« بینش روشن و بینش آتشین »


« « خود را روشن ساختن » ، بینش کامل از خود نیست. از خود آگاه بودن ، هنوز بینش به خود نیست. روند پیدایش خود بتاریکی می‌کشد که نمیتوان روشن ساخت (نمیتوان از آن آگاه بود). و بی‌ یافت ژرف پیدایشی خود که در تاریکیهاست ، نمیتوان خود را یافت. اهورامزدا با روشنائی امشاسپندی خود ، نمیتواند « روند پیدایش خود از خود مینوئی اش » [را] دریابد. بلکه آتش که گستره اش از آشکارا به ناپیدا می‌کشد ، میتواند این ژرف را دریابد ، و برایش « مرز گسترده آشکار و پیدا از گستره ناپیدا » ، مرز نیست. در ژرف هستی‌ ، آتش ناپیدا هست. در ژرف تخمه ، گرما هست. ژرف ریشه ، نم و گرم است. روشنائی آگاهی‌ ، به ژرفای آغاز نمیرسد ، چون پیدایش از درون تخمه یا گوهر تاریک ، آغاز میگردد. ناآگاهبود ، یا گستره بی‌خودی را نمیتوان روشن ساخت. اینست که چشمی که به بینش می‌رسد ، در اسطوره‌های ایرانی و در دین یشت ، چشمیست که در تاریکی ، لرزه جنبشی و موئی را می‌بیند. سروش ، بواسطه همین آتش پنهانیش ، سراسر شب در تاریکی می‌‌بیند. در شب دیدن ، نیاز به چشم عادی ندارد که در روشنائی می‌‌بیند ، یا به عبارت دیگر وقتی‌ با نور خورشید روشن شد می‌‌بیند. شب دیدن ، نیاز به چشمی دارد که خودش هم خورشید است. در درون تاریکی ، هم آنچه را میخواهد روشن می‌کند ، و هم آنرا می‌‌بیند. و این چشم آتشگونه است. آتش ، خودش سرچشمه روشنائیست. و چشمی که خودش روشنائی بتابد باید آتشین باشد. چشم آتشین نیاز به خورشید یا سرچشمه روشنائی از بیرون ، جز خود ندارد. این بود که در آب ، روشنی و آتش (گرما) بود و از این رو خورشید ، از چشمه آب بیرون می‌آمد. خورشید از آب پیدایش می‌‌یافت. روند درک آغاز ، با بینش آتشین امکانپذیر بود. اردیبهشت بود که می‌توانست آغاز مینوئی و تاریک و تخمه ای اهورامزدا و حقیقت را دریابد ، نه‌ روشنی. بهترین حقیقت (اردیبهشت) ، شناخت حقیقت با چشم آتشین خود (بی‌ هیچ رهبری) در ژرف تاریکی بود. »

منبع :

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : تخمه ی خود زا یا صورت خدا ، انتشارات کورمالی ، لندن ، اکتبر ۱۹۹۶ ، ISBN 1 899167 85 4 . برگ ۴۱  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

یک دیدگاه برای ”« بینش روشن و بینش آتشین »

    • آواره گرامی‌، با پوزش از شما بدلیل تأخیر در پاسخ، سرگرم یک گرفتاری شخصی‌ و شیرین بوده‌ام این روزها.
      ***

      درک اندیشه‌های نهفته در خوشه فلسفه‌های توضیح دهنده یک پدیده (اینجا آگاهی‌) با جستجو و یافتن تصویر (های) بنمایه‌ای پنهان در پس هر فلسفه آسانتر است. که آن را میتوان نقش اندیشی‌ خواند.

      تمام آنچه این متن در تلاش است تا آشکار سازد، این است که آگاهی‌ حقیقی‌ چیست ؟ و یا به عبارت بهتر روند پیدایش آگاهی‌ چیست ؟

      در فرهنگ ایران همیشه درک روند بر نتیجه ارجحیت دارد، این است که ما را به آن اندیشه‌های بنیادی می‌رساند.

      برای ملموس تر شدن این بحث میتوانم سه‌ (چهار) نمونه (تصویر) بکار بگیرم تا بینش آتشین را کمی‌ بگسترم.

      ۱) اندیشیدن (آگاهی‌) روندی زایشی دارد.

      مادری را تصور کنید که باردار است، و فرزند خود را بدنیا می‌‌آورد (آتشین) (بی‌ یافت ژرف پیدایشی خود که در تاریکیهاست ، نمیتوان خود را یافت.). احساس مادریِ او با زایشش بستگیِ شدیدی دارد. اگر زایش را از مادری بگیرید دیگر نمیتوان او را مادر نامید، بلکه نامادری نامیده می‌‌شود.

      همچنین دیگری نمیتواند جای او بزاید (روشن کردن) (« خود را روشن ساختن » ، بینش کامل از خود نیست.). او باید خود بزاید.

      حتا اگر او باردار باشد ولی‌ نتواند فرزند زنده‌ای بزاید، دیگر نمیتوان او را مادر نامید (از خود آگاه بودن ، هنوز بینش به خود نیست.).

      فرزند (آگاهی‌) در تاریکیِ مهبل شکل می‌گیرد نه‌ در روشناییِ ظهر و محیطِ باز.

      ۲) اندیشیدن (آگاهی‌) روندی رویشی همچون یک دانه (تخم) دارد.

