آمدی کاتش در این عالم زنی – وانگشتی تا نکردی عاقبت


به یاد پهلوان منوچهر جمالی

Untitled

در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کاتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت
من تو را مشغول می‌کردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
عشق را بی‌خویش بردی در حرم
عقل را بیگانه کردی عاقبت
یا رسول الله ستون صبر را
استن حنانه کردی عاقبت
شمع عالم بود لطف چاره گر
شمع را پروانه کردی عاقبت
یک سرم این سوست یک سر سوی تو
دوسرم چون شانه کردی عاقبت
دانه‌ای بیچاره بودم زیر خاک
دانه را دردانه کردی عاقبت
دانه‌ای را باغ و بستان ساختی
خاک را کاشانه کردی عاقبت
ای دل مجنون و از مجنون بتر
مردی و مردانه کردی عاقبت
کاسه سر از تو پر از تو تهی
کاسه را پیمانه کردی عاقبت
جان جانداران سرکش را به علم
عاشق جانانه کردی عاقبت
شمس تبریزی که مر هر ذره را
روشن و فرزانه کردی عاقبت

مولوی – دیوان شمس – غزلیات – غزل شمارهٔ ۴۲۷

***

ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس – کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید

حافظ – غزلیات – غزل شمارهٔ ۲۳۷

نوشته‌هایِ مرتبط:

« خدائی که دیو ساخته میشود »


« چرا زرتشت، خدایان ایران را « دیو» ساخت؟
زرتشت، خدایان ایران را به نامِ «دیـو» زشت وطردومنفورودشمنِ انسان ساخت تااصالتِ انسان وگیتی را نابودسازد.

 فرهـنگ اصیل ایران آنگاه ازنـو زنده خواهـد شـد که « دیوان » ، ازسر، « خدایان نوین» شوند.

منوچهرجمالی

« دیو» چیست وکیست ؟ درفرهنگ ایران ،  دیو، اصطلاحی دیگر، ازاندیشه و اصلِ « جفت بودن » است . گوهر جهان هستی ازخدایان گرفته تا سراسرگیتی ، « جفتی یا دیوی، یا یاری، یا بندی ، یا رادی( رته = راد= لاد= لات ) یا جیمی ( ژیم = چیم = ییما ) یا سنگی ( سم + گه ) یا پیوندی …. » است . همه هستان ، باهم جفت وبه هم پیوسته اند. همه زمان، به هم پیوسته است . خرد، فقط درجفت شدن با چیزی ، میتواند بیندیشد . رابطه انسان با خدا و با خدایان نیز، جفـتی و یاری وپیوندی یا دیوی است . خدا ، خوشه کل هستانست. پس پیوند جفتی ( یوغی = یوجی= یوشی ) با خدا  ، پیوندِ جفتی ویاری و سنگی وپیوندی یا رادی یا دیوی با سراسرگیتی وباهستانست .

هنگامی سام به کوه البرزمیشتابد و سیمرغ میخواهد نیازاو را برای باز یافتن زال ، برآورده کند ، زال که حاضربه رفتن ازنزد سیمرغ ( خدا= ارتا) نیست ، به سیمرغ میگوید :

به سیمرغ بنگر که دستان چه گفت
که سـیرآمـدستی همانا زجـفـت ؟

ای سیمرغ ،‌ای ارتا ،‌ای خدای من ، آیا ازمن که جفت توهستم ، سیرشده‌ای ؟ آیا میخواهی پیوندت را ازانسان، بگسلی ؟ برای رفع این نگرانیست که سیمرغ « جفت پرهای خود » را به او میدهد ، تا نشان بدهد که این جفتی در دورشدن ازاو هم ، استوار باقی میماند . انسان که ، ازآشیانه خدا دور میشود، دارای بالهائیست که گواه بر پیوند او باخداست .«پـَر» که همان پیر انگلیسی و همان پار آلمانی است ، به معنای جفت است، وخود  واژهِ « پری» که نام دیگراین خداست ، به معنای جفت شدن و عشق و دوستی است . گوهرخدا ، پریا جفتی هست . ساختارهرپری نیز، بیانگردو دسته تارهای نازک مو است که بریک ساقه درمیان روئیده اند . اینکه ضمیرانسان مرغ چهارپر( چهارنیرو) هست، بیان پیوند وبـنـد و یاری (ایار) و جفتی و دیوی بودن انسان با خداست . برشالوده این پیوند وبند ویاری و مری هست که مولوی به خدا ( به الله دراسلام ) یاد آوری میکند :

درگوش من بگفتی ، چیزی زسرّ جـفـتی
منکرمشو . مگو کی .  دانم که هست یادت
نگفتی تا قیامت باتو جفتم    کنون با جور،  جفتی یاد میدار
مرا بیداردرشب‌های تاریک    رهاکردی وخفتی؟ یاد میدار
با من آمیختی چوشیرو شکر    چون شکر، درگدازازآن شیرم
طاقتم طاق شد، زجفتی خویش     درمیفکن دگربه تاءخیرم
عجب‌ای عشق، چه جفتی .  چه غریبی ، چه شکفتی
چو دهانم بگرفتی ، به درون رفت ، بیانم

این اصل جفتی یا دیوی یا یاری (ایاری= عیاری، عشق ومهر) یا سنگی یا « مـری » درهمه هستی ، افشانده شده است . این جهان ، جهانِ به هم پیوسته ، یعنی جهانیست که همه چیزآن به هم جفت ومتصل است ، و خدا یا خدایان هم، با کل هستان به هم پیوسته اند . خدا با هرجانی وهرانسانی، جفت و دیو است. همه هستان به هم « بند= یوغ = یوج = یوش = جفت » هستند .

اگرنیستی جفت اندرجهان
بماندی توانائی اندر نهان

« توانائی » ، فقط ازاصل جفتی ، پیدایش می یابد . خدا ، خودش ، همین اصل جفتی درهمه جانها و درگیتی هست ( خودش، گره وحلقه وبند و مهرهست ) ، نه آنکه خدا، جفت وجفتی، گوهری، فراسوی جفتی باشد وجفتی‌ها را خلق کند . توانائی خدا ، پیآیند همین گوهرجفتی ( پیوند) اوست. او میان همه چیزها را به هم گره میزند . او، بند یا کمربندیست که میان همه چیزها بسته شده است . هرچیزی هست، چون درمیانش ، خدا، بـنـد وکمربند ورشته  شده است .

جدا کردن وپاره کردن و استثناء کردنِ خدا یا خدایان ازجهان ، نفی وطرد اصل عشق ومهرو پیوند و دیوی و همبغی ( انبازی) بود . نفی رشته وبند بودن خدا ، نابودساختن جهان هستی است. خدا ، هم « دیو » یا « زوش = محبوبه ودوست » یا « یار= جفت » بود . خـرد هم، درگوهرش سنگی (= آسن خرد ) ، یعنی جفت جو هست ، و درجفتی با همه پدیده‌ها میتوانست رازنهان را بجوید وبیابد و توانائی را درچیزها بزایاند . این اندیشه بنیادی ، چنان درسراسرفرهنگ ایران ، ریشهِ ژرف داشت که زرتشت ، برغم ضدیت با آن ، هرگزنتوانست آنرا از جا بکند، و یزدانشناسی زرتشتی وخودِ آموزه زرتشت ، همیشه گلاویزو درتنش با این اندیشه باقی ماند . هنوز نیزاین اندیشه دیوی یا جفتی ، که « پیوند یا مهریا یاری یا انبازی » باشد، نه تنها درژرفای مسائل اجتماعی وسیاسی و اقتصادی وحقوقِ بشری حضور دارد ، بلکه بدون اولویت یافتن آن ، گره‌های کورِ مسائلِ جهانی را نمیتوان گشود.

ناپاک سازی و زشت و منفور وخوارسازی اصطلاح « دیو» ، چیزی جز « زشت سازی و منفورو خوارسازی حقیقتی » نیست، که بیان فطرت واصالت انسان میباشد . نوزائی فرهنگ ایران ، زدودن این زشتی واین خواری و اکراه و نفرت از « دیوان » است . ما نیاز به همین خدایانِ خود داریم که زرتشت ، آنها را دیو ساخته است . همه امشاسپندان یزدانشناسی زرتشتی ، دراصل ، همان دیوان بوده اند که « دیوی » ازآنها زدوده شده است .  از« بهمن » ، «اکومن » که خدای اندیشیدن برشالوده چون وچرا وشک بوده هست ، زدوده شده و یک « دیو کماله » ازاو ساخته شده است . هرکدام از خدایان اصیل ایران ، به دونیمه اره شده اند ، و از یک نیمه اشان ، یک دیو ساخته شده است . همانسان این ارّه شدگی و « دیوسازی نیمی ازآن » ، درهمه پدیده‌های انسانی واجتماعی وسیاسی، روی داده است . بی‌پیوند یابی ازنوِ دیوها با خدایان ، این خدایان ، منفورو پرخاشگرو دورو و کینه توز وجهاد گر،باقی میمانند .

