« تفکر ایرانی ، پاد اندیش است. دو قطب متضاد در این تفکر ، از سوئی در تنش با همدیگر ، و از سوئی آمیزنده بهمند. و سوگواری ، تراوش مستقیم این شیوه تفکر است. سوگ با درد و رنج و اندوه ، تفاوت دارد. سوگ ، ویژه گوهری پاد اندیشی است. زندگانی جمشید ، سوگ آور است. در حینی که جمشید قهرمانیست که بر ضد هرگونه دردی در زندگانی انسانها بر میخیزد و همه دردها را در جهان انسانی میزداید (جمشید بر پایه عملی که از انسان سرچشمه میگیرد ، شهر یا جهان ایده آلی خود را که جمکرد نامیده میشود ، میآفریند. بدینسان گفته میشود که انسان میتواند با خواست و خرد خود ، جهانی تازه ،طبق ایده آلهای انسانی اش بسازد. جمشید ، پهلوانیست که جهانی نو برپایه خرد و خواست انسان ، یعنی بر پایه عمل خود انسان بنا میکند) ، ولی همین عمل او برای بی درد سازی انسان بر پایه خرد و خواست انسانی ، با یک جنبش ضدی گوهری ، کار دارد. بدون آنکه او بخواهد ، اوج روند رشد خرد و خواست در انسان ، فردیت میباشد ، که پیامدش پاره شدن از مردم و جهان است. اوج خرد و خواست ، اوج فردیت هم هست ، و اوج فردیت ، غربت و آوارگی و تبعید و گمشدگی میآورد. با عملی که از خرد و خواست او سرچشمه میگیرد تا درد انسانها را بزداید و اوج مردمی را واقعیت ببخشد ، پارگی انسان ، « روی میدهد » که هدف او نبوده است و بر ضد هدف اوست ، ولی پیامد ضروری همان عمل او بوده است ، در این رویداد ، دردی هست که بزرگترین دردها هست.
تلاش خرد و خواست انسانی برای بی درد سازی زندگی (برای بهتر زیستن ، برای شاد و جوان زیستن ، برای پیروزی بر طبیعت) که یک عمل انسانیست و از انسان سرچشمه میگیرد ، متلازم با یک رویداد است که او با عملش و خردش و خواستش نمیتواند در آن تغییری بدهد. رویداد ، سرنوشت است و تابع خدای زمان میباشد. جمشید ، همه مردم را از درد میرهاند ولی خود ، گرفتار بزرگترین دردها میگردد که نتیجه مستقیم همان عمل اوست. در این عمل (که از او سرچشمه میگیرد) رویدادی نیز هست که او نمیشناسد و بر ضد آن عملست. عملی انسانی که نفی همه دردها را میکند ، خود به دردی تازه به شکل یک رویداد میکشد. این سوگ انسانیست. پهلوان ، انسانیست که خود را محور و مرکز جهان و تاریخ و جامعه میداند. انسانیست که فقط روی پای خودش میایستد. و این پهلوان ، که یقین از عملش دارد که جوشیده از خواست و خرد خودش هست ، ناگهان دچار نتیجهای از همان عملش میشود که برایش نامفهوم و خیره کننده و بر ضد خواستش هست ، و روی همین علت ، سوگ دارد.
در کنار پهلوان حماسی که رستم باشد ، پهلوانی قرار دارد که پرورده اوست و نامش سیاوش هست. رستم ، پهلوانیست که در صحنههای گوناگون (در صحنه هائی نیز مانند سیاوش ، در همین اضداد سوگی قرار میگیرد) ، پهلوان خالص حماسیست. بر عمل خود پشت میکند. او مرد عملست. عمل او در بستر رویداد و سرنوشت و زمان قرار ندارد. زمان ، در عمل او دست نمیاندازد. فقط در جنگ با سهراب و جنگ با اسفندیار است که عمل او آمیخته با سرنوشت و زمان میگردد. عمل او ، در این موارد ، رویداد هم هست. در آنچه میکند ، چیزیست که او نخواسته و بر ضد خواست خود میکند. برای پهلوان ، درک اینکه عمل او تابع زمانست ، سوگ آور است ، چون نفی پهلوانی او را میکند. یقین او را به خودش نابود میسازد. عملی که از یقین او به خود برخاسته ، نفی خود او را میکند. او با دشمنی که زمان نام دارد ، روبروست که نمیتواند با او پیکار کند ، ولی هیچگاه از عمل خود ، دست نمیکشد و علیرغم زمان ، عمل خود را پی میکند.