      دانه‌ای را تصور کنید. دانه خود می‌‌روید (بی‌ یافت ژرف پیدایشی خود که در تاریکیهاست ، نمیتوان خود را یافت.). هیچ چیزِ دیگری جایِ آن دانه یا بجای آن دانه نمیتواند آن را برویاند ( « خود را روشن ساختن » ، بینش کامل از خود نیست.). رویش واگذار پذیر به دیگری نیست. همچنین دانه‌ای سوخته قادر به رویش نیست (از خود آگاه بودن ، هنوز بینش به خود نیست.). ناگفته پیداست که دانه در تاریکی است که آغاز به رویش (آگاهی‌) می‌‌کند.

      ۳) اندیشیدن (آگاهی‌) روندی همچون آشپزی دارد.

      دیده بودم که جدیداً به آشپزی پرداخته اید، اینجا و اینجا :-).

      آشی را تصور کنید که باید پخته شود. به به ! دارد، اما ! به شرطی که آشپزی ماهر آن را پخته باشد.

      آشپز زمانی‌ آشپز است که دستور پختِ آش را خود با جستجو و تمرین بسیار یافته باشد (بی‌ یافت ژرف پیدایشی خود که در تاریکیهاست ، نمیتوان خود را یافت.). هیچ کسی‌ جایِ او نمیتواند آن آش را به همان خوبی‌ بپزد (« خود را روشن ساختن » ، بینش کامل از خود نیست.). حتا امکان دارد که فردِ ماهر دیگری با نهیاتِ ریزبینی دستور پختِ مفصلی به او بدهد، اما او همچنان با وجود آنکه آن دستور را مو به مو اجرا می‌‌کند، باز هم نتواند آشی به آن خوشمزگی بپزد (از خود آگاه بودن ، هنوز بینش به خود نیست.).

      یافتن دستور پخت آشی خوشمزه (آگاهی‌) از درون آشپز است که می‌‌جوشد.

      ۴) اندیشیدن (آگهی) روند آموختنِ گام برداشتنِ یک نوزاد است.

      تصور این نمونه را به خودتان واگذار می‌‌کنم. 🙂

      در فرهنگ ایران که بنمایه‌ها را می‌جست و می‌‌اندیشید (می‌ اندیشد) ، روند آگاهی‌ و اندیشیدن را در تصویر آتش که شعله می‌‌کشید می‌دیدند.

      آتش از تاریکیِ کنده می‌‌فرازد و شعله می‌‌کشد. مرز ندارد. از خود است. از خود روشن می‌‌کند. روشنیش با گرمی‌ همراه است و مثل نورِ تنها ، خنک نیست. آتش به (منبعِ ) نورِ دیگری نیاز ندارد. تمامی‌ تصاویرِ ارائه شده از روند آگاهی‌ و اندیشیدن ، زایش، رویش ، آشپزی و گام برداشتن نوزاد، همه و همه تصویر آتشین هستند. یعنی‌ با دانستن تصویر آتش ، درک می‌‌گردند. تصویر آتش در اصل صورت مجرد شده این جلوه‌های زندگی‌ هستند. بدون وجودِ روند آتشین در پدیده‌ای نمی‌‌توان آن را زنده (دارای جان) دانست.

      لایک

  1. شاید منظور این بوده که هر کس باید با اندیشیدن و پرسشگری خود به بخشی از حقیقت (امکان پذیر در حیطه توانایی اندیشه خود)دست یابد نه اینکه با چراغ دیگران(اندیشه دیگری) به حقایق از پیش تعریف شده و محدود شده با گرایشی خاص دست یابد. «چشم آتشین نیاز به خورشید یا سرچشمه روشنائی از بیرون ، جز خود ندارد.»
    و نباید اندیشه خود را مطلق و تام بداند زیرا اهورامزدا هم در دستیابی به کل حقیقت ناتوان است! «و بی‌ یافت ژرف پیدایشی خود که در تاریکیهاست ، نمیتوان خود را یافت. اهورامزدا با روشنائی امشاسپندی خود ، نمیتواند « روند پیدایش خود از خود مینوئی اش » [را] دریابد. بلکه آتش که گستره اش از آشکارا به ناپیدا می‌کشد ، می تواند این ژرف را دریابد ، و برایش « مرز گسترده آشکار و پیدا از گستره ناپیدا » ، مرز نیست. «

    لایک

    • با برداشت شما موافق هستم یک‌نفر گرامی‌.

      ایده دیگری که این نوشته بر آن تأکید می‌‌کند، داشتنِ اندیشه آتشین بجای روشنفکر بودن است.

      روشنی کافی‌ نیست، روشن بودن کافی‌ نیست، باید این روشنی از درون بتابد، و این با داشتن اندیشه آتشین ممکن است.

      اینجاست که روشنفکران هم می‌‌توانند ما را به اشتباه اندازند. و خود نیز اشتباه کنند.

      لایک

  2. بازتاب: شرم (۳) – « شرم بردن از تابعیت » | کورمالی

  3. بازتاب: « نوشتاری پیرامون واژه ی مرد » | کورمالی

  4. بازتاب: « فیلی که با سرکشی و سرسختیِ خود ، تاریخ جهان را تغییر داد » | کورمالی

  5. بازتاب: « برای شخم زدن باید آهسته بود » | کورمالی

  6. بازتاب: « دکارت و کانت و هگل ایرانی » | کورمالی

  7. بازتاب: « جمالی ، فیلسوف است » | کورمالی

  8. بازتاب: « زندگی‌ در یک دستگاه فکری نمی‌گنجد » | کورمالی

  9. بازتاب: آنچه الله هم در قرآن جا انداخته | کورمالی

  10. بازتاب: دریغ است ایران که ویران شود | کورمالی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s