چرا زرتشت برضد « دیو» و خدایان ایران که همه بدون استثناء، دیو بودند  برخاست ؟  چرا خانواده زال ، در برابراین اندیشه زرتشت، ایستادند و از اصالت انسان وگیتی که پیآیند مستقیم همین « دیو پرستی » بود دفاع کردند . واژه « دیو=div = دعوا» دراصل « دوا » میباشد و به معنای « دوبُنِ به هم پیوسته » است . این « دوا» همان واژه « دو» یا « توو » درانگلیسی و «  زوی» درآلمانیست . نام خدای ایران که « سرچشمه زندگی وجان بخشی وجان افشانی » شمرده میشد، « وای به » است .  این « وایvaya » ، هم به ۱- خدای هوا وباد، و هم به ۲- هوا ، و هم به ۳- مرغ گفته میشود . چرا مرغ و باد وخدا ، هرسه ، یک نام دارند ؟ چرا این هرسه ،« وای » نامیده میشدند، چون آنها پیکریابی « اصل آفرینندگی ازخود = قائم بالذات » شمرده میشدند ، به علت آنکه هرسه ، « گوهرجفت داشتند» . باد و خدا وهوا ، مانند مرغ دربهم پیوستن دوبال به هم درتن ، اصل جنبش وپروازوبرخاستن هستند . این واژه « ویا » ، دراصل سانسکریت « دویا » است که دوتای به هم پیوسته باشد ، و سپس به « وای ، وی وای  ، ویس  ویس» ، سبک شده است . این سراندیشه بزرگ دراین « نقش – اندیشه‌ها » ، معمولا درکاسته شدن به نقشهائی که برای ما معنای خود را از دست داده اند ، گم میشود . ما دراثرهزاران سال ستیزندگی و زشت سازی یا مسخ سازی این نقش‌ها وصورتها ، نمیتوانیم دیگر آن اندیشه بزرگ را دریابیم . آنها دراین تصاویر گوناگون ، میاندیشیدند که « پیوند = پات‌وند » درهرجانی ودرهرانسانی ، اصل آفرینندگی هست . اصل آفرینندگی پیوند یا « جفت آفرینی » یا « جفتی = یوغی= همبغی » ، خدائی هست. « دیویاdva » نیز اصطلاحی برای بیان این « اصل آفرینندگی پیوند » بود . هرچند این اندیشه از تجربه « نروماده » هم برخاسته باشد، ولی درهمان بُن ، معنای انتزاعی وگسترده  داشته ، وبه هیچ روی معنای تنگ جنسی ، چه رسد به شهوانی امروزه را نداشته است . جمع بودن اصل نری و اصل مادگی دریک جا ، معنایِ انتزاعی وگستردهِ « پیوند و امتزاج واتصال دونیری گوناگون » را یافته است . چیزی اصل آفریننده است که میتواند درخود، دواصل گوناگون را به هم بپیوندد . همه چیزها درجهان هستی « ازهم ، دیگرگونه اند » ، وازاین رو اتصال پذیروجفت شدنی و دیوی هستند . هیچ چیزِ متضاد درجهان نیست .

مثلا به « ابـر» دراوستا ، دعوا‌نرا گفته میشود که به معنای « دوجنسه » هست ، چون ابر ، اصلِ پیدایشِ « باران = آب » و « آذرخش = آتش وروشنائی » با همست . همچنین به ابرو آذرخش ، « سنگ » گفته میشده است ، چون واژهِ سنگ هم، به معنای اتصال وامتزاج دوچیزاست . ازاین رو به خرد بنیادی هم که دربُن یا فطرت هرانسانی هست ، آسن خرد ، یعنی « خرد سنگی » گفته میشود ( که به غلط به خرد غریزی برگردانیده میشود ) ، چون خرد یست که گوهرش ،پیوند دادن تجربه‌ها و پدیده‌ها است ، وباهمه چیزها جفت و انبازمیشود وبدینوسیله « اصل آفریننده » درانسانست . این دیوی بودن ( جفت بهم پیوسته بودن =دوا =ا‌مرا=  مار ( که درطیف تصاویرگوناگون مانده است ، بهترین گواه برآنست که یک سراندیشه بزرگ و ژرف و انتزاعی وکلی بوده است ، ودراین تصاویر، نباید آن اندیشه بزرگ وژرفِ « پیوند و دوستی و عشق » را گم کرد، که « اصل آفریننده وسامانده وجنبنده وشادی آفرین » درهرجانی درگیتی شمرده میشده است .  انسان ( مر+ تخم ) ، نیز همین گوهردیوی را دارد، و « مـر» که پیشوند واژه « مردم » است ، یکی ازمعانیش درسانسکریت « جفتی » هست ، وهمان معنای « دیو » را دارد. جمشید هم که نخستین انسان درفرهنگ اصیل ایران بوده است، وهمان « ییما =ییما » میباشد به معنای « جفت و دوقلوی به هم چسبیده » است . هرانسانی درگوهرخودش ، جفت یا دیویا « مره » است، چون هستی قائم به ذات و آفریننده وسامانده شمرده میشود .هنوز درکردی به انسان، مره گفته میشود .

اصل آفریننده ، همان « آتش جان یا فرنفتار» ، یا ارتا هست ، و ارتا(a-rtha )یا « رتها » که خداست ، همچنین نخستین عنصر یا گردونه نخستینی ( اگرا رته = اغریرث ) است که در بُن هرجانی وهرفردی هست ، و دواسب یا دوگاو یا دونیرو ، در پیوند وهم آهنگی باهم آن را به جنبش میآورند . نام دیگراین یوغ یا یوش ، همان « جی = ژی » ، زندگی است. پیوند ( پات‌وند) که « همبستگیِ یک جفت » باشد، و معانی دوستی و رفاقت وهمآفرینی و همبغی وتوافق دارد ، همین اصل آفریننده است . اینست که « جی= ژی = گی » ، یا زندگی بطورکلی ، که نام خدا هم هست، « جوت گوهر» ، یعنی « دیوی » یا جفت گوهراست . زشت وطرد ساختن خدایان ، بنام « دیو» ، چیزی جز کندن ریشه اصالت ازبُن وفطرت انسان نیست . این اصل آفریننده انتزاغیِ « پیوند، یا همبغی، یا سنگی، یا مری، یا دیوی، یوگائی، یوشی » درطیفی ازتصاویرگوناگون ، به آن صورت داده شده است ، و همه آنها ، یک سراندیشه بزرگ وباشکوه را در تراشهای گوناگون، مینمایند .

۱- ازجمله این تصاویر، پیله ابریشم وکرم ابریشم است . کرم پیله ابریشم ، « دیوه » خوانده میشود که همان واژه « دعوی » میباشد. کرم ابریشم با پیله‌اش بیان ، یکی ازپیکریابیهای سراندیشه « دیو= یوغ = مر= سنگ = پیوند » است . به ابریشم ، « بهرامه » گفته میشود که مقصود « سیمرغ= ارتا » باشد که با بهرام، دوبُن جفت کیهانی درهرجانی هستند. در گویش هرزندی به کرم ابریشم (یحیی ذکاء) بارام کرمی، یا کرم بهرام گفته میشود . پیله ابریشم وکرم ابریشم باهم یک دیـوهستند . ازاین رو نام دیگرابریشم ، «کج = قز= کژ= قژ» میباشد ، چون کج یا کچه، که دراصل به معنای دوشیزه جوان هست نام سیمرغ، زنخدای ایران بوده است، و نیایشگاههای این زنخدا درایران ، « دیرکچین = درکچین » نامیده میشده است . یزدانشناسی زرتشتی ، از پوشیدن جامه‌های ابریشمی میپرهیزد واکراه دارد، چون ابریشم ( دیبا = دیوا = دیوه ) ، پیکریابی این دیوه یا زنخدای ایرانست . هنوزهم درآلمان به زنی که دارای شاءن واحترام هست ، « دیوا » گفته میشود . و درجنگ نیز درایران ، جامه « قژآکند » میپوشیدند، نه تنها برای اینکه تیغ به سختی میتواند ابریشم را ببرد ، بلکه برای اینکه ، این خدا که خدای قداست جانست ، جان را ازگزند نگاه میدارد .

