی دیو ماده شهوت‌انگیز، پناه دهندهٔ گناهکاران است.
      چشمک دیو زمین‌لرزه و آورندهٔ گردباد است.
      خواب بوش‌ینسته مانع از بیداری هنگام سپیده دم می‌شود.
      خشم برهم زنندهٔ آسایش آفریدگان اهورامزداست.
      دروغ تباه‌کنندهٔ جهان راستی است.
      دریوی دیو گدائی و دریوزگی است.
      دیر دیو پس‌انداختن کار مردمان است.
      رشک دیو کین‌توزی و بدخواهی است.
      زرمان دیو پیری است.
      سپزگ دیو سخن‌چینی است.
      سهم دیو ترس و نهیب است.
      سیچ سیژ دیو نابودی است.
      گوزهر گوچهر مخالف ماه است.
      مرشئون دیو فراموشی است.
      میتوخت دیو بدگمانی است.
      ننک دیو ننگ است.
      نسو دروج نسو دیوی است که بر تنِ مرده می‌تازد و آن را ناپاک می‌کند.
      وای‌بد دیو مرگ است.
      ورون دیو شهوت است.

      پانویس

      ↑ دانشنامهٔ مزدیسنا، ص ۲۷۴
      ↑ اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی، رحیم عفیفی،، ص ۵۲۲
      ↑ مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «دعوا (Hinduism)»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ‏ ۲۰۱۱-۵-۷).
      ↑ محمد جواد، مشکور. ایران در عهد باستان (در تاریخ اقوام و پادشاهان پیشین) پیش از اسلام. سازمان انتشارات اشرافی، ۱۳۶۷. ص ۶۵.
      ↑ اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی، رحیم عفیفی،، ص ۵۲۳
      ↑ اوشیدری، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی، ۵۲۳ و ۵۲۴.
      ↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.
      منابع

      اوشیدری، جهانگیر. دانشنامهٔ مزدیسنا، واژه‌نامهٔ توضیحی آیین زرتشت. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۱. شابک ‎ISBN ۹۶۴-۳۰۵-۳۰۷-۵.
      رضی، هاشم. دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. چاپ دوم. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۴. شابک ‎۹۶۴-۳۷۲-۰۳۲-۲.
      عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۴. ایسبن ۹۶۴-۳۱۵-۷۳۷-۸.
      از ویکی پدیا

      ———————

      ۲ – || به عقیده ٔ بعضی از ایرانیان نام خدا یا رب النوع است . (التدوین ). نزد برهمنهای هند اسم رب النوع عقل و رب النوع رحمت است . (التدوین ). نام یکی از ارباب انواعی بود که تمام قوم آریا آن را می پرستیدند و هم اکنون هندوها معتقد برب النوعی هستند که آن را در آسمان میدانند و خدای اکبر می خوانند و نام آن معبود خیالی دیواناست . (التدوین ).

      || در آیین زردشتی ، هر یک از پروردگاران باطل یا شیاطین که در حقیقت تجسم شر و گناه محسوب میشده اند. پیش از ظهور زردشت این لفظ بر پروردگاران قدیم آریایی مشترک بین اجداد قدیم مردم ایران و هند اطلاق میشد اما پس از جدایی ایرانیان از هندوان پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند نزد ایرانیان گمراه کنندگان و شیاطین خوانده شدند. در آیین زردشت تعداد دیوها بسیار است (دیو مرگ ، دیو خشم ، دیو تاریکی و غیره ) ولی از آن جمله هفت دیو (از جمله اهریمن ) اهمیت بیشتر دارند و در مقابل هفت تن امشاسپندان هستند. در افسانه‌های ملی ایران ذکر دیو بسیار میرود مثلاً طهمورث به دیوبند مشهور شده است و جمشید مثل سلیمان نبی بر دیوها فرمانروایی داشته . در بعضی از این افسانه‌ها البته همه جا نمیتوان دانست که مقصود حقیقی از دیو چه بوده است . (دائرة المعارف فارسی ).

      || پارسیان هر سرکش و متمرد را خواه از جنس انس ، خواه از جن و خواه از دیگر حیوانات دیو خوانند چنانکه عرب شیطان گویند و هرکه کار نیک کند فارسیان او را فرشته خوانند بنابراین دیو سپید را که نام مردی پهلوان بود چون بر خداوند خویش کیکاوس عاصی شد دیو خواندند و ابلیس را که فارسیان اهرمن و دیو خوانند برای عدم اطاعت و بندگی اوست . (انجمن آرا) (آنندراج ). سرکش و خودسر. (ناظم الاطباء).
      – دیو سپید ؛ دیو سفید، سر دیوان مازندران در عهد کیکاوس شاه کیانی :
      بدرید پهلوی دیو سپید
      جگرگاه پولاد و غندی و بید.

      فردوسی .

      بدست تهی برنیاید امید
      به زر برکنی چشم دیو سپید.

      فردوسی .

      بدی گر خود بدی دیو سپیدی
      به پیش بید برگش برگ بیدی .

      نظامی .

      ———————

      ۳ – || ایرانیان (قدیم ) مردان دلیر و شجاعان و کدخدا را دیو می خواندند و در مقام مدح و ستایش مازندرانیها را دیو میگفتند و اهالی سایر ممالک ایران از این کلمه قصد نکوهش داشتند. (از التدوین ). کنایه از مردم پهلوان و دلیر و شجاع . (برهان ). دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). اشخاصی را که در زمان خود قویتر از امثال و اقران بوده اند و مطیع حکام نمی شدند دیو می گفتند و این نام رامایه ٔ فخر و بزرگواری اثبات شجاعت خود می شمردند. (انجمن آرا) (از آنندراج ) :
      سپهدار کاکوی برزد غریو
      بمیدان درآمد بمانند دیو.

      فردوسی .

      ———————

      ۴ – دیو. [ وْ ] (هندی ، اِ) دیب . جزیره (به زبان مردم هند): مالدیو. لاکدیو. (یادداشت دهخدا).

      ———————

      با این تعریف ها، اینگونه به نظر می‌‌آید که عدّه‌ای با زشت کردنِ چهره دیو، در اصل خدایانِ قدیم (پیش از زرتشت و میتراس و زروان) را که دیو‌ها بوده اند، مسخ و زشت نموده‌ اند.

      لایک

      • سپاس (یکنفر در ارزشیابی پاسخ به خطا آیکون نادرست را کلیک کرد). این متن بسیار راهگشاست. شاید ابتدا باید مفهوم دیو را شرح می دادید. بهر روی، برای مبارزه و پیروزی بر دیوهای بوشاسب ،اشکهانی ،زرمان ،مرشئون،.. چه باید کرد؟!

        لایک

    • استفاده از قدرت در جهتِ مثبت به خوبی‌ در علومِ مهندسی‌ به خود شکل گرفته و نمود پیدا کرده است.

      برایِ اینکه بر نیرو‌هایِ طبیعی بتوان دست یافت باید آنها را به وسیله‌ای در خدمت گرفت، نه‌ اینکه صاحبِ آنها شد، بلکه به خدمت گرفت.

      انفجارِ بمب اتم نمونه خوبی‌ است.

      نیرویِ دیویِ نهفته در هسته به کمکِ مکانیزمِ بمب به خدمت گرفته شده است !

      لایک

  2. بازتاب: « خدائی که دیو ساخته میشود » | کورمالی

  3. بازتاب: « پیکارِ قدرتها در درونِ یک کلمه » | کورمالی

  4. بازتاب: آنچه الله هم در قرآن جا انداخته | کورمالی

  5. بازتاب: دریغ است ایران که ویران شود | کورمالی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s