در کنار رستم ، سیاوشی قرار دارد که طبق ایده آل پهلوانی رستم ، پرورده شده ، ولی در سراسر زندگانی او ، هر عمل او ، همیشه رویداد و سرنوشت هم هست. هر عملی از او ، بر ضد خواست و خرد او ، رویدادی از سرنوشت میشود. این پهلوان سوگی است. سیاوش هم مانند جمشید ، شهر ایده آلی انسانی را در فراز کوه ، در اثنای هجرت و تبعید خود در اوج دردهای گوناگونش ، بر پایه خرد و خواست خود میسازد. علیرغم رویداد سرنوشتی ، خود ، چشمه عملست. سیاوشگرد ، همانند جمکرد ، یک شهر و مدنیّت اوجی انسانیست. پهلوان ، علیرغم زمان و سرنوشت ، یقین به عمل خود دارد [.] سیاوش علیرغم همه رویدادها و دردها ، جهانی تازه و بدون درد میسازد. و همین عملش که آفرینش شهری نمونه و نوین برای انسان باشد (که تجسم ایده آل انسانست) به نیستی نهائی او میکشد.
اوج آفرینش ، با سوگ همراهست. چون این سوگ که ریشه ژرف در فلسفه زندگانی ایرانی دارد و چهرهای ضروری و ذاتی از شیوه تفکر ایرانیست ، با آمدن اسلام ، از بین نرفت ، بلکه ایرانیان اندیشیدند که سوگ سیاوشی ، سوگ جمشیدی ، سوگ رستمی را در قالبهای اسلامی گویا سازند.
از سوگ سیاوشی ، علیرغم آنکه تفکر اسلامی و عرب امکان پذیرش این پاد اندیشی را نداشت ، سوگ حسینی را ساختند. البته در اثر فقدان اصطلاحات و قالبهائی که برای بیان این کشش و تنش اضدادی لازمست (و در اسطورههای ایرانی وجود داشت و در تفکر اسلامی و عرب نبود + از سوی دیگر باید به یاد آورد که اوستا هم ، دید برای پدیده سوگ ندارد و علیرغم موجودیت این تفکر در ملت و فرهنگ ایران ، آنرا نادیده میگیرد) ، بسیاری از جنبههای عالی سوگ سیاوشی از بین رفت ، چون امکان عبارت پذیری نداشت. مقوله « پهلوان » یک دنیا با مقوله « شهید » فاصله دارد. « پهلوان سوگی » ، شهید نیست. پاد اندیشی و سوگ ، همه در داستان حسین ، مسخ شد ، ولی بجای ماند. مسئله ما آنست که چگونه باز سوگ سیاوش را شکلی تازه بدهیم و به گوهر این سوگ که « سوگ انسانی » است باز نزدیک شویم و آنرا از شکل « سوگ مذهبی » اش نجات بدهیم. تعزیه حسینی ، یک تاویل مذهبی از « سوگ انسانی ایرانی » بود و در این تاویل مذهبی ، شفافیت و برجستگی « سوگ انسانی » از بین رفته است. سوگ جمشید ، سوگ فریدون ، سوگ سیاوش ، سوگ رستم (در جنگ با سهراب و در جنگ با اسفندیار) ، زائیده از پاد اندیشی ایرانیست.