قژآکند پوشید بهرام گرد
گرامی تنش را به یزدان سپرد

۲- تصویر دیگرهمین « دیوخدائی» یا خدایان جفت گوهر، « درخت دوبُن گشته جفت » درشاهنامه است، که جزو حکایات اسکندرآورده شده است. اسکندرازراه بیابان به شهری میرسد که

همه بوم وبر باغ آباد بود
دل مردم ازخرّمی، شاد بود
بدین شهر، هرگرنیامد سپاه
نه هرگزشنیدست کس نام شاه

این شهر، که هیچگاه سپاه وشاه را ندیده ونمی شناسد، همان شهر آرمانی « خرّمدینان » است که همیشه ازخرّمی ، شاد است . دراین شهرِ بی‌شاه وبی سپاه ، آنچه شگفت انگیزاست ، «درخت دوبُن گشته جفت» است ، که هم اصل بینش درتاریکی وهم اصل بینش در روشنائیست .

درختیست ایدر، دوبن گشته جفت
که چون آن شگفتی نشایدنهفت
یکی ماده و دیگری ، نرّ اوی
سخن گوی وباشاخ و با رنگ وبوی
به شب، ماده گویا و بویا شود
چو روشن شود ، نرّ ، گویا شود

۳-  تصویر دیگرجفتی یا دیوی ، همان تصویرمشی ومشیانه دریزدانشناسی زرتشتی است. هرچند بنیاد آموزهِ زرتشت،برضد اندیشه « جفتی= همزادی= یوغی = سنگی» بود، ، و لی سراسر فرهنگ ایران ، استواربراین اندیشه بود ویزدانشناسی زرتشتی نیز به آسانی نمیتوانست ازآن یگریزد .  چنانچه خود زرتشت نیز همین اندیشه همزاد یا دوقلو را نگاه داشت ، وفقط این دوقلوی بهم پیوسته را ازهم جدا ساخته و آن دورا برضد هم ساخت . سراسرآموزهِ زرتشت از « برگزیدن » و « جهاد دینی ومفهوم دشمنی » ومفهوم « روشنی» و… پیآیندِ همین سراندیشه‌اش هست ، که درتضاد کامل با فرهنگ ایرانست . این دوجفت زرتشت ، دیگردرپیوند باهم نمی آفرینند، بلکه درهمان فطرت ، ازهم جدا و ضد هم هستند. این جدائی ، مفهوم روشنی را درآموزه زرتشت، معین میسازد . خوبی (= زندگی) و بدی ( =ضد زندگی) درهمان اصل، ازهم روشن هستند و انسان باید با خردش ، فقط برگزیند ، و دربرگزیدن یکی ازآنها ، موظف و مکلف بجنگیدن با ضدش هست که همان مفهوم جهاد میباشد.

دربندهش ( بخش نهم ) ، تخم کیومرث که به زمین ریخته شد ازآن ریباسی میروید که مهلی ومهلیانه ( نخستین جفت انسانی ) به هم چسبیده میباشند که هم بالا وهم دیسه ( همشکل) هستند. البته « ریواس » ، یک گیاه « نرماده‌ای » « دوبُن جفت گشته » یا « دیوی » یا « همزاد به هم چسبیده » است که یزدانشناسی زرتشتی  آنرا ناگفته میگذارد.

۳- درگرشاسپ نامه (یغمائی، ص ۳۲۲ ) داستانی ازگرشاسپ ( نیای رستم ) میآورد که در دیدارپادشاه روم رامشگری جفت می بیند . روم ، سبکشده واژه « هروم » هست که شهر« زنخدایان » باشد. شاه روم ( هروم ) :

بـُدش نغزرامشگری چنگزن
یکی نیمه مرد ویکی نیمه زن
سرهردو از تن بهم رسته بود
تنانشان بهم بازپیوسته بود
چنان کان زدی ، این زدی نیز رود
وران گفتی ، این نیزگفتی سرود
یکی گرشدی سیر ازخورد وچیز
بدی آن دگر همچنو سیر نیز
بفرمود تا هردو می خواستند
ره چنگ رومی بیاراستند
نواشان زخوشی همی بردهوش
فکند ازهوا مرغ را درخروش

پیآیند این پیوند وجفتی ودیوی  ، رامش و سرود ودستانیست که هوش هارا ازخوشی می برد و مرغ را درهوا ازشادی خروشان میکند .

۴- تصویر دیگراین جفت آفرینی یا « اصل آفرینندگی درپیوند»

ترکیب کردن بخشی ازحیوان با بخشی ازانسان هست . مانند سرانسان، با تن شیر درتخت جمشید، یا سرانسان با تن ماهی . نام دیگرماهی، سینا ( تحفه حکیم موءمن ) یعنی سیمرغست . یا سرانسان با تن گاو در مرزبان نامه ، و مینوی خرد ، یا نیمسپ که سرانسان وتن اسپ باشد درتصویر« مارفلک، تنین » دربندهش ، که نقطه انقلاب خزانیست . همانسان که سراین مار، « گوازچهره = جفت تخم » ، اصل انقلاب یا گشتگاه بهاریست . اینها نیازبه بررسی گسترده دارند . انقلاب ، درفرهنگ ایران، پیآیند « تراکم وتکاثف خشم‌های به هم انباشته» نیست . انقلابی که ازتکاثف خشم دراجتماع ( پرخاشگری، کینه توزی ، نفرت و دشمنی ) برمیخیزد سرانجام، ضد زندگی وخرد میشود . انقلابِ آفریننده درفرهنگ ایران ، همیشه متناظر با « انقلاب بهاری » است . بهار که « وَن – غره » باشد ، به معنای « نای به یا وای به » است . انقلاب، نسیمیست که با آهنگ دلنوازش، همه تخمه‌های نهفته را ازهم میگشاید .

۵- بُت‌های مفرغی که درلرستان یافته شده اند، همه برشالوده این اندیشه جفت آفرینی میباشند.

۶- سرستونهای تخت جمشید که همه بیان جفت آفرینی هستند و اندیشه ایست ضد آموزه زرتشت .

درست زرتشت ، این سراندیشه را که سراسرفرهنگ ایران برآن استواراست ، مورد تهاجم قرارداد . ولی فرهنگ ایران ، هیچگاه این اصل کیهانی را برغم چیرگی حکومتِ زرتشتی ، در دوره ساسانیان رها نکرد . همه خدایان ایران را که سپس یزدانشناسی زرتشتی  پذیرفت ، همه بدون استثناء « دیو» ، یعنی « جفت گوهر= پیوندی » بوده اند.  به همین علت ، زرتشت، « ییما» را که دراصل نام جمشید است ، بطور اصل کلیِ « همزاد = جفت »، مورد حمله قرارمیدهد . او این اصل را ، درهمین اصطلاح ، وارونه ساخت ، تا گرانیگاه فرهنگ ایران را ازهم بپاشد . از همزاد یا جفت یا یوغِ به هم چسبیده وهمآهنگ وهمروش وهمآفرین وهمبغ ، همزادِ یا جفتِ   ازهم جدا و متضاد باهم ساخت. با دگرگونه ساختن همین اصل ، کل آموزه زرتشت ، شکل می یابد .

۱- همزاد ازهم جدا ومشخص ، به معنای آنست که:

خیرو شر، درهمان اصل ، روشن هستند و انسان فقط با خردش باید یکی را برگزیند و بپذیرد . بدینسان « اولویت روشنی » ، سبب میشود که اهورامزدا را درجایگاه « روشنی بیکران و روشنی که پیدایش نمی یابد » قراربدهند .

۲- گزینش یکی از این جفت ، ضرورتا بلافاصله به « جنگ وجهاد با جفت دیگر» کشیده میشود . انسان بایستی ازهمان آنِ گزینشِ ، برضد آنچه برنگزیده است بجنگد و این همان جهاد مقدس است . ازاینجا مفهوم دشمنی ویژه‌ای پیدایش می یابد که فرهنگ ایران نمیشناخت .

