« در آغاز ، اهریمن ، سرچشمه جنبش بود »


« با انگیزندگی اهریمن ، تفکر فلسفی‌ آغاز میگردد »

« پیش از پیدایش زرتشت ، اهریمن (انگرامینو) منش جنبش و سرچشمه جنبش و طبعا آفرینش در هر چیزی بود. در تاختن و زدن به « گاو نخستین = سرچشمه زندگی‌ » سراسر آفرینش گیتی‌ ، آغاز میگردد. این بوجود آورنده جنبش ناگهانی ، محاسبه ناپذیر است. اصل جنبش ، با خود ، محاسبه ناپذیری را می‌‌آورد. مزدا که اصل ثبوت معرفت بود ، خواه ناخواه بر ضد جنبش و « تغییر معرفت » ، و تغییر هر چیزی بود ، چون با تغییر هر چیزی ، از نو باید آنرا دید و شناخت. تا روزی که « چشم خورشیدگونه » بنیاد بینش بود ، درست همین جنبش را می‌توانست ببیند. ماهی‌ دریای فراخکرت ، با چشمانش « جنبش لرزه گونه آب دریا [»] را در سدها فرسنگ فاصله میدید. چشمی که یک لرزه را در آب میدید ، جنبش را دوست میداشت. ولی‌ دانائی که استوار بر حافظه است ، نمیتواند کوچکترین دگرگونی را تاب بیاورد ، چون همه قواعدش را به هم میزند. برای دانش حافظه‌ای (یا آنچه در لوح محفوظ ثبت است) ، تغییر ، نادیدنی و محاسبه ناپذیر و غیر قابل پیش بینی‌ میشود. اینست که اهریمن که اصل جنبش است برای اهورامزدا ، اصل شرّ میگردد. ارزش اخلاقی‌ کاملا منفی‌ پیدا می‌کند. بدینسان زرتشت با مفهوم تازه اش از اهریمن ، به روند معرفت و تفکر ، بویژه تفکر فلسفی‌ ، ضربه‌ای کشنده وارد میسازد. اهریمن که منش جنبش در اندیشیدن بود ، در برابر اصل ثبوت و سکون در معرفت ، شرّ و فاسد و تباهکار میگردد. حرکت زنده فکری ، و انگیزنده تفکر ، شوم و شرّ میگردد. زرتشت با شرّ ساختن اهریمن ، راه تفکر فلسفی‌ را در ایران می‌‌بندد. اهریمن ، در آغاز ، اصل بیداری و جنبش بود. حتی در هفتخان رستم می‌‌بینیم که اژدها مانند رخش ، همیشه بیدار است ، در حالیکه این رستمست که به خواب میرود. در واقع در این خان دو اصل گوناگون بیدار و جنبش ، با هم رویارو میشوند. یکی‌ اصل بیداری و جنبش مثبت ، و دیگری اصل بیداری و جنبش منفی‌. و این در اثر آنسست که با منفی‌ ساختن اهریمن ، نیاز به اصل حرکت و بیداری باقی‌ بجای میماند. در داستان میترا نیز ، میترا خودش ، جانشین اهریمن ساخته میشود. میترا اصل حرکت است ، و با تاختن به گاو ، آفرینندگی در گیتی‌ براه میافتد. در واقع با زدن میترا ، آفرینندگی به حرکت ابدی میافتد. و آتش نیز این اصل حرکت و بیداری ، میگردد. پیدایش آتش ، در اثر زدن سنگ به سنگ دیگر ، در داستان هوشنگ در شاهنامه در برخورد با مار یا اژدهای سهمگین ، پیوستگی تنگاتنگ اهریمن با پهلوان را نشان میدهد. در اینجا ، پهلوان در رویاروئی با اهریمن (اژدها یا مار) و پیکار با اژدها ، به آتش دست می‌‌یابد. انسان در پیکار با اهریمنست که اصل حرکت و بیداری را می‌‌یابد. اصالت حرکت و بیداری از اهریمن به پهلوان انتقال می‌‌یابد. پهلوان ، انگیزنده میشود و سنگ را به زایش آتش میانگیزد. و در تفکرات زرتشت ، بجای « میترا و گاو » ، « اهورامزدا و بهمن » می‌نشیند. اهورامزدا ، که روشنائیست ، جای میترای آتشین را می‌گیرد و وهومن ، خویشاوند همان گاو است ، و پیوند مستقیم با گاو دارد. در واقع ، اهورامزدا با روشنائیش ، مستقیماً وهومن را به آفرینندگی میانگیزد. سر اندیشه بنیادی ، برغم تغییرات ، بجای میماند و فقط جابجا میشود. »