ما بدون آشنائی دوباره با این پاد اندیشی ، و زنده ساختن این اصطلاحات و مفاهیمی که روزگاری به اجبار و اکراه ، ترک کرده ایم ، مانند گنگ خواب دیدهای خواهیم بود که بهترین رویاهای خود را جز با ایما و اشاره نمیتوانیم بگوئیم. در جوهر مردمی این سوگها ، ارزشهای پایدار فرهنگی ایران نهفته است که فراز دین اسلام قرار میگیرد. با تهیه تاویل مذهبی از این تفکر سوگی در تعزیه حسینی ، جوهر فرهنگ ایرانی بر شکل اسلامیشان چیره شده و در قالبهای اسلامی و عربی که در آن گنجانیده شده بود ، درز و شکاف انداخت. ایرانی ، این شیوه « سوگ اندیشی » را جوهر تفکر اسلامیش کرد. »
منبع:
منوچهر جمالی، بخشی از کتاب پشت به سئوالات محال ، ۱۸ آپریل ۱۹۹۱، انتشارات ارس ، لندن ، بخش ٦ ، آفرین به انسان ، برگرفته از وبگاه سه اثر فلسفی از منوچهر جمالی ، برگ ۱۵۹ از این کتاب را ببینید.
نوشتههایِ مرتبط:
- « جهان در آغاز به انسان آفرین گفت »
- « تفاوت ریاضت [روزه] با خود آزمائی »
- « شهید و خیالش »
- « نوشتاری پیرامون واژه ی مرد »
- « – استوره ؟؟؟ »
- مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۱) – شرم (۱) – « … پدیده شرم در اسطورههای ایران »
- « گوهر ایرانی و نماد آتش »
- « نکُشتن ، هنر است »
- « تفاوت اندیشه بودا با فرهنگ ایران » – از دوست به یادگار دردی دارم (جلال الدین بلخی)
- موسیقیِ مردمِ جهان (۲) – برنده ی بازیِ باختن
- « دوام ملت ایران و سیمرغ گسترده پر »
- « فرهنگ باستانی ایران بجای اسلام »
- در سوگِ همه زلزلهزدگانِ ایران – « « داد » آنست که مردمان ، همانقدر خوش ودر رفاه باشند که حکومتگر »
- مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۰) – طرح مسئله
- « جائی در سراسر زمین [همه جهان] نیست که بتوان بدون مواخذه ، کشت و چاپید و غارت کرد و غنیمت را ( عادلانه! ) میان خودیها تقسیم کرد . »
- اسارتِ همیشگی و هنوزه اساطیر و نقش اندیشیِ مردمِ ایران
- «گامى از اسطوره بـسـوى فـلـسـفـه : « ديالكتيكِ خيال و خرد »»
- عاشورای ِسیمرغی را به «حسین»، نسبت داده اند !
- مسئله جان (۰) – طرحِ پرسش
بازتاب: « کاری برای یاد (یادگار) » | کورمالی
بازتاب: « هنر نزد ایرانیانست و بس – ندارند شیر ژیان را به کس … این هنری که فقط نزد ایرانیانست، چیست؟ این هنر بی نظیر » | کورمالی
بازتاب: « هنرِ بهتر دیدن و هنرِ نادیده گرفتن » | کورمالی
بازتاب: « کسانیکه به تماشای مجازات میروند » | کورمالی
بازتاب: مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۳) – نخستین تجربه معنوی انسان | کورمالی
بازتاب: « احتیاج به مردم معصوم » | کورمالی
بازتاب: « چیز و قدرت » | کورمالی
بازتاب: « انتقاد ، نتیجه وارونه میدهد » | کورمالی
بازتاب: « سوء استفاده از مفهوم تضاد » | کورمالی
بازتاب: « جشنِ زادروز عیسی، جشنِ پیدایشِ جمشید بوده است » – ریشه جشنِ یلدا | کورمالی
بازتاب: « چرا ایران ، ملت برگزیده است ؟ » … « ایرانی شدن ، کار بسیار مشکلی است. ایرانی شدن ، کار خطرناکیست. » | کورمالی
بازتاب: آنچه الله هم در قرآن جا انداخته | کورمالی
بازتاب: دریغ است ایران که ویران شود | کورمالی