«همزاد به هم پیوسته» درفرهنگ ایران ، معنای « مهروعشق » داشت. شرّی واهریمنی وگناهی نیزدراصل، وجود نداشت ، بلکه شرّوگناه ، فقط پیآیند به هم خوردن اندازه (ناهم آهنگی دوپله ترازو، ناهم آهنگی دو اسبی که گردونهِ جان یا جی را میکشند ) بود . اهریمن ، اصل ومفهوم دشمنیست که در همین تصویر همزاد زرتشت ریشه دارد . همین اندیشه « همزاد به هم پیوسته = جی = ژی » درفرهنگ اصیل ایران ، سپس درعرفان ازنوعبارتی تازه یافت .

« قدیم بودن عشق » درعرفان ، چیزی جزهمان اصل آفریننده پیوند یا دیوی درهرجانی نیست . درفرهنگ ایران ، اژی ( ضد زندگی = شرّ) مانند آموزه زرتشت، ضد « ژی » دراصل، وجود نداشت ، بلکه این « به هم خوردگی اندازه در ژی » ، سبب پیدایش « ا- ژی » میشد.

یزدانشناسی زرتشتی ، چاره‌ای جزاین نداشت که برضد همه مفاهیم واصطلاحات جفتی بجنگد ، و همه اصطلاحات و واژه هارا که بسیارفراوانند ، تحریف ومسخ و وارونه سازد ، واز راستا وسوی اصلی بگرداند . دراثر این مسخسازیها و تحریفات این واژه‌ها و اصطلاحات، واژه نامه‌های علمی ! ( مزدیسنان ) پیدایش یافته اند که همه تاریک سازنده و پوشاننده وخفه کننده فرهنگ اصیل ایران هستند. »

منبع:

منوچهر جمالی، بخشی از کتاب : خــرد سـرمـایهِ فلسفی ایـران – حقیقتِ زندگی، «رنگ» است – خـرد، رنگ‌اندیش است – جلد دویم ، ISBN 1  899167  97  8 ، انتشارات کورمالی ، لندن، آگوست ۲۰۰۹. برگ ۹۳ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر، بخش یاداشت‌های روزانه. لینک ۲.

نوشته‌هایِ مرتبط:

شرم (۵) – « نیاز به بیشرمی »


« برای رسیدن به حقیقتِ  هر چیزی . باید بسیار بی‌شرم شد ، چون آخوندهای هر دینی و ایدئولوگ‌ها و مبلغان هر عقیده‌ای ، آنقدر با بیشرمی ، پرده‌های زیبا و رنگین و چشمگیر و خرد پسندِ دروغین به دور دین یا ایدئولوژی یا عقیده خود بسته اند که با همان بیشرمی بلکه بیشرمی بیشتر ، باید آنها را از هم پاره کرد تا حقیقت را دریافت. انجائیکه انسان را به نهایت شرم وامیدارند (در قداست) ، نهایت بیشرمی لازم است. فراموش نشود ، آخوند [و شبه آخوند فوکولی] احساس شرم ندارد ، چون مفهومِ  قداست در او ، این احساس را نابود میسازد.

در این فقدان محض شرمست که او در اوج خونریزی و کشتار و آزار ، کوچکترین احساس سختدلی ندارد. در آغاز ، شرم در برابر خدا (یا حقیقت یا شخص مقدس) ، او را در برابر آنکه تابع خدایش نیست یا در برابر خدا و حقیقتش نافرمانی می‌کند ، هر شرمی را کنار میگذارد ، ولی‌ در پایان ، این « بیماری بی‌شرم شدن » بجائی می‌رسد که در برابر خدایش نیز بی‌شرم میشود.

چنان که ریا و زهد ریائی ، تجلی‌ این بیشرمی در برابر خدا و حقیقتش هست. و کسیکه میتواند در برابر خدایش بدون شرم باشد ، احساس شرم در او به کلی‌ مرده است. در یک آخوند نمیتوان از سر ، احساس شرم را زنده و بیدار کرد. او باید فقط از خدا ، احساس شرم کند نه‌ از انسان (و این خود بزرگترین بیشرمیست) و وقتی‌ ریا می‌کند ، نسبت به خدا بیشرمی می‌کند ، و آنکه در برابر خدا بیشرمست ، در برابر انسان چگونه میتواند شرم داشته باشد. و وقتی‌ فقط در برابر خدا شرم دارد ، در برابر انسان هیچگونه شرمی ندارد. »

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : همگام هنگام ، ۲۰ اکتبر ۱۹۹۱ . برگ  ۱۴۱ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« وقتی که ما حق خود را می گیریم »


« هر که حقی دارد ، حق دارد آن حق را بگیرد. اما وقتی حق ، « گرفتنی » شد چون گرفتن ، همیشه لذت مخصوص خود را دارد ، انسان از آن پس برای لذت بیشتر، می گیرد تا با آن حق پیدا کند. بدینسان بدون آن که ما بخواهیم در آغاز محقیم و در پایان تجاوزگر. پیش از آن که بخواهیم حق خود را بگیریم ، باید تشخیص بدهیم « بیشتر از حق خود لذت می بریم » یا از« گرفتن ». چون « لذت گرفتن » ، همیشه « لذت از حق » را پشت سر خود می گذارد. گرفتن حق همیشه مبتلا به یک تضاد در درون خود ا ست. از این روست که ما در هر حقی که می گیریم ، بیش از آن می گیریم که حق ماست و ناحق همیشه از این جا شروع می شود ، چون از آن که حق خود را می گیریم ، حساسیت شگفت انگیزی دارد که ما « چه قدر بیش از حق خود » می گیریم. او منتظر می شود تا ما در « هیجان گرفتن » ا ز این مرز حق خود رد شویم ، تا آن که حق به جانب او شود و بتواند با وجدان راحت اعتراض کند. لذت « گرفتن » ، درک ما را برای شناسائی مرز حق خود ، تاریک می سازد. در همه مجازات‌های اجتماعی و حکومتی [همچون قصاص] ، مجرم همیشه درک این را دارد که جامعه و حکومت بیش از حق خود ، در مجازات دادن تجاوز می کند. چون اجتماع و حکومت هم بیش از حق خود « می گیرند ». »

منبع:

منوچهر جمالي ، بخشی از کتاب : نگاه از لبه پرتگاه – عشق به هر حقیقتی و دفاع از آن، انسان را به گفتن هر دروغی می کشاند ، ژانویه ۱۹۸۵ ، برگ ۱۲ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه آذرفروز ، بخش کتابها‌های منوچهر جمالی  –  لینک ۲.

نوشته‌هایِ مرتبط:

شرم (۴) – « بیشرمیِ بخشندگان حق »


« حق کسی‌ را به او « بخشیدن » ، بزرگترین بیشرمیهاست. اگر ما حقی‌ را به کسی‌ باز میگردانیم که روزگاری دراز از او گرفته بودیم ، باید از او پوزش بخواهیم و شرمگین باشیم ، نه‌ آنکه بنام « اعطاء آن حق به او » ، بخواهیم از نیکی‌ بی‌ اندازه‌ای که به او می‌کنیم ، او را شرمسار سازیم. »

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : همگام هنگام ، ۲۰ اکتبر ۱۹۹۱ . برگ  ۲۳۸ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

استبدادِ دینی مروّج و عامل اصلی دزدی و فساد


 بازوب‌نویسی شده از محمود خادمی:

04رابرت گرین اینگرسول 180 سال پیش و در دوران طلائی آزادی اندیشه گفته بود :کلیساها ( حوزه های علمیه و دیگر نهادهایِ دینیِ دست سازِ آخوندها ) همیشه آماده اند که ذخایر بهشت را با نقدینگی روی زمین تاخت بزنند . امری که مردم ایران در این 35 سال حکومتِ دینی ؛ هر روز با چشم خود دیده اند و با گوشت و پوست خود به تلخی تجربه کرده اند .

 

از فردای 22 بهمن 1357 و بعد از سرنگونی حکومت سلطنتی دزدی و غارت ثروت و سرمایه های مردم توسط آخوندها و عوامل نو پای حکومت اسلامی شروع شد . و تصاحب اموال و دارائی های ــ تحت عنوان » مصادره انقلابی ــ مقامات رژیم سابق و مردم به بهانه وابستگی به رژیم سابق توسط نیروهای کمیته و سپاه با تحریک و هدایت آخوندها آغاز گردید .