منبع :

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : تخمه ی خود زا یا صورت خدا ، انتشارات کورمالی ، لندن ، اکتبر ۱۹۹۶ ، ISBN 1 899167 85 4 . برگ ۷۲  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

یک دیدگاه برای ”« در آغاز ، اهریمن ، سرچشمه جنبش بود »

  1. با درود به سیمرغ گرامی
    درک اینکه هیمشه دین و ایین و مذهب جدید، تلاش می کند خدای قدیم را اهریمن نشان دهد، معبد دین قدیم را ویران سازد و معبد خود را روی آن بسازد آسان است ولی این متن همچنان سنگین و دیریاب است. شاید برای اینکه عصاره چند متن روشن تر که هر کدام یک مفهوم/مقوله/مطلب را توضیح می دهند است . بهتر نیست برای مفاهیم اساسی توضیح بیشتری داده شود.
    در فیزیک هم پروتون مثبت ایستا و الکترون های منفی در مدارهای مختلف در حال گردش بدور پروتون هستند و اتم ها را می سازند و اتم ها، مولکول ها، همانطور که سیارات در مدارهای مختلف به دور ستاره ها می گردند و منظومه ها، کهکشان ها را می سازند. این حرکت و جنبش الکترون ها یا سیارات فقط به دلیل نیروی جاذبه است…شاید الگو برداری انسانها از این مفاهیم است که زروان (وجود واحد بی زمان) را پدر(منشاء) دو برادر اورمزد و اهریمن درآیین مزدیسنا فرض کرده و یکی را مثبت و دیگری را منفی تلقی کرده است.
    در هر حال این مساله قربانی شدن همیشگی گاو در هر فرهنگ و تمدنی، بشدت ذهن مرا مشغول کرده حتی در اساطیر یونان نیز گاو قربانی و منشاء اختلاف/تغییر شده:
    «پرومته صرفاً خیرخواه و یاری دهنده ی انسان ها بود. روزی در طی مراسم قربانی در مکونه، پرومتئوس گاو را پوست کند و تکه تکه کرد؛ او گوشت و اعضاء داخل شکم حیوان قربانی را در نیمی از پوستش گذاشت و آنها را در زیر شکم حیوان پنهان کرد؛ در نیمه ی دیگر پوست، استخوان های گاو را که در زیر لایه ای از چربی مخفی کرده بود گذاشت. آنگاه به زئوس گفت که یکی از آن دو نیمه را انتخاب کند و قرار شد نیمه ی دیگر، سهم نوع بشر از قربانی باشد. زئوس به خاطر حرص و شکم بارگی، نیمه ی حاوی چربی را برگزیدولی وقتی با دقت از نزدیک نگاه کرد، دریافت که فریب خورده است زیرا زیر چربی ها فقط استخوان بود.
    زئوس بسیار خشمگین شد و در آن رنجش و آزردگی خاطر از پرومته و انسان ها، آتش را از آنان دریغ کرد تا مجازاتشان باشد.
    پرومتئوس بار دیگر به نفع نوع بشر وارد عمل شد؛ او به کوه المپوس رفت و چند اخگر آتشین از «چرخ خورشید» ربود و به زمین آورد در این هنگام دیگر خشم و غضب زئوس، حد و مرزی نمی شناخت. او پرومته را به ستونی از سنگ در کوه هاس قفقاز زنجیر کرد؛ عقابی غول آسا هر روز به طور مداوم جگر پرومته را پاره پاره می کرد اما از آنجا که پرومتئوس در گروه جاودانگان یا بی مرگان بود، هر بار دوباره جگرش ترمیم می شد.»