در همان روزها کمیته چی ها و پاسداران بهمراه آخوندها با تشکیل پرونده های دروغین و غیر قانونی باعث فرار و یا زندانی شدن خانواده های صاحب ثروت و دارائی ــ منقول و غیر منقول ــ می شدند و بعد تحت عنوان ضدِ انقلاب و مأمور ساواک و …… ؛ اموال آنها را مصادره مینمودند . این اموال بی هیچ حساب و کتابی توسط آخوندها و همدستان آنها بالا کشیده شد و هیچ وقت هم ؛ از سرنوشت پولها و اموال مصادره شده گزارشی به مردم داده نشد .

 اختلاس و یا هر نوع فساد اقتصادیِ دیگر تنها به رژیم ضد مردمی حاکم بر ایران محدود و خلاصه نمیشود و در کشورهای دیگر هم اتفاق افتاده و میافتد . اما این پدیده در کشورهای برخوردار از آزادی و دارای مطبوعات و رسانه های مستقل و همچنین کشورهای برخوردار از فعالیت آزاد احزاب سیاسی و نهادهای مدنی ؛ چون با خطر بر ملاء شدن و افشاگری مواجه است تا حدود زیادی کنترل و مهار میشود و راه برای دزدی و چپاولهای کلان و نجومی ؛ آنهم با مصونیت مقامات دولتی و سایر دست اندرکاران حاکم در این کشورها ؛ چندان هموار نمی باشد .

اما دزدی و فساد ؛ غارت و چپاول و بی قانونی ؛ تقلب و هرج و مرج در عرصه اقتصادی و مالی در کشور ما بحدی افزایش یافته است که با هیچ کشور دیگری در جهان ؛ قابل مقایسه نمیباشد . امروزه در ایران زمینه های فساد و کلاه برداریهای مالی بحدی گسترش یافته است که دیگر حتی برای جلوگیری از فروپاشی تمامیت نظام ؛  سردمداران نظام قادر نیستند حداقل نظارتی بر حد و مرز دزدیها و اختلاس ها اعمال نمایند . کار بجائی رسیده است که در این سیستم فاسد براحتی فردی گمنام و ناشناخته در مدت زمانی کوتاه به سرمایه داری بزرگ تبدیل میشود .

هر هفته و هر ماه یک یا چند پرونده بزرگ دزدی و اختلاس رو نمائی میشود . کشورِ غنی و ثروتمندِ ایران در این 35 سال حکومت سیاهِ آخوندها ؛ آنچنان از همه طرف مورد هجوم و غارت ماران و موران عمامه بسر و باندهای دزد و غارتگر سپاه و بسیج قرار گرفته که کشور با افلاس و خزانه های خالی مواجه است . بصورتیکه تأمین معاش و حداقل های اقتصادی برای بقاء زندگی بیک معضل جدی اکثر ایرانیان تبدیل شده است .

آخوندهای حاکم مانند همقطاران مفتخور خود در طول تاریخ ؛ بدون آنکه دوشادوش مردم در یک کار تولیدی و یا سازندگی شرکت داشته و یا در کارگاه و کارخانه ای عرقی ریخته باشند ؛ با حقه و کلاهبرداری به ثروتهای افسانه ای رسیده اند . آنان بهمراه عده ای دزد و جنایتکار با چاپلوسی ؛ مزدوری ؛ قتل و شکنجه مردم و جوانان کشور ؛ از نردبان جاه و مقام در این رژیم بالا رفته اند و در مدتی کوتاه به ثروتهای بی حساب و کتاب دست یافته اند . دزدانی که در نقابی از تزویر و ریا در کلیدی ترین پستهای مالی و اقتصادی کشور جا خوش کرده اند و براحتی بدون آنکه آب از آب تکان بخورد میلیاردها تومان از مال مردم را به سرقت می برند .

آخوندها که تا قبل از انقلاب با روضه خوانی ؛ دعا نویسی و قرآن خوانی بر سر قبرها ؛ امرار معاش میکردند و در خانه های محقر و یا حجره های تنگ و تاریک حوزه ها زندگی میکردند ؛ اینک در کاخ ها و خانه های مجلل بجا مانده از سرمایه داران و وابستگان خانواده شاه سابق مستقر شده و با ماشین های گرانقیمت رفت و آمد میکنند . سئوال این است که این آخوندها با کدام کار و فعالیت اقتصادی صاحب این ثروتها و این خانه های مجلل شده اند ؟!

 

و همین فساد فراگیر و بوروکراسی ادارات و شرکتهای دولتی ؛ ایران را به بهشتی برای اختلاس گران و چپاولگران ثروتهای ملی و اموال عمومی تبدیل کرده است . آقا زاده ها ؛ فرزندان آیت الله ها و بعضا» فساد گسترده و فراگیر ؛ اختلاس ؛ دزدی و رشوه خواری به فرهنگ غالب و ثابت بخش اقتصادی نظام تبدیل شده است . این فساد در پرتو فرهنگ اسلامی که آخوندها رواج داده اند تحت عنوانهای بخششی » هبه » و » صدقات » امری رایج و نهادینه شده است .این فساد همگانی شده در ادارات و مؤسسات دولتی بحدی رایج و معمول است که هر کس در هر کاری که مشغول است ؛ بدون دریافت رشوه حاضر به انجام کارش نمیباشد .

همراه با آیت الله هایِ پدر در این خوان یغما سهم ویژه خود را دارند . از کار چاق کنی تا دریافت رشوه از شرکتهای خارجی نفتی و تا فروش پشت پرده اموال دولتی و تا مداخله فعال در دیگر زد و بندهای پشت پرده و …….  .

افشاء هفتگی و یا ماهانه احتکارها  و چپاول های جدید در سایت ها و روزنامه و خبرگزاریهای رژیم  ؛ دیگر بامری عادی و روزمره تبدیل شده است . دامنه این افشاگریها بحدی است که حتی دیگر خود مقامات ؛ سردمداران و  دست اندرکاران حکومت عدل علی هم بناچار در مواردی محدود پرده ها را کنار زده اند . در زیر به مواردی اشاره میکنم :

محمود بهمنی رئیس بانک مرکزی وقتی که در جریان اختلاس سه هزار میلیاردی یقه اش گرفته میشود ؛ با گفتن اینکه : تخلفات در سیستم بانکی بسیار پائین تر از بسیاری دستگاههای دیگر میباشد . تلاش میکند اختلاسهای میلیاردی از بانک های کشور را نسبت به فساد و اختلاسهای گسترده تر در بخش های دیگر ؛ کم اهمیت جلوه دهد .

محمد رضا تابش رئیس فراکسیون اقلیت در مجلس ؛ افشا اختلاس سه هزار میلیاردی دلاری توسط مقامات ؛ را انحراف عمومی از وقایع پشت پرده میداند و میگوید : بعقیده بنده مطرح شدن این تخلف در شرایط فعلی کشور ؛ انحراف افکار عمومی از بسیاری وقایع پشت پرده است و به جرأت میتوان گفت پشت صحنه این قضیه بر متن غلبه دارد و این تخلف ــ اختلاس سه هزار ملیاردی ــ نسبت بآنچه پشت صحنه وجود دارد حاشیه ای و تسویه حسابهای درونی است .

روزنامه ایران ارگان دار و دسته احمدی نژاد نوشت : احمدی نژاد از 314 مقام در جمهوری اسلامی 140 هزار سند در اختیار دارد که در زمان مناسب آنها را منتشر خواهد کرد .

آقائی بازنشسته از زیر مجموعه های وزارت نیرو ؛ مورد سئوال قرار میگیرد که چرا یخصوص در سالهای اخیر میزان پرونده های فساد مالی و رقم سوء استفاده های افراد حکومتی اینقدر زیاد شده است ؛ جواب میدهد : جمهوری اسلامی رفتنی شده برای همین هر کس یک تکه از مملکت را دارد میدرد و برای خودش میبرد . مثل خانواده ای که در آن سایه پدر کمرنگ شده .

هر روز اسناد و اخبار جدیدی از دزدی ؛  اختلاس و فسادهای نجومی بالاترین مقامات کشوری و آخوندهای حاکم  ــ کسانی که بادعای خودشان لباس پیامبر اسلام را بر تن دارند و لحظه ای از دادن شعار عدالت کوتاه نمی آیند ــ ؛ انتشار مییابد . اما آنچه در این رژیم افشاء و  انتشار می یابد ــ نه با هدف ترمیم سیستم اقتصادی و قطع کردن دست دزدان و چپاولگران بلکه تسویه حساب داخلی باندهای قدرت است و در جنگ و رقابت باندها افشاء میشود ــ ؛ ذره ای از کوه یخی است که نوک آن از آب بیرون زده است .

 مردم خوب میدانند ؛ هر جا هم که دستگاه قضائی کشور تصمیمی در مورد پرونده های دزدی و اختلاس مقامات اتخاذ میکند هیچ ربطی به اجرای عدالت و ریشه کنی دزدی و فساد و باز گرداندن اموال و ثروتهای مردم به کیسه بیت المال ندارد ؛ بلکه اجرای دستورات مقامات بالاتر است در خاتمه بخشیدن به پرونده به نفع دزدهای باند دیگر . یعنی بقول آقای محمد رضا تابش نماینده مجلس » هیچ عزم جدی برای رسیدگی باین وضعیت وجود ندارد « .

 فراموش نمیکنم که در زمان شاه وقتی آخوند ها میخواستند از فسادها و بذل و بخشش های شاه و در بار حرف بزنند ؛ ولخرجی های شاه در جریان جشن های 2500 ساله ورد زبان شان بود و مرتب به آن اشاره می کردند و به اسراف و هزینه های ده ها  و صدها هزار تومانی استناد میکردند . و آیت الله خمینی هم خطاب به حوزه های علمیه ؛ فراخوانی در تحریم و برگزاری این جشنها صادر کرده بود .

خمینی در صحیفه سجادیه جلد اول در باره خرجهای جشنهای 2500 ساله میگوید : سرمایه مردم و مسلمین بیچاره را صرف این جشنها میکنند و از بودجه خود مملکت چقدرها ؛ چقدر میلیونها و صدها میلیون خرج یک چنین ملعبه ای میکنند .  

اکنون مردم می توانند آخوندهای فاسد ؛ دزد و جنایتکار حاکم بر کشور را ــ که در این 35 سال نه یک قدم راست برداشته اند ؛ نه ذره ای تقوا و پاک سرشتی در وجودشان دیده  اند و نه یک جو غیرت ؛ تعهد و مردم دوستی از خود بروز داده اند ــ و حیف و میلهای نجومی آنان را با زمان شاه مقایسه کنند . تا بهتر به عمق فاجعه ای که بر مردم و کشور ما رفته است ؛ آگاهی یابند .

 تاراج سازمان یافته ؛ فرا قانونی و خارج از کنترلی که از طرف ولی فقیه و بالا ترین مقامات این رژیم و آخوندهای حاکم در این 35 سال صورت گرفته است را با آن اسراف و ولخرجیها شاه در جشن های 2500 مقایسه کنید . راستی اگر هر کدام از دزدیها و اختلاس های چند هزار میلیاردی روزمره این رژیم در زمان شاه اتفاق میافتاد ؛ خمینی و انگشت شمار آخوندهای سیاسی که در آن زمان وجود داشتند چه میگفتند ؟ مردم چه واکنش هائی ممکن بود نشان دهند ؟

سازمان شفافیت بین الملل در تازه ترین گزارش خود که 12 دی ماه 1392 منتشر شده است ؛ ایران را از میان 173 کشور جهان در رتبه 144 از نظر فساد قرار داده است* .

راستی عوامل اصلی فساد اقتصادی و دزدی و اختلاس چه کسانی و چه نهادهائی هستند ؟

 

الف ــ ولی فقیه ام الفساد و دزد اصلی :

از ابتدای روی کار آمدن آخوندها ؛ دارائی ها و ثروتهای ملی کشور ؛ هدف شماره یک تاراج و چپاول ولی فقیه ؛ آخوندها و دار و دسته اسلام پناهان بوده و تا توانسته اند از هیچ غارت و چپاولی دریغ نکرده اند ؛ دزدیها و اختلاسهای نجومی که در صورت وقوع در هر کشور دیگر میتوانست بسقوط دولت و یا تغییرات گسترده در نظام آن کشور ها منجر شود .

علی خامنه ای که تاج ولایت فقیه را بر سر دارد و آزادی ؛ پیشرفت و حقوق ملتی را بگروگان گرفته است در مرکز فساد ؛ دزدی و بحران اقتصادی کشور قرار دارد . وی در این نظام مدعی اجرای فرامین اللهی است و خود را به کسی جز خدا  جوابگو نمیداند . او با اختیارات نا محدود نه تنها نقش اصلی در بی نظمی ؛ غارت و چپاول ثروتهای کشور را بعهده دارد بلکه سرچشمه همه ظلم ها و جنایات بوقوع پیوسته در این سالها در کشور نیز میباشد .

اما چگونه سید علی خامنه ای معروف به علی گدا که در گذشته روضه خوان ناشناخته ای بود و با همان روضه خوانی امرار معاش میکرد و ثروت و مکنت چندانی نیز نداشت ؛ بعدا» به یکی از بزرگترین ثروتمندان جهان با ثروتی معادل 95 میلیارد دلار ــ مطابق گزارش رویترز ــ تبدیل شد ؟ ثروتهای منقول و غیر منقول ولی فقیه چه میباشد  ؟

بعد ار پیروزی انقلاب 57 به دستور آیت الله خمینی نهادی معروف به » ستاد فرمان امام » به منظور شناسائی و مصادره اموال وابستگان به رژیم سابق با عمر محدود یکساله **تأسیس گردید . در ظاهر این نهاد برای کمک به محرومان و بقول دار و دسته خمینی برای خدمت به مستضعفان تشکیل شد . این نهاد چندان ناشناخته که ــ بر خلاف محدودیت زمانی تعیین شده ــ هنوز هم بکار خود ادامه میدهد ؛ امروزه دیگر به یک کارتل بزرگ اقتصادی ــ و یا بازوی اقتصادی ولی فقیه ــ با سرمایه 95 میلیارد دلار تبدیل شده است ؛ که سر نخ اصلی اکثر دزدیها و فسادهای اقتصادی با هزاران رشته پیدا و نا پیدا به آن وابسته است .

دفاتر حسابرسی این ستاد حتی از دسترس و چشم نمایندگان مجلس گوش بفرمان ولی فقیه هم خارج است ؛ و در سال 2008 خود مجلس در مصوبه ای نظارت بر دستگاههای تحت نظر ولی فقیه را ممنوع و غیر مجاز اعلام کرد .

فعالیت های اقتصادی این ستاد که امروزه تحت عنوان » ستاد فرمان خامنه ای » به فعالیت خود ادامه میدهد بسیار وسیع و گسترده است و شامل درآمد » موقوفات » بنیاد » ها و » آستانه » های » قدس رضوی » ؛ » معصومه » قم و » شاه عبدالعظیم » ؛ » امامزاده ها » و ….. میشود .

بنیادهای وابسته به ولی فقیه ــ بنیاد مستضعفان و جانبازان ؛ بنیاد شهید ؛ بنیاد امداد امام ؛ بنیاد پانزده خرداد و …….. ــ در بخش های سود آور اقتصادی چون بانکی و مالی ؛ نفت ؛ صنعت ؛ مخابرات و …. تا قرص های ضد بارداری و تولید و پرورش شتر مرغ ؛ سهام دارد .

بنیاد مستضعفان که با مصادره اموال خاندان پهلوی و سرمایه داران دوران شاه در ابتدای انقلاب تشکیل شد ؛ در سال 1382 بر اساس برآوردی که در آن دوران منتشر گردید بیش از 800 شرکت تولیدی و خدماتی دارد که 700 هزار کارگر و کارمند در این شرکتها بکار مشغول اند . این فعالیتها از کشت و صنعت ؛ زمین داری ؛ دامداری ؛ سد سازی ؛ نشر کتاب تا استخراج مواد معدنی و فروش و صدور نفت و گاز .

 محسن رفیق دوست که در سال 1376 ریاست بنیاد مستضعفان را بعهده داشت ؛ در آن تاریخ گفته بود : این بنیاد بزرگترین مؤسسه اقتصادی در ایران و خاورمیانه است . بگفته وی » این بنیاد 28 در صد نساجی ؛ 22 در صد سیمان ؛ 45 در صد نوشابه غیر الکلی ؛ 28 در صد لاستیک و 25 در صد شکر کشور را تولید میکند . از دیگر نهادهای پول ساز که در اختیار ولی فقیه قرار دار مسجد جمکران میباشد که بنابر گفته متولی آن در آمد یکسال آن بالغ بر 6/5  میلیارد تومان بوده است و همچنین درآمدهای هنگفت امامزاده ها را هم باید به درآمدهای ولی فقیه اضافه کرد .