    لایک

    • یک‌نفر گرامی‌، کورمالی به انگیزاندن به اندیشیدنِ خونندگان بیشتر مایل است.

      المانهای اسطوره‌ای و تصویری در همه فرهنگ‌ها کم و بیش یکسانند، چرا که با الهام از پیرامونِ یکسان برای همه آنها نشأت می‌‌گیرند. آب، باد، خاک، آتش، جان، گاو، … همه و همه دم دستی‌‌هایی‌ بوده اند که همه فرهنگ‌ها با آنها به ضرورت زندگی‌ ، سر و کار داشته اند.

      اما نحوه چیدمان این المان‌ها در بطنِ اسطوره‌ها است که متفاوت است و نقطه افتراق فرهنگ‌ها را مشخص می‌‌کند.

      مثال: مواد و مصالح ساختمانی کم و بیش در همه جهان یکسان هستند. اما شکل و معماری است که نحوه چیدمان آنها را مشخص می‌‌کند. و این بسته به فرهنگ شهر سازیِ هر مردمی متفاوت است.

      تفاوتِ بسیاری بینِ قربانی گاو و انگیزش گاو وجود دارد. انگیزش نتنها جان ستان نیست بلکه جانفزاست. در حالی‌ که قربانی کاهنده جان است. انگیختنِ گاو یعنی انگولک کردن او به باردار شدن. و این با ستاندن و کشتن گاو هیچ سنخیتی ندارد.

      همخوانی‌ روند رشد آگاهی‌ِ بشر ریشه در روان آتشین او دارد. نه‌ اینکه او آتش را بدزدد، او خود به واسطه جاندار بودن، آتشِ درونی‌ و متکی‌ به خود دارد. لذا نیاز به دزدی ندارد. هدف وسیله را توجیه نمی‌‌کند. دزدی حتا برای داشتن آتش غیر قابل توجیه است. و بی‌ معنی، چرا که جاندار خود حامل آتش است.

      مهر و داد ، فراهم کردن آتش برای بشر ، نیاز به زندانی کردن خدایان و جگرخواری آنها نیز ندارد. چرا که خدا هم جاندار است. جانِ خدا هم نباید آزار ببیند.

      خدای بیمرگ نیز مفهومی‌ خطرناک است. خدا رستاخیزنده است نه‌ بیمرگ. یعنی هربار که سوخته شد از خاکسترش دوباره بر میخیزد. و جان می‌‌گیرد. نه‌ اینکه بیمرگ باشد.

      انشقاق، پارگی و تقسیم جهانیان و جانداران به مثبت و منفی‌ ، خوب و بد نیز مدلی‌ ساده است. حتا در فیزیک هم چنین تفکیکی نمی‌تواند به‌طور کامل توضیح دهنده همه پدیده‌های طبیعی باشد. ایجاد مرز، نه‌ ممکن است نه‌ خواستنی. برش ضدّ مهر است.

      لایک

  2. بازتاب: « خدائی که دیو ساخته میشود » | کورمالی

  3. بازتاب: شرم (۶) – « معرفت، شرم نمی شناسد » | کورمالی

  4. بازتاب: « نوشتاری پیرامون واژه ی مرد » | کورمالی

  5. بازتاب: « جهان در آغاز به انسان آفرین گفت » | کورمالی

  6. بازتاب: « برای شخم زدن باید آهسته بود » | کورمالی

  7. بازتاب: « هنرِ بهتر دیدن و هنرِ نادیده گرفتن » | کورمالی

  8. بازتاب: « انتقاد ، نتیجه وارونه میدهد » | کورمالی

  9. بازتاب: « جشنِ زادروز عیسی، جشنِ پیدایشِ جمشید بوده است » – ریشه جشنِ یلدا | کورمالی

  10. بازتاب: « مدرنیسم بر ضد اصالت – رابطه مفاهیم مُد و مُدرن با تصویر ماه ، در فرهنگ ایران – آنکه ایرانیست ، ملّی نیست » | کورمالی

  11. بازتاب: آنچه الله هم در قرآن جا انداخته | کورمالی

  12. بازتاب: دریغ است ایران که ویران شود | کورمالی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s