کلید دار اصلی در آمد بنیاد ها و آستان های قدس رضوی ؛ شاه عبدالعظیم و حضرت معصومه و دیگر نهادهای دینی که صدها شرکت ؛ کارگاه ؛ تجارتخانه و میلیونها هکتار زمین مرغوبِ زراعیِ وقفی در اختیار دارند ؛ ولی فقیه است که از هرگونه حسابرسی رسی هم معاف میباشد . یعنی در آمد این شرکت ها و زمینهای زراعی که بیشمار است به جیب ولی فقیه و دار و دسته آخوندهای دزد و مفت خور ؛ سرازیر می شود .

خامنه ای ؛ فرزندان و اعضای بیت و دیگر نزدیکان ولی فقیه برای این ثروت افسانه ای که بناحق کسب کرده اند ؛ حتی یکساعت کار در کارگاه و کارخانه ای انجام نداده اند ؛ یک روز هم عرق نریخته اند . و این در حالی است که اکثریت مردم ایران علیرغم کار طاقت فرسا در ادارات و کارخانه ها ؛ نگران سیر کردن شکم خود و خانواده هایشان هستند . یعنی بهای ثروتمند شدن ولی فقیه و بقیه کارگزاران دزد و غارتگر رژیم به قیمت نابودی ساختارهای اقتصادی کشور ؛ همراه با ریختن خون دهها هزار انسان بی گناه و بی دفاع و بخاک سیاه نشاندن مردم ایران ؛ فراهم شده است .

این در حالی است که یکی از اعضای مجلس خبرکان در خرداد ماه 1390 گفته بود : رهبر حکومت اسلامی برای گذراندن مخارج روزمره زندگی اش ناچار است از دیگران پول قرض کند . و یا آیت الله ابوالحسن مهدوی ؛ عضو دیگر مجلس خبرگان گفته است : مخارج زندگی خامنه ای بسیار کم است ؛ اما بسیاری از مردم کشور خبر ندارند و آگاه نیستند که ایشان چقدر ساده زندگی میکنند . وی در ادامه میگوید : هزینه هایشان از اکثریت مردم جامعه کمتر است و در منزل شان تنها یک فرش نخ نما وجود دارد و تمام سطح منزل شان موکت است .

چه خوب بود ؛ اگر دروغ حناق میبود و گلوی کثیف این آیت الله رذل و دروغگو را میگرفت . برای اثبات دروغگوئی حرف این آیت الله به مقدار کمی از ثروت دم دستی ولی فقیه و زندگی اشرافی این جنایتکار اشاره میکنم :

 

ــ کلکسیون پیپ وی که حدودا» از  200 پیپ گران قیمت تشکیل شده ؛ ارزشی معادل  2 میلیون دلار قیمت دارد .

ــ عقیق انگشتری که ولی فقیه در دستان خود دارد ؛ قدیمی ترین عقیق دنیا میباشد و ارزش آن نیم میلیون دلار تخمین زده میشود .

ــ 170 عصای گران قیمت کلکسیون عصای او را تشکیل میدهد . این کلکسیون یک میلیون و دویست هزار دلار قیمت گذاری شده است .

ــ آقای ولی فقیه بالغ بر 120 عبای گران قیمت بارزش 400 هزار دلار دارد .

ــ محافظین نزدیک خامنه ای حدودا» 200 نفر میباشند . این افراد از نزدیک شاهد سفرها و زندگی ولی فقیه هسند . بهرکدام از این محافظین یک خانه تعلق گرفته است که ارزش تقریبی آن یک میلیارد تومان می باشد .

ــ 500 نفر مسئول حفاظت از خانواده ولی فقیه و نزدیکان وی ( یک خانواده 40 نفری شامل عروسها ؛ دامادها ؛ دختران و پسران ؛ برادران ؛ برادر زنها و …… ) میباشند ؛ حقوق هر کدام از این محافظین حداقل ماهی هزار دلار است .

ــ دکتر مرندی وزیر بهداشت سابق هماهنگ کننده تیم پزشکی ولی فقیه میباشد؛ در زیر زمین بیت رهبری یک بیمارستان خصوصی با چهار دکتر کشیک در 24 ساعت مراقب حال وی هستند . در سفرهای زمینی یک بیمارستان سیار وی را همراهی میکند و در سفر های هوائی در هواپیمای مخصوص او بیمارستانی با دو اتاق عمل وجود دارد . حالا منظور از زندگی فقیرانه ولی فقیه را که آیت الله دروغگو ــ ابوالحسن مهدوی ــ توصیف کرده است ؛ روشن شد .

البته از آیت لله ها این تنها خامنه ای نیست که به چنین ثروتی دست یافته است ؛ آخوندهای دیگر و از جمله واعظ طبسی و پسرش بر کل اقتصاد خراسان و همه موقوفات آستان قدس رضوی تسلط دارد و یا خاندان مکارم شیرازی که به سلطان شکر معروف است سهم اصلی در واردات شکر کشور را دارا میباشد و هزاران آخوند و آیت الله دیگر .  مقاله ادامه دارد و در بخش بعدی مقاله به ستون های دیگر مثلثِ فساد در ایران خواهم پرداخت . ……….. ادامه دارد

arezo1953@yahoo.de

02.02.2014

 

پاورقی :

*

شاخص های این رتبه بندی عبارتند از : فساد ؛ اختلاس ؛رشوه گیری ؛ خرید و فروش پست های دولتی ؛ رشوه پذیری دستگاه قضائی و فساد اداری در میان سیاستمداران و مقامهای دولتی

 

**

» ستاد فرمان امام » اگر چه برای یکسال و برای مصادره اموال وابستگان به رژیم سابق تشکیل شده بود ولی حتی بعد از مرگ خمینی نیز بکار خود ادامه داد و مصادره اموال بهائی ها و گروههای سیاسی مخالف و ….. را در دستور کار خود قرار داد . 

شرم (۳) – « شرم بردن از تابعیت »


« جائی که تابعیت فردی یا ملی، ایجاب احساس افتخار کرد، آرزوی استقلال و احساس استقلال فردی یا ملی منفور و شوم می شود. برای کسی که تابعیت، افتخارش هست، یک فرد مستقل، مبغوذ و منفور است. حتی در یک فکر مستقل از خودش، برای چنین فردی، منفور و مبغوض است. در چنین جامعه ای، افراد مستقل، منفور‌ترین افراد هستند. افراد چنین جامعه‌ای فکر مستقل خود (یا افراد جامعه خود) را طرد و لعن و تقبیح می کنند، تا تابع فکر دیگری یا ملت یا فرهنگ دیگر باشند. مسئله بسیاری از افرد و جامعه ها، هنوز خود استقلال نیست، بلکه این مسئله است که « از تابعیت از فردی دیگر، از تقلید از ملتی دیگر از تشبه به فرهنگی دیگر» شرم ببرند (از خود و در خود شرم ببرند) تابعیت از دیگری یا ملت یا حکومت دیگر، سبب شرم خودشان از خود‌شان بشود. اما هنوز اظهار چنین تابعیت هائی چه در صحبت‌هایشان چه در آثار و خاطراتشان، حماسه افتخار آمیز است. هنوز این‌ها احساس آن را پیدا نکرده اند که از اظهار تابعیت‌ها در مقابل دیگران شرم ببرند. این‌ها تا « شرم بردن از خودشان » فرسنگ‌ها فاصله دارند. ما از واقعیت استقلال خیلی دوریم. »

منبع:

منوچهر جمالي ، بخشی از کتاب : نگاه از لبه پرتگاه – عشق به هر حقیقتی و دفاع از آن، انسان را به گفتن هر دروغی می کشاند ، ژانویه ۱۹۸۵ ، برگ ۲۰ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه آذرفروز ، بخش کتابها‌های منوچهر جمالی  –  لینک ۲.

نوشته‌هایِ مرتبط:

شرم (۲) – هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق


این روزها چندین اتفاق با هم همزمان شده اند ، که باوجود اینکه برخی‌ مبارک و برخی‌ نامبارک ، بهتر است بگویم ناگواراند ، اما بستگی عجیبی‌ به هم دارند و جرّقه / فروغ افروزاند. سروش یا به قول « سیامک مهر » ، « سروشِ اسلام فروش » ، شرم شناسی آغازریده ؛ همین چند روز پیش تولد پهلوان جمالی بود ؛ سیامک مهر دست به اعتصاب درمان زده ؛ من هم در حال کورمالی در خصوص اهریمن، شرم، دیو ، … هستم.

عملِ  « سیامک مهر » و اندیشه‌های « منوچهر جمالی » در هم تنیده اند و پیچ خورده اند. این همپیچی ، « جمالی » را همواره نگرانِ  حال او نگاهداشت. کافیست به وبگاه او سری در اینجا بزنید تا این نگرانی‌ را ببینید. شوربختانه جمالی هرگز نخواهد توانست « سیامک مهر » را ببیند.

به یاد « جمالی »:

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

حافظ – غزلیات – غزل شمارهٔ ۱۱

موسیقی سنتی ایران – آهنگساز:مجید درخشانی – خواننده:حسام الدین سراج

***

نگرانی‌ « جمالی » برای « سیامک مهر » ریشه در بن اندیشه‌های او دارد.

« جمالی » ، زنده کننده تراژدی‌های ایرانی است ، بدون درک عمیق این تراژدی‌ها ایرانی خود را باز نخواهد یافت. یکی‌ از نخستین تراژدی‌ها که شاهنامه با آن آغاز می‌‌شود ، داستان « سوگ سیامک » است. این داستان توسط « جمالی » بازشناسی و واکاوی شده است. یکی‌ از نوشته‌های او با عنوان « چرا شاهنامه با جانفشانی و سوگ سیامک آغاز میگردد ؟ » نشان دهنده تلاش او در این بازآفرینی و زنده کردن بن اندیشه‌های نهفته در این تراژدی ایرانی است. حتا اهمیت این داستان چنان بوده که او سخنرانی با عنوان « سوگ سیامک » از خود برای ما بیادگار گذاشته است.

« جمالی » از دیگر سو بنیان آزادی را در جامعه بر پایه حق اقلیت و پاسداشت جان انسان پایه ریزی می‌‌کند. خواندن نوشته‌ای با عنوان « اقلیت و آزادی » از « جمالی » بسیار اندیشه برانگیز است. تجربه « سیامک مهر » نشان دهنده اقلیت بودن او حتا در بین اقلیت‌ها در ایران است. از این جهت رنجی‌ که او در ایران می‌‌کشد دو افزون است. این تصنیف زیبا (اشک مهتاب) را به تن‌ پهلوان و روان خردمند او تقدیم می‌‌کنم.

همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها درخوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بی تابه امشب
دل من در تنم بی تابه امشب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

زنده یاد سیاوش کسرایی

اشک مهتاب – محمد رضا شجریان

تنیدگی اندیشه‌های « جمالی » و عمل « سیامک مهر » تنها در اینجا باقی‌ نمیماند. اندیشه‌های « سیامک مهر » نیز در این تنیدگیِ  مداوم و عمیق است. برای روشن شدن این امر بهتر آن دیدم که دو نوشته از هر یک از آنها در اینجا بازنشر کنم تا برای خوانندگان روشن‌تر شود.

نخستین نوشته از « سیامک مهر » است با عنوان « حقیقت دروغ » که از وبگاه او ، « گزارش به خاک ایران » گرفته شده است:

« آخوند شغال از محمد عرب تا علی چلاق پیوسته مدعی بوده اند که اسلام آمده است تا انسان را به کمال برساند. اما درتمامی تاریخ نکبت بار اسلام هر زمان فردی از آن اندازه ازدانش و دانایی و درک ونگاه درست به هستی برخوردار شد و به آن درجه از کمال انسانی دست یافت که جفنگ دین، ودروغ و ریای محمدی را بر نتافت وتخمه و مغزه ضد بشری آیین اهریمنی اسلام را شکافت واز پرده جهل و جادو برون ریخت، آخوند دیو سیرت دیو صورت بدون فوت وقت کمر به نابودی‌اش بست. از ترورها و قتل‌های محمد مزور و علی خون آشام در ابتدای ظهور شب اهریمن تا همین امروز، قرن‌ها خون انسان‌های به کمال رسیده است که این فاصله را پر کرده. قطعه قطعه کردن بابک و به دار آویختن حلاج از یک جنس است. از جنس اماله شیاف پتاسیم به سعیدی سیرجانی است. از جنس گلوله داغی است که به سینه کسروی نشست. فتوای خفه کردن محمد مختاری وجعفر پوینده را محمد عرب همان روز نخست بعثتش صادر کرده بود. وقتی بدن نحیف سال خوردگانی چون فروهرها را با ذوالفقار علی کارد آجین میکردند حسین ابن علی داشت دانشجویان را از طبقات خواب گاه به پایین پرتاب می کرد… مکتب انسان ساز و مترقی اسلام ومتولیان فاسد وتبه کارو دزدش در نابود ساختن بنیان‌های درست زندگی انسان‌های این سمت زمین بسیار موفق بوده اند. درازمیان برداشتن راستی از میان مردمان وپراکندن شب دروغ بر همه عناصر هستی ما چنان موفق بوده اند که این پرسش مطرح می شود که آیا پس از بیش از هزارو یک شب وفرا تر از زمانی که به عدد می آید، ماندگاری این دروغ از فساد برخی از ژن‌های ما در طی تحول زیستی مان در این دراز دامن زمان ریشه نگرفته است؟ »

دومین نوشته از « جمالی » است با عنوان « چرا فاحشه بودن بهتر از آخوند بودنست ؟ ». این نوشته بی‌ ارتباط با موضوع « شرم » نیز نیست.

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : همگام هنگام ، ۲۰ اکتبر ۱۹۹۱ . برگ  ۱۷۹  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

« چرا خیام در رباعی مشهورش ترجیح میدهد که یک فاحشه باشد تا یک آخوند. ویژگی‌ بنیادی ابلیس ، برعکس آنچه پنداشته میشود ، سرپیچی اش از فرمان خدا نیست ، بلکه « بیشرمی اش در برابر خداست ». او در برابر خدا ، بر ضد فرمان او رفتار می‌کند ، ولی‌ آنطور وانمود‌ می‌کند که به فرمان اوست ، با وجودیکه میداند برای خدا چیزی نهفته نیست. و خدا [= اینجا الله] ، نه‌ از آن سرپیچی ، بلکه از این بیشرمی ، خشمگین است. سرپیچی از فرمان خدا به خدا آسیبی‌ نمی‌زند بلکه « بیشرمی در برابر خدا » [.] و درست خیام در رباعی مشهورش ، همین بیشرمی شیخ را مطرح می‌کند نه‌ آن عمل ضد شرع (یا ضد فرمان خدا [ی]) فاحشه را ، که درواقع نمادیست « از ناستوار ماندن در دلبستگی ». ناستوار ماندن در عشق به یک انسان ، نماد ناستوار ماندن دلبستگی و ایمان به خدا یا فرمان خداست. آخوند در هر ریائی که می‌کند ، بستگی از خدایش را پاره می‌کند و به چیزی دیگر دل می‌‌بندد. همان کار را نیز فاحشه می‌کند ولی‌ پرده بر فحشای خود (هر آنی‌ دل به دیگری دادن) در برابر خدا و خلق نمی‌‌کشد. این بیشرمی شیخ است که « واقعیت دین » را مشکوک و متزلزل میسازد. همین بیشرمی شیخ دربرابر خداست که سبب میشود عبید زاکانی ، شیخ را ابلیس بداند. ماهیت آخوند ، ابلیس بودنش هست. او معتقد است که شیخ ، ابلیس هست و تلبیس ، کلماتیست که او درباب دنیا می‌گوید و مهملات ، کلماتیست که شیخ درباره معرفت میراند و شیاطین ، اتباع او هستند (رساله تعریفات عبید زاکانی : فصل چهارم). کسانی‌ که در این معرفت خیام و عبید زاکان شک داشتند ، اکنون با این تجربیات مستقیم تاریخی در این چند ساله به آن معرفت ، ایمان کامل پیدا کرده اند. درک حقایقی که این دو مرد به این سادگی‌ گفته اند ، چقدر دشوار بوده است. سادگی‌ کلام ، برعکس آنچه ادعا میشود ، مانع فهم کلام میگردد. عبید زاکان از شیخ ، به طور کلی‌ سخن می‌گوید و روحانی را از روحانی نما [(قابل توجه عبد الکریم سروش)] جدا نمیسازد ، تا نقابی تازه برای ابلیس فراهم آورده شود. بنا بر این بقول عبید ، « ولایت فقیه » ، چیزی جز « ولایت ابلیس » نیست. ابلیس همیشه بنام خدا (حاکمیت الهی) حکومت می‌کند. »

 نوشته‌هایِ مرتبط: