کورمالی کردن در تاریکی (۶) – « باور ، ضد ایمان است »


« با + ور = بشرطِ آزمودن

باور ، ایمان نیست. باور ، از راه آزمودن ، جستن است. این واژه در پهلوی  vavar  است ، و در اصل  vavarikan  است. پسوند « واریکان » ، از همان ریشه « ور » است که بمعنای « در آزمودن برگزیدن » باشد. آنچه از این سر اندیشه ، سپس در روزگار باستان ، استخراج کرده اند ، ربطی‌ به خودِ سر اندیشه ندارد. باور ، بیان این نکته است که هر چیزی ، فقط با « ور = آزمایش و جستجو » ، باید انجام پذیرد. در واقع ، باور ، به نتیجه و یقین نهائی نمیرسد که به آزمودن و جستن پایان بدهد.

این اندیشه که از فلسفه سیمرغی برخاسته ، استوار بر اصل معرفت سیمرغیست که « نام من جوینده است ». جستن و یقین ، دیالکتیک روند معرفتند. باور ، یک بار برای همیشه آزمودن نیست. هر معرفتی که با آزمودن بدست می‌‌آید ، حق دوباره آزمودنش بجای میماند. هیچ آزمودنی ، حق باز آزمودن را نمیگیرد. فقط با داشتن تمام معرفت است که میتوان یکبار برای همیشه برگزید ، و این معرفت را هیچ انسانی‌ نمیتواند داشته باشد. حتی در فرهنگ ایرانی ، خدا هم که سیمرغ باشد چنین معرفتی نداشته است. چون جوینده بودن ، خویشکاری همیشگی‌ اوست. »

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : اندیشیدن ، خندیدنست (بهمن) ، انتشارات کورمالی ، لندن ، ۱۹۹۸ ، شابک۱۸۹۹۱۶۷۲۶۹ (ISBN 1 899167 26 9) ، برگ ۷۵ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« جمالی ، فیلسوف است »


« من تا به حال مقدمه‌ای به هیچ یک از کتاب‌های فلسفی‌‌ام ننوشته ام. چرا ؟ در مقدمه است که نویسنده یا متفکر می‌‌گوید که چه میخواهد بگوید. ولی‌ من نه‌ نویسنده‌ام و نه‌ متفکر به معنای اعمش ، بلکه فیلسوفم. و همچنین به نام فیلسوف ، در پی‌ ساختن یک دستگاه فلسفی‌ نیستم ، چون نقش نخستین فیلسوف را در این میدانم که خود شیوه‌های بریدن از همه افکاری را که بر اذهان و روانها حاکمند ، در آغاز در خود بیازماید. و عصیان علیه همه افکار مقتدر پیشین و موجود در زمان خود بکند و به دیگران شیوه بریدن و گسستن از « افکار و دستگاه‌های مقتدر در اجتماع و تاریخ » را بیاموزد.

فیلسوف ، این نقش را نقش اساسی‌ خود نمیشمارد که یک دستگاه فلسفی‌ بسازد و برای دیگران به ارث بگذارد و به نام حقیقت آنرا ابدی سازد. یک دستگاه فلسفی‌ ، نه‌ تنها اوج انسجام فکریست بلکه « نهایت امکان قدرت ورزیست » ، چه فیلسوف خود از امکان قدرتورزی دستگاه فلسفی‌ ‌اش استفاده بکند ، چه نکند.

با این نقش اساسی‌ که یک فیلسوف دارد ، تنها به « رد کردن منطقی‌ دستگاه‌های فکری گذشته و حال » دل‌ خوش نمیکند ، بلکه فیلسوف میداند که هر فکری در اجتماع و در تاریخ ، با گسترش یافتن و ریشه دوانیدن در اذهان ، خود تبدیل به قدرتی‌ میشود ، و برای گسستن و بریدن از فکر ، تنها رد کردن منطقی‌ آن کفایت نمیکند ، چونکه هر فکری با ریشه دوانیدن در ظرف روان (آگاهبود و نا آگاهبود انسان) با انسان پیوند سراسری پیدا می‌کند نه‌ آنکه فقط در محدوده عقل بماند. اگر یک فکر تنها با عقل ما کار داشت ، با نشان دادن بی‌ انسجامی درونی‌ آن ، یا با نشان دادن آنکه نمیتواند همه واقعیات را تفسیر کند ، از آن فکر می‌‌بریدیم.

 ولی‌ پیوند هر فکری با ما ، پیوند تنهای آن فکر با عقل ما نیست (عقل ، نسبت به محصول خود اساسا بی‌ وفاست). هر فکری نه‌ تنها با عقل ما ، بلکه با سراسر وجود ما پیوند می‌یابد. و رد کردن منطقی‌ یک فکر ، تلاشی است برای بریدن عقلی از آن فکر ، که بدون درد و عذاب وجدانی و بحران روانی‌ صورت می‌‌ببدد. مثلا با استدلالات منطقی‌ میتوان وجود خدا را رد کرد ، ولی‌ ایده خدا ریشه‌های ژرف تر در روان انسان دارد که بتوان به چنین گونه مبارزه‌ای قناعت کرد. همچنین نشان دادن « سیر پیدایش روانی‌ یا تاریخی یا اقتصادی یا جنسی‌ یک فکر » (مانند ایده خدا یا ایده کمال یا ایده اضداد یا ایده وحدت با خود یا وحدت با اجتماع یا با وجود به طور کلی‌) که هدفش سست ساختن رابطه ما با آن فکر هست ، برای بریدن از یک فکر ، کفایت نمیکند. و آزادی فکر ، بدون امکان بریدن از افکار به طور مرتب و مداوم ممکن نمیگردد.

همیشه نوشتن تاریخ پیدایش یک فکر ، چه در روان یک انسان و چه در اجتماع ، برای نسبی‌ ساختن ارزش ، یعنی قدرت آن فکر و طبعا رهائی نسبی‌ از آن فکر هست. اساسا یک فیلسوف در نقش گسلنده از افکاری که بر جامعه قدرت می‌ورزند ، احترام به هیچ فکری نمی‌گذارد. چون احترام به هر فکری ، احترام به یک قدرتیست ، و احترام به هر فکری ، گرفتن حق نزدیک شدن به آن و گرفتن حق شک ورزیدن به آن و گرفتن حق عصیان از آنست. ولی‌ او درست با قدرت هر فکری در اجتماع و تاریخ کار دارد ، یعنی او میخواهد ریشه‌های قدرت هر فکری را بر روان انسان بزند. آزادی تفکر ، قدرت آزاد شدن ، یعنی قدرت گسستن از افکار است. هر فکری ، انسان را اسیر خود می‌کند. من با کسیکه سخن می‌گویم ، به او به نام انسان احترام می‌گذارم نه‌ به افکار و عقایدش. من به او احترام می‌گذارم ، چون قدرت و حق آزاد سازی یعنی قدرت حق بریدن از هر فکری را دارد. احترام گذاردن به انسان ، احترام کردن افکار و عقاید‌شان نیست. ما میتوانیم علیرغم اینکه از افکار و عقاید مردم انتقاد می‌کنیم و به آنها شک میورزیم و از آنها عصیان می‌کنیم ، به مردم یا هر انسانی‌ احترام بگذاریم. احترام گذاردن به افکار و عقاید ، حفظ قدرت آنها ، یعنی گرفتن حق و قدرت بریدن از انسانست. انسان تا موقعی آزادست که حق و قدرت بریدن از هر فکری را دارد. بریدن از هر فکری ، همان گرفتن قدرت از آن فکر ، به عبارت دیگر متزلزل ساختن پیوندهای روانی‌ با آن فکرست.

یک فیلسوف باید پیوند میان عقیده و انسان را سست کند ، تا قدرت فکری را که در عقیده هست ، بکاهد. انسان درباره فکری که قدرت دارد ، نمیتواند عینی بیندیشد.

سراسر کتاب‌های فلسفی‌ من ، همین نقش متزلزل سازنده پیوندهای ژرف روانی‌ افکار مقتدر گذشته و حال را در جامعه ایران و جوامع اسلامی دیگر به عهده دارند. ولی‌ هر فیلسوفی در زمان خود و در جامعه خود میزید (ولو دور از وطن باشد) و در آثارش نقش روشنگری را نیز به عهده می‌گیرد. آثار سیاسی و اجتماعی و حقوقی من از این قبیل هستند. روشنگری به استقبال آخرین افکار شتافتن و فهمیدن آنها نیست ، چه با پیشرفته‌ترین افکار جهان نمیتوان از واپس مانده‌ترین افکار در جامعه خود برید. در تلاش بریدن از این افکار است که به تدریج نیروهای آفرینندگی و پذیرش افکار دیگر رشد میکنند.

فیلسوف در این قبیل آثارش ، افکاری مشخص را ترویج می‌کند که جامعه با پیوند یافتن به آنها ، بهتر از پیش خواهد زیست و خود او در آن جامعه بهتر خواهد زیست. و این نقش دومش ، درست متضاد با نقش اولش مینماید. افکار فلسفی‌ ‌اش گشوده ترند و افکار اجتماعی و سیاسی و حقوقی و تربیتی‌ ‌اش تنگترند.

در واقع در آثار اجتماعی و سیاسی و حقوقی و تربیتی‌ ‌اش مردم را ترغیب به پیوستن و بستن به افکاری ثابت و مشخص می‌‌کند ، ولی‌ حرکت فلسفی‌ در تفکر ، بریدن از فکریست که ما به آن در ژرف خود پیوند یافته ایم ، وگرنه آن فکری که فقط به عقل راه یافته است و ریشه در وجود ما ندوانیده (مثل افکاری که در مغز محققان علمی‌ هست یا افکار عینی) به آسانی قابل دور انداختن هستند. یک فکر علمی‌ و عینی به سهولت به مغز راه می‌یابد و به سهولت در مغز ، کنار گذاشته میشود. از این رو یک دین یا جهان بینی‌ در ذاتشان علمی‌ و عینی نیستند ولو آنکه خود را به حسب ظاهر علمی‌ سازند. این جریان انتزاعی علمی‌ ، هیچگاه در اجتماع روی نمیدهد. در اجتماع و تاریخ ، فکر از مغز به سراسر وجود انسان سرازیر میشود و ریشه‌های عاطفی و احساسی‌ و بالاخره وجودی می‌‌یابد. ما در یک دیالکتیک « بستن وجودی خود به یک فکر » و سپس « تلاش برای بریدن وجودی از آن فکر » هستیم. ما یک فکر را در سراسر وجود خود هضم و جذب می‌کنیم (نه‌ آنکه تنها بفهمیم) و سپس از سراسر وجود خود با درد بردن ، ریشه کن‌ می‌کنیم. در اجتماع یک فکر ، جذب میشود نه‌ اینکه فهمیده بشود.

فکری که در جامعه جذب نشود (و فقط فهمیده بشود) ، جنبش اجتماعی و سیاسی و حقوقی نمی‌شود ، و سرچشمه شکست انقلابات پی‌ در پی‌ در ایران و در شرق ، به ویژه در کشور‌های اسلامی همینست. نقش پیوند دادن مردم به یک فکر مشخص و ثابت (یک دستگاه یا شبه دستگاه فکری) چه نوین و چه کهن ، از [سوی] بسیاری از احزاب سیاسی و علمای دین به عهده گرفته میشود. تبلیغ و دعوت و ارشاد و پروپاگاندا و تلقین که جریان « بستن مردم به یک فکر » و طبعا قدرت یافتن یک فکر ، و قدرت یافتن آن گروه است که مردم را به آن فکر در این روشها می‌پیوندد ، به حد وفور صورت می‌بندد. بریدن ریشه این قدرتهست که به عهده فلسفه گذارده میشود. این است که غالب مردم نمیدانند که فیلسوف « چه میخواهد بگوید » ، چون معمولاً زیر این اصطلاح « گفتن » ، فکری را می‌فهمند که کسی‌ میخواهد مردم را به آن بخواند و بالاخره مردم را به آن پیوند دهد. ولی‌ فیلسوف این‌ها را که نام گفتن دارد ، نمی‌گوید. او از چیزی مئ‌گوید و چیزی مئ‌گوید که در همه گفته‌ها ، ناگفته میماند. او در آنچه می‌‌گوید ، سائقه قدرت ورزی می‌‌بیند. « معنای » همه گفته‌ها ، در شدت و نوع پیوندشان با مردم نمودار میشود. گفته ، وقتی‌ دیگری را به خود می‌‌بندد ، معنا میدهد ، و فلسفه و فیلسوف ضد این معناست. پس حرف فیلسوف ، بی‌ معناست ؟ حالا خواننده میداند که من در فلسفه‌ام و با فلسفه‌ام چه میخواهم بگویم. »

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : فلسفه: شیوه بریدن از عقیده  ، انتشارات نشر کتاب ، لندن ،  ۲۵ ژوئن ۱۹۸۹. برگ  ۶  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشر، بخش کتاب‌های الکترونیک ، ISBN-1870740092.

نوشته‌هایِ مرتبط:

مسخ سازی‌هایِ علمی‌، مدرن، منطقی‌ و روحانی .. ! (۲) – پنج سده جادوی رئالیسم با کاربرد تکنیک‌های نخستین اپتیک در آثار نقاشان برجسته اروپایی


در امتداد کشف مسخسازی‌های فرهنگ بشر نمونه‌ای مدرن را ، که در جریان و دوره رنسانس اروپا ساخته و پرداخته شده است ، اینجا معرفی‌ می‌‌کنم. دیدن نقاشی‌های دوره رنسانس اروپا گاه مو بر تن‌ انسان راست می‌‌کند و انسان مات و مبهوت میماند که نقاش به چه تکنیک و فنی‌ رسیده است که نقاشی‌هایش این‌گونه واقعی‌ و تقریبا فوتوگرافیک است ؟ مشهور‌ترین نقاشی‌های این دوره تقریبا همگی‌ چنین مشخصه‌ای دارند ، بسیاری از آنها را در موزه لوور پاریس میتوان دید.

این خیرکنندگی هنر نقاشی اروپا در دوره رنسانس تا همین اواخر نمودی پررنگ داشت. بخصوص نقاشی‌هایی‌ که از چهره انسان یا اجسام بسیار پیچیده همچون چلچراغ‌ها و زره‌های براق جنگجویان کشیده شده بودند. تا اینکه دیوید هاکنی در سال ۲۰۰۱ کتابی منتشر کرد [۱] و پرده از راز تکنیک بالای بکار رفته در این نقاشی‌ها برداشت.

این نقاشی‌ها که می‌‌شود به قول او از آنها به نوعی نقاشیِ فوتوگرافیک یاد کرد ، چرا که بسیار واقعی‌ به نظر می‌‌رسیدند ، ذهن او را به خود مشغول می‌‌کنند. او تصمیم می‌‌گیرد تا بر روی یک دیوار بزرگ ، که ضلع افقی آن زمان و سال مربوط به هر نقاشی و ضلع عمودی آن موقعیت جغرافیایی نقاش مربوطه در اروپا را نشان می‌‌دهد ، نسخه‌ای کپی‌ و کوچک از همه نقاشی‌های نقاشان معروف اروپا را قرار دهد ، شکل (۱) را ببینید.

wall_time_geographic_europشکل (۱) : تقسیم بندی نقاشی‌های معروف اروپا ، دیوار دیوید هاکنی [۱].

در این چیدمان ، دو سر فصل بخصوص توجه او را به خود جلب می‌‌کنند.

  • یکی‌ مربوط می‌‌شود به تغییر ناگهانی در تکنیک به کار رفته در نقاشی که از حدود سال ۱۴۳۴ میلادی در نقاشی‌ها ایجاد می‌‌شود. مثلا شکل (۲) را ببینید [۱] و [۳].
  • و دیگری نوعی بازگشت به شیوه نقاشی پیش از ۱۴۳۴ که با آمدن ونسان ون گوگ در نقاشان متأخر ، اواخر قرن ۱۹ میلادی ، ایجاد می‌‌گردد. مثلا شکل (۳) را ببینید [۱] و [۱۰].

Untitled

شکل (۲) [۱] و [۳].

Byzantine mosaic icon of Christ from about 1150

شکل (۳) (چپ) چهره‌ای از مسیح نقاشی شده حدود ۱۱۵۰ میلادی و (راست) چهره‌ اﻱ اﺛﺮ ونگوگ اواخر قرن ۱۹ میلادی [۱] و [۱۰].

در فاصله بین این دو بازه کیفیت نقاشی‌ها خیره کننده است. ایده‌ای که به ذهن او می‌رسد ، و او با کمک دوستی‌ که در اپتیک تخصص داشته در میان می‌‌گذارد ، این است که شاید در کشیدن این نقشی‌‌ها از ابزار‌های ساده اپتیک استفاده شده باشد. با در نظر گرفتن تکنولوژی موجود در ۱۴۳۴ او حدس می‌‌زند که ابتدا نقاشان از اتاق تاریک استفاده کرده اند. به این صورت که در دیواره یک اتاق تاریک سوراخی کوچک ایجاد می‌‌کرده اند و تصویر شیٔ مورد نظر را که روی دیوار مقابل میافتاده است به عنوان ماده خام نقاشی استفاده می‌‌کرده اند ، و بقولی از روی آن کپی می‌‌کرده اند. بعدها البته آینه‌های مقعر و سپس لنز‌های محدب نیز به کار گرفته شده اند.

در خصوص کار‌های هاکنی و آزمایش تئوریش فیلمی مستند ساخته شده [۷] و قدم به قدم با بررسی معروفترین نقاشی‌های این دوره این ایده به اثبات رسیده است. فیلمی که در زیر می‌‌توانید مشاهده کنید. در این فیلم [۷] (که از روی کتاب [۱] ساخته شده است) نشان داده می‌‌شود که حتا می‌‌توان نوع ابزار اپتیک و ابعاد و اندازه آن را محاسبه کرد و نحوه نقاشی (کپی کردن) نقاش را حدس زد. کاربرد هرگونه ابزار اپتیک محدودیت‌های مخصوص به خود دارد ، چرا که تصویری دو بعدی از جسمی‌ سه بعدی باید کشید. و چنین تصویری معمولاً دچار محدودیت فوکوس می‌‌شود. همچنین استفاده از این تصویر ایجاد شده با آینه و یا لنز معکوس واقعیت است ، به این معنی که دست راست جسم (شخص) در تصور دست چپ می‌‌شود. و این‌گونه نقاشی‌ها کمی‌ نامأنوس به نظر می‌‌آیند. چراکه در مواردی که او نشان می‌‌دهد به نقاشی بر می‌‌خوریم که تمام افراد حاضر در نقاشی چپ دست هستند حتا میمونی که در نقاشی حضور دارد ! بهتر است بقیه موارد خنده داری را که او پیدا کرده است در فیلم زیر خود ببینید.

***


David Hockney’s Secret Knowledge Part 1


David Hockney’s Secret Knowledge Part 2

 ***

کارهای هاکنی پس از او توسط سایرین گسترش می‌‌یابد به عنوان نمونه به [۲] – [۶] و [۸] – [۱۱] بنگرید. بهترین کار که به شیوه‌ای ساده موضوع را شرح داده است را می‌‌توان در [۹] دید.

نکته‌ای که در خصوص تغییر دوم می‌‌توان گفت این است که به نوعی ونگوگ در اواخر قرن ۱۹ میلادی شیوه نقاشی فوتوگرافیک را رها می‌‌کند و به شیوه نقاشان پیش از ۱۴۳۴ میلادی باز می‌‌گردد. شکل (۳) را ببینید. شاید دلیل محبوبیت او نیز همین باشد.

همچنین ناگفته پیداست که بکار گیری ابزار‌های اپتیک در نقاشی توسط نقاشان دوره بین قرن ۱۵ تا ۱۹ میلادی توسط آنها به بهترین وجه تا سال ۲۰۰۱ و کار‌های هاکنی مخفی‌ می‌‌ماند (بزرگترین مسخسازی مدرن در نقاشی اروپا).

منابع :

1 – David Hockney , Secret Knowledge: Rediscovering the Lost Techniques of the Old Masters , October 29 , 2001 , ISBN-10: 0670030260 , ISBN-13: 978-0670030262.

2 – Philip Steadman , Vermeer’s camera , 27 – 03 – 2002 , available partly here.

3 – Doifel Videla , Through the Magnifying Glass: Painters or Photographers? , Published in zonezero, August 2002.

4 – Philip Steadman , Vermeer’s Camera: Uncovering the Truth behind the Masterpieces , Sept. 19 , 2002 , ISBN-10: 0192803026 , ISBN-13: 978-0192803023.

5 – Lawrence Weschler , THROUGH THE LOOKING GLASS Further adventures in opticality with David Hockney , published in believer , 2002 ArtKrush, LLC.

6 – David Kohn , Was It Done With Mirrors? New Theory On How Old Masterpieces Were Created , 2003 Jan 16 , CBS , 60 Minutes.

7 – David Hockney: Secret Knowledge (2003) , TV Movie , Documentary , March 2003 (Canada) , available online part 1 and part 2.

8 – An Interview with Philip Steadman , April 25, 2003, essential vermeer , jonathan janson.

9 – Yeh Ka Kei , Vermeer’s Camera , Undergraduate Research Opportunity Programme in Science , Department of Mathematics , National University of Singapore , Semester II 2003/04. Yeh Ka Kei , Vermeer’s Camera.

10 – Austin Kleon , DAVID HOCKNEY’S SECRET KNOWLEDGE: COLLAGE AND THE RETURN TO AWKWARDNESS , Published in his blog , Saturday, May 12th, 2007.

<

p dir=»ltr» style=»text-align:justify;»>11 – Painters, lenses and photography.

نوشته‌هایِ مرتبط:

چرا داستان ملا‌ها برای افزایش جمعیت ایران شکست خواهد خورد


جمعیت جهان در یک حالت گذار به سر می‌‌برد. اگر در جامعه‌ای دو فرزندی جا بیافتد ، امکان بازگشت نیست.

این نمایش پرده‌ای نیاز به جاوااسکریپت دارد.

جمعیت جهان به ۱۱ میلیارد در پایان قرن ۲۱ خواهد رسید و دو فرزندی تثبیت خواهد شد.

برای شرح ساده اما ریز و جزئی این مطالعه ، مستند/سخنرانی زیر را ببینید.

« خواندن ، خوردن است … تا یک فکر را درست نجویده ایم نباید قورت بدهیم »


« خواندن ، خوردن است. ولی‌ ما به شیوه خوردن خود ، بیشتر اعتنا می‌کنیم تا بشیوه خواندن خود. آنقدر باید خواند ، که عقل [این جا = خرد] میتواند خوب بجود و بگوارد و جذب و دفع کند. از این گذشته همانطور که ما هر چیزی را نمیخوریم و احترام به معده امان می‌گذاریم ، باید احترام به عقل [= خرد] خود و خوراکیهایش نیز بگذاریم. بویژه جویدن در خواندن ، مهمترین قسمت خواندنست. تا یک فکر را درست نجویده ایم نباید قورت بدهیم. و آنقدر باید بخوانیم که میتوانیم درست بجویم. اگر ما خوانده‌ها را درست بجویم ، بسیار کم خواهیم خواند. معمولاً ما مانند پیرانی میمانیم که غذای فکری را نجویده قورت میدهیم ، و چون عقل [= خرد]ِ ما دیگر نمی‌تواند غذاهای نجویده و نپخته را بگوارد ، فقط غذاهای جویده و راحت الهضم را در درون عقل [= خرد]ِ خود می‌ریزیم که بی‌ هیچگونه دردسری از آن بگذرد. »

منبع :

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : « سیاه مشق های روزانه » – بخش نخست ، انتشارات کورمالی ، لندن ، ژولای ۱۹۹۵ ، ISBN 1 899 167 20 X . برگ ۳۱  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

نماد: خاستگاه و پایه ی رفتار انسان


یکنفر

در ژوئیه 1939 ، مراسمی در دانشگاه لیلاند استنفورد (Leland Stanford University) به مناسبت صدمین سالگرد کشف اینکه سلول واحد اساسی همه ی بافت های زنده است ، برگزار شد. امروز ما آغاز به پی بردن و دریافتن این حقیقت کرده ایم که نماد، واحد اساسی همه ی رفتارهای انسان و تمدن است. سرچشمه ی همه ی رفتارهای انسان در استفاده از نماد است.
بخش 1
در ژوئیه 1939 ، مراسمی در دانشگاه لیلاند استنفورد (Leland Stanford University) به مناسبت صدمین سالگرد کشف اینکه سلول واحد اساسی همه ی بافت های زنده است ، برگزار شد. امروز ما آغاز به پی بردن و دریافتن این حقیقت کرده ایم که نماد، واحد اساسی همه ی رفتارهای انسان و تمدن است. سرچشمه ی همه ی رفتارهای انسان در استفاده از نماد است. نماد بود که اجداد انسان نمای ما را به انسان تبدیل نموده و از آن ها انسان ساخت. همه ی…

بازدید از نوشته اصلی 2٬724 واژه دیگر

در سوگِ زلزله‌زدگانِ ایران – « « داد » آنست که مردمان ،همانقدر خوش و در رفاه باشند که حکومتگر »


فرهنگِ ایران چه می‌‌گوید ؟

«…
مفهوم داد ، براین اندیشه استوارنیست که باید به هرکسی، آنچیزی داده شود که سزاواراست ، بلکه  براین استواراست که همه دریک اجتماع ( حکومتگر و جامعه هردو ) همزیست وهـمجانند . ازاینرو داد، آنست که حکومتگرو جامعه درکام بردن ازشادیها ، و رنج کشیدن از دردها وسختی ها، باهم انباز( همبغ ، یوغ ) باشند .
دراین گسترهِ داد، که بر اندیشه « همجانی ویا یوغ = جفت بودن = همزاد بودن » بنا شده است ، « ضامن » و « آهو » باهم درشادی و درد ، انبازند . این برابری وهمچونی ، برای درک اصطلاح ِ« پذیرفتاری » ،ضروریست .
پذیرفتن رفاه عمومی و معیشت عمومی ، ازشاه یا حاکم ( حکومت ) ، « داد » هست ، و شاه یا حاکم یا طبقه حاکم، باید رفاه عمومی را « همچون رفاه خود » ، تاءمین کنند . به عبارت عطار، در داستانی که ازانوشیروان  درمصیت نامه میآورد  :

نـبـوَدَش در عدل کردن ، خاص وعام
« خلق » را چون خویشتن خواهد مدام

« حکومت یا شاه» ، « خاص» نیست ، و درعدل ، خاص ازعام ، جداساخته نمیشود . رفاه ومعیشت و خوشی، طبق معیار خاص وعام ، پخش کرده نمیشود . « داد» درایران ، حکومت وشاه و موبد و ملا را، برابربا مردم میشمارد . حتا در الهیات زرتشتی ، اهورامزدا ، درمیان ایزدان ،« نخست ، میان برابرها» است . خدا شدن انسان درتصویر خدای خوشه ( ارتا خوشت = ارتای خوشه) گواه بر برابری « آفریننده با آفریده » هست. هنگامی، خود ِ خدا ، خاص و جدا و ویژه ساخته نمیشود ، حق ِداشتن حقوق خاص ازموبدان و آخوندها وشاهان وفقها وکشیش ها وکـاهن ها …. سلب میگردد.
این گرانیگاه اندیشه داد  ، دراثر فراموش ساختن اندیشه « ضمانت رفاه عمومی ، به کردارِ اصل حقانیت حکومت وشاهی » ، فراموش ساخته شده است . این شیخ عطاراست که این برآیند ژرف ومردمی از فرهنگ ایران از « داد » را، دربرجستگیش نگاه داشته است . فرهنگ  ایران ، تنها درشاهنامه باقی نمانده است ، بلکه درآثار عطارهم ، به گونه ای دیگر باقی مانده است . سه شاهکارعطار( الهی نامه + مصیت نامه + منطق الطیر) گردِ محور « جستجو» میچرخند ، که شالوده بینش در فرهنگ ایرانست . مرغان درجستجو با همدیگر، هم شاه وهم خدا میشوند. همچنین اندیشه های ژرف وبنیادی ِ دینی واجتماعی و سیاسی و حقوقی درآثار او پراکنده است که غالبا ازآن میگذرند ، بی آنکه از پیوند آنها با فرهنگ ارتائی – سیمرغی آگاه شوند . ازجمله، این مفهوم ژرف و انقلابی « داد » است که با « ضمانت حکومت وشاهی» گره خورده است .

« داد » آنست که مردمان ،همانقدر خوش ودررفاه باشند که حکومتگر

از دید عطار، گفتن حقیقت ، نیاز به گستاخی، به معنای جسارت فوق العاده دارد . کسیکه عالم وفقیه ودانشمند وروشنفکرو فیلسوفست، حقیقت را نمیگوید . اندیشیدن ِعقلی و علمی ، به تنها ئی، ضمانت بیان حقیقت را نمیکند . حتا عقل ، درترس و احتیاط ، حقیقت را می پوشاند یا میگرداند. عقل ، برای رسیدن به منفعت یا قدرت، حقیقت را وارونه میکند . عقل ، درتـرس از قدرت ، هم به دیگران ، دروغ میگوید ، وهم خود را میفریبد، و درپایان به دروغ ، بنام حقیقت، ایمان میآورد . گفتن حقیقت ، گستاخی میخواهد ، واین گستاخی، از همه عاقلان ودانشمندان ِ دراجتماع ، دیوانگی خوانده میشود .  این « دیوانه » هست که حقیقت میگوید ، نه عاقل که روی احتیاط و مصلحت ومنفعتجوئی وقدرتخواهی، میاندیشد و میگوید . دیوانه یا مجنون کیست ؟ و این گستاخی وجسارتش ازکجا سرچشمه میگیرد ؟ هنگامی ، جفت انسان که جن یا پری میباشد (ارتا فرورد ، سیمرغ یا پری نهفته دردرون هرانسانیست که جفت جدا ناپذیرازهرانسانیست ) با انسان جفت شد، و اورا فراگرفت ، آنگاه او، بلندگوی حقیقت میشود. ناگهان او بلندگوی «ارتای سرفراز وسرکش، که کانون آتش است، وزنخدای دادخواه درایران میباشد » میشود که درقلب او نبضان میکند . درفرهنگ ایران، ارتا فرورد یا سیمرغ ، که پری وجن خوانده شده ، دردرون هرانسانی افشانده ودر زیر آگاهبودِ اجتماعیش ، پوشیده شده است . هنگامی این ارتای درون، انگیخته شود، انسان ، دیوانه و گستاخ میشود و حقیقت ( ارتا = رته = راستی ) را میگوید . این دیوانه است که  ادعای انوشیروان را به« عادل بودن » نادرست و دروغ میداند ، چون عدل آنست که :

نبودش در عدل کردن ، خاص وعام
« خلق » را « چون خویشتن خواهد ، مدام »

با گسترش این مفهوم ژرف از« داد» ، میتوان فرهنگی را شناخت که هزاره ها درایران ، درقلب و نهاد مردمان می طپیده است . ازحلقوم این دیوانه ِ پری زده ( ملهم ازسیمرغ) و گستاخست که ،این حقیقت تلخ ِ فرهنگ ایران را همه شاهان و حکومتگران و قدرتمندان میشنوند که برضد « ادعای عدالت پروریشان »، خودشان اصل ستم هستند .

رفت نوشروان درآن ویرانه ای
دید سربرخاک ره دیوانه ای
ناله میکرد وچو نالی( نی) گشته بود
حال ، گردیده ، به حالی ، گشته بود
ازهمه رسم جهان و ائین او
کوزه ای پرآب بربالین او
درمیان خاک راه افتاده بود
نیم خشتی زیرسر بنهاده بود
ایستادش بر زبر نوشین روان
ماند حیران دررخ آن ناتوان
مرد دیوانه زشور بیدلی
گفت تو نوشین روان عادلی
گفت : میگویند این هرجایگاه
گفت : پرگردان دهانشان خاک راه
تا نمیگویند برتواین دروغ
زانکه درعدلت نمی بینم فروغ
عدل باشد اینکه سی سال تمام
من درین ویرانه می باشم مدام ؟
قوت خود میسازم از برگ گیاه
بالشم خشت است و خاکم ، خوابگاه
گه بسوزم ، پای تاسر، زآفتاب
گاه ، افسرده شوم از برف و آب
گاه بارانم کند  آغشته ای
گه ، غم نانم کند سرگشته ای
گاه حیران گردم ازسودای خویش
گاه سیرآیم  ز سر تا پای خویش
من چنین باشم که گفتم ، خود ببین
روزگارم جمله نیک وبد  ببین
تو چنان باشی که شب بر تخت  زر
خفته باشی ، گِرد تو صد سیمبر
شمع بر بالین و پائین باشدت
درقدح، جلاب مشکین باشدت
جمله آفاق درفرمان ترا
نه چو من در دل، غم یک نان تورا
تو ، چنان خوش ، من ، چنین  بی حاصلی
وانگهی گوئی که : هستی  عادلی !
آن ِ من بین ، وآن خود ، عدل این بود ؟
این چنین عدلی ، کجا آئین بود
نیستی عادل تو ، با عدلت  چکار
عدلئی به ازچو تو ،  عادل ، هزار
گرتو هستی عادل و پیروزگر
همچو من ، درغم ، شبی با روز بر
گر درین سختی و جوع و بیدلی
طاقت آری ،        پا دشاه عادلی
ورنه خود را می مده چندان غرور ( فریب )
چند گویم  از بـرم بـرخـیـز  دور
زان سخنها ، دیده نوشین روان
کرد در دم ، اشک چون باران روان
گفت تا تدبیر کار اوکنند
خدمت لیل ونهاراو کنند
همچنان می بوداو برجایگاه
هیچ نپذیرفت، قول پادشاه
گفت مپشولید این آشفته را
« بـر مگر دانید ، کـار رفـتــه را »
عادل آن باشد که درملک  جهان
داد بستاند زنفس خود ، نهان
نبودش در عدل کردن ،  خاص و عام
خلق را چون خویشتن خواهد مدام

« داد » ، خلق را چون خویشتن ، خواستن ،  وهمچون خلق، درغم، شبی به سر آوردن ، و در سختی وجوع و بیدلی وبیحاصلی، بجای خلق، طاقت آوردن است . این دریافت از« اصل داد » ، مانند پدیده « پذیرفتن وپذیرفتاری » ، ازمفاهیم ِ« همجانی ، یوغ بودن ، و همبغی= نیروسنگ= انبازی ، وهم جفتی » تراویده است . عدل دراین گستره ، همکامی ( کام بردن با هم ) و همدردی حکومتگر با جامعه ای که سامان میدهد، هست. این بیان آنست که حکومت و جامعه ( ملت)  باهم یوغ وجفت وانباز( همبغ = هم خدا = شریک درخدائی ) هستند. حکومت وجامعه(=خلق) همجان وهمزیست هستند و پذیرفتارهمند . همکامی ، انبازبودن باهم درشادیها و رفاه و پرورش ونیکوئیها هست . همدردی ، انبازبودن باهم درسختیها و تنگیها ودردهاست.
مفهوم « دادی » که ابتکارش به فریدون درشاهنامه نسبت داده شده است ، دادیست که منکر« اصل یوغی= همبغی= همآفرینی ، در اجتماع و درمیان ملل واقوام » است . اینجا «اصل فردیت» رویارویِ« اصل همبغی=همزیستی وهمخوانی» میایستد . دراینجا  عدل آنست که  همه ملت، سریک خوان وسفرهِ رفاه وخوشی نمی نشینند، تا مانند همه ازآن خوان ، بخورند وبنوشند، بلکه به هرفردی، آنقدر داده میشود که « سزاورو شایسته آنست » تا خودش، تنها بخورد . البته داوری درباره اینکه هرکسی وهرعملی سزاوار و مستحق چیست ، سرچشمه ِ اختلاف وستیزندگی است. هرکسی، خود را و عمل خود را، سزای پاداش بیشتری میداند که حکومت یا جامعه به او میدهد .
دراین گستره ، گرانیگاه  شادی ازعمل ، درخود ِ عمل نیست ، بلکه در« مقدار ِپاداشی است که میگیرد » . اینست که مفهوم عمل و اندیشه وکار، درچنین جامعه ای ، تجربه شادی و خوشی و سعادت وخرسندی را برونسوobjectiva  میکند . انسان با چنین مفهومی ازشادی و خوشی و سعادت و خرسندی ، هیچگاه شاد و خوش و سعادتمندو خرسند نیست ، بلکه گرفتار« جوع ِ شادی وخوشی و سعادت » هست . درهرخوشی، ناخوشست ، و جوعش، بیشترمیشود.
اندیشه دادی که عطار ازفرهنگ ایران بیان میکند، به مفهوم « انباز بودن همه جانها درجانان » بازمیگردد . خوشی وسعادت وشادی، دراجتماع ، نشستن همه کنارهمدیگر ،برسریک خوان( سفره) است. ازاین رو بود که « خدا » ، « خوان یغما یا خوان سپنج » خوانده میشد . سیمرغی که بُن هرانسانیست ، درهرعملی شادی زائی ، با سیمرغ ( جانان = ارتا فرورد ، سیمرغ به مفهوم عطار، نه به مفهوم الهیات زرتشتی) انبازاست . هرکسی درکار درستی که میکند ، هرچند نیز پاداش فردی  بسنده نداشته باشد ، ولی انباز درکارنیک کل وعموم هست . بازتاب این اندیشه ژرف، دربسیاری ازگستره ها باقی مانده است .  در بخش 14 مینوی خرد میآید که : «  مینوی خرد که آسن خرد باشد میگوید….. که درویشی تواءم با درستی بهتراست از توانگری از دارائی دیگران ، چه گفته شده است که درویشترین و بینوا ترین کس ، چون اندیشه و گفتارو کردارش درست باشد ، وآن را درکار ایزدان دارد ،  ازهرکار نیکی که مردم درجهان میکنند ، اورا هم به حق بهره ایست … ». این اندیشه دروراثت و کوشش برای پرورش آیندگان بازتابیده میشود . انسان درکارنیکی که فرزندانش نسل در نسل پس ازاو بکنند، انبازاست، وروانش ازآن بهره مند خواهد شد . شادی و درد، با کلیتی کار دارد که فرد درآن ریشه دارد . اینست که تلاش برای یاریا جفت جوئی که « پذیرفتن = گریفتن جفت » ، چه برای مردم درجامعه ، و چه برای حکومت وشاه درهمبغ شدن با جامعه ، ضرورت روانی وجانی و اندیشگیست . این اندیشه درگرفتن جشن گاهنبارها که جشن های آفرینش ِ سیمرغ ( ابر) و آب وزمین و گیاه وجانورو مردم بودند ، که شش جشن پنج روزه بودند ، پیکربه خود میگرفت . هرروز، درفرهنگ ایران، روز قران = یوغ شوی « دوخدا باهمست » . دوخدا، همدیگررا می پذیرند .
… » (۱)

منبع:

(۱) – منوچهر جمالی، بخشی از مقاله چراخدای ایران،مادرِزنـدگی به پیکـرِ «آهـو» درمیآیـد؟ ، با عنوانِ « داد » آنست که مردمان ،همانقدر خوش ودررفاه باشند که حکومتگر ، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ فرهنگ سیمرغی – فرهنگ زنخدائی ایران .

***

عکس‌هایی‌ از زلزله‌های ایران، یادی از گذشته‌ای دردناک – مختصر و ناقص ولی‌ گویا

بسیار تلاش کردم که عکس‌هایی‌ از همه این زلزله‌ها بیابم، ولی‌ موفق نشدم. شاید این بخاطرِ کم کاریِ فعالینِ مدنیِ مناطقِ زلزله زده باشد و یا جوِ سانسوری که از طرفِ حکومتها، چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، اعمال می‌‌شود. خبرنگاران نیز که همه در بند هستند. امیدوارم که فعالینِ مدنی در پوششِ خبری بیشتر فعال باشند و تا می‌‌توانند اطلاع رسانی کنند.

***

زمين لرزه بوئين زهرا در سال ۱۳۴۱ ايران

***

زمین‌لرزه دشت‌بیاض و کاخک و فردوس (۱۳۴۷)

***

زمین‌لرزه طبس (۱۳۵۷)

***

فیلمی از زلزله طبس و نحوه کمک رسانی

***

زمین‌لرزه رودبار و منجیل (۱۳۶۹)

***

زمین‌لرزه قائن (۱۳۷۶)

***

زمین‌لرزه بوئین‌زهرا (۱۳۸۱)

***

زمین‌لرزه بم ۱۳۸۲

***

زمین‌لرزه زرند (۱۳۸۳)

***

زمین‌لرزه قشم (۱۳۸۴)

***

زمین‌لرزه بروجرد و دورود (۱۳۸۵)

***

زمین‌لرزه بندرعباس (۱۳۸۷)

***

زمین‌لرزه دامغان (۱۳۸۹)

***

زمین‌لرزه فهرج یا زمین‌لرزه حسین‌آباد (۱۳۸۹)

***

زمین‌لرزه‌های اهر و ورزقان ۱۳۹۱ – آذربایجان شرقی

***

زمین‌لرزه زهان (۱۳۹۱)

***

زمین‌لرزه دشتی (۱۳۹۲) – بوشهر

***

زمین‌لرزهٔ سراوان یا گُشت سیستان و بلوچستان (۱۳۹۲) – ایران و پاکستان

***

تاریخچه زلزله در ایران در ۱۰۰ سالِ گذشته

پراکندگی زمین‌لرزه‌های ایران از سال ۱۹۹۰−۲۰۰۶، اداره زمین‌شناسی ایالات متحده

پراکندگی زمین‌لرزه‌های ایران از سال ۱۹۹۰−۲۰۰۶، اداره زمین‌شناسی ایالات متحده

plate_boundaries

iranblocksmall

****

تاریخ زمان مرکز زمین‌لرزه بزرگی تلفات نام رسمی
۲۷ فروردین ۱۳۹۲ ۱۵:۱۴:۲۰ حوالی خاش سیستان و بلوچستان ۷٫۸ زمین‌لرزه سراوان (۱۳۹۲)
۲۰ فروردین ۱۳۹۲ ۱۶:۲۲:۴۹ شنبه (شهر) دهستان طسوج ۶٫۳ حداقل ۶۰ زمین‌لرزه دشتی (۱۳۹۲)
۱۵آذر ۱۳۹۱ ۳۸:.۲ قائنات زهان ۵٫۵ ۵ زمین‌لرزه زهان
۲۱ مرداد ۱۳۹۱ ۱۶:۵۳:۱۸ اهر و ورزقان ۶٫۴ و ۶٫۳ ۳۰۶ زمین‌لرزه‌های اهر و ورزقان ۱۳۹۱
۲۵ خرداد ۱۳۹۰ ۰۵:۳۵:۳۰ کهنوج ۵٫۳ ۲ زمین لرزه کهنوج (۲۰۱۱)
۲۹ آذر ۱۳۸۹ ۱:۴۲:۰۱ شهرستان فهرج ۶٫۵ ۱۱ زمین‌لرزه فهرج (۱۳۸۹)
۵ شهریور ۱۳۸۹ ۰۴:۲۶:۳۴ دامغان ۵٫۹ ۱۹ زمین‌لرزه دامغان ۲۰۱۰
۲۰ شهریور ۱۳۸۷ ۱۵:۳۰:۳۴ قشم ۶٫۱ ۷ زمین‌لرزه بندرعباس ۲۰۰۸
‎۱۱ فروردین ۱۳۸۵ ۰۵:۳۷:۰۱ بروجرد ۶٫۱ ۷۰ زمین‌لرزه بروجرد ۲۰۰۶
۶ آذر ۱۳۸۴ ۱۳:۵۲:۱۹ قشم ۶٫۰ ۱۳ زمین‌لرزه قشم (۱۳۸۴)
‎۴ اسفند ۱۳۸۳ ۰۵:۵۵:۲۲ زرند ۶٫۴ حداقل ۶۰۲ زمین‌لرزه زرند ۲۰۰۵
۸ خرداد ۱۳۸۳ ۱۷:۰۸:۴۶ مازندران ۶٫۳ حداقل ۳۵ زمین‌لرزه مازندران ۲۰۰۴
۵ دی ۱۳۸۲ ۰۵:۲۶:۵۲ بم ۶٫۶ حداقل ۳۰٫۰۰۰ زمین‌لرزه بم ۲۰۰۳
۱ تیر ۱۳۸۱ ۰۷:۲۸:۲۱ بویین‌زهرا ۶٫۵ ۲۶۲ زمین‌لرزه بوئین‌زهرا ۲۰۰۲
۲۰ اردیبهشت ۱۳۷۶ ۱۲:۵۷:۲۹ قائنات ۷٫۳ ۱٬۵۶۷ زمین‌لرزه قائن (۱۳۷۶)
۲۵ شهریور ۱۳۵۷ ۱۹ طبس ۷٫۸ ۱۵۰۰۰ زمین‌لرزه طبس
۹ شهریور ۱۳۴۷ ۱۴:۱۷ دشت‌بیاض، فردوس و کاخک ۷٫۳ ۱۲۰۰۰ زمین‌لرزه دشت‌بیاض و فردوس
۳خرداد ۱۳۰۲ ۲۲:۲۱:۰۰ کاشمر ۵٫۷ ۲۰۰۰ زمین‌لرزه کاج‌درخت خراسان
۳۱ خرداد ۱۳۶۹ ۰۰:۳۰ رودبار و منجیل ۷٫۴ حداقل ۴۰٫۰۰۰ زمین‌لرزه رودبار و منجیل (۱۳۶۹)

***

نوشته‌هایِ مرتبط:

در سوگِ زلزله‌زدگانِ ایران – « « داد » آنست که مردمان ،همانقدر خوش ودررفاه باشند که حکومتگر »


با سپاس از بازدیدِ شما، این پست به صفحه‌ای جدید منتقل شده است. لطفا اینجا را ببینید.

دايرة البروج


در کوچه های بیدخت

دايرة البروج

دايرة البروج مسير ظاهري حركت خورشيد است كه به نظر مي رسد در اين مسير دايره شكل هر يك سال يك بار زمين را دور مي زند. در واقع اين حركت به سبب حركت زمين به دور خورشيد اتفاق مي افتد ولي با حركت زمين در مدارش به دور خورشيد، به نظر مي رسد كه خورشيد هر ماه در يكي از صورت هاي فلكي منطقة البروج – كه فاصله اي به اندازه ي 8 درجه در هر دو سوي دايرة البروج است –  قرار مي گيرد و باعث به وجود آمدن برج هاي دوازده گانه مي شود كه هركدام از آنها معادل با يك ماه شمسي قرار داده شده اند به شرح زیر:

     1 –  حَمَل (قوچ) معادل فروردين

     2 –  ثَور (گاو نر) معادل ارديبهشت

    3 –  جَوزا (دو پيكر) معادل خرداد

     4 –  سرطان (خرچنگ) معادل تير

     5 –  اسد (شير)…

بازدید از نوشته اصلی 63 واژه دیگر

گاهشماري آغاز هزاره بره


۱۲۷۸۱-۱۲-۳۰ – هزاره بره

باز وب نویسی شده از جامِ جمشید (منوچهرِ آرین):

بيروني خوارزمي آورده است (۱):

« گوييم : نزديکترين سببي که مرا به آنچه از من پرسيده اند مي رساند شناسايي اخبار امم سالفه و تواريخ قرون گذشته است و بيشتر اين احوال عادت و اصولي است که از ايشان و نواميس ايشان باقي مانده و اين را از راه استدلال بمعقولات و قياس معقول به محسوس نميتوان دانست و منتها راه موجود اين است که از اهل کتب  و ملل و اصحاب  آرا و نحل  که اينگونه  تواريخ مورد استناد آنها است تقليد و پيروي کنيم و آنچه آنان براي خود مبنا قرار داده اند ما نيز چنين کنيم

و آورده است :

« مبدا سالهاي ايشان(فارسيان) از آغاز  آفرينش  نخستين انسان( کيومرث) است و آن روز  هرمزد در ماه فروردين بوده که آفتاب  در نقطه اعتدال  ربيعي  و در ميان آسمان بوده » (۲)

بهروز پژوهشي در گاهشماري نموده است که در آن سال رصد  زردشت را پايه کار خود گرفته و در نوشته هاي بسياري کند و کاو نموده است .(۳)   اگر چه آدرس دقيق برخي از ماخذ نوشته هاي خود را نياورده است اما کوشش او در نوشته هاي کهن با نازک بيني و کوشش فراوان بوده است .

کار بهروز سبب گرديده که گاهشماري او به پذيرش زردشتيان ايران رسيده و آنها سي سال پس از زاد روز زردشت اسپيتمان را که پذيرفتن دين زردشتي گشتاسب است آغاز گاهشماري خود بدانند . اين کار سبب خواهد شد که به ديگر نوشته ها براي آغاز اين گاهشماري پايان داده شود و اين گاهشماري بايد مانند ديگر گاهشماري ها  که ميتوان در آنها هم مغالطه نمود بين همه مردم دنيا پذيرفته شود .( مانند گاهشماري ميلادي – و هجري ) گاهشماري هاي سالانه چاپي کنوني زردشتي بر همين پايه چاپ ميگردد .

بهروز براي آغاز هزاره ها هم کار و پژوهش بسيار نموده است و بايد همه دنيا  آنرا هم مانند گاهشماري زردشتي بپذيرند و از سياست بازي يک سويه به پرهيزند .

بهروز آورده است : (۴)

« در روايات پهلوي ولادت زردشت روز دوشنبه ششم فروردين اول سال هزاره دهم ميباشد . ازاين قرار روز چهار شنبه اول هزاره دهم است و اين هزاره درقرن هجدهم پيش از ميلاد شروع شده ميشود »

در برگ ۸۶ آورده است:

هزاره

نام هزاره

لقب هزاره

۱

بره       (حمل)

۲

گاو       (ثور)

۳

دوپيکر  (جوزا)

۴

خرچنگ (سرطان)

۵

شير     (اسد)

کيومرث

۶

خوشه    (سنبله)

هوشنگ

۷

ترازو     (ميزان)

جم

۸

کژدم    (عقرب)

ضحاک

۹

کمان    (قوس)

فريدون

۱۰

بز        (جدي)

زردشت

۱۱

دال      (دلو)

اخشيت اره

۱۲

ماهي    (حوت)

اخشيت اره ماه

آخرين روز هزاره دوازدهم شنبه ۳۰ اسفند سال ۶۰۰ يزدگردي رحلت است .»

اکنون مي خواهيم بدانيم که سال ۱۳۸۱ هجری خورشيدي پذيرفته شده برابر چه سالي از هزاره بره مي باشد ؟

بهروز سال ۱۳۳۱ خورشيدي را برابر ۱۳۲۱ يزدگردي رحلت نموده است پس:

( ۱۳۸۱ – ۱۳۳۱ ) + ۱۳۲۱ – ۶۰۰ + ۱۲۰۰۰ = ۱۲۷۷۱

 بنابراين آغاز  سال  ۱۳۸۱  با آغاز سال ۱۲۷۷۱ هزاره بره  برابر ميشود .

[ بنابراين آغاز  سال  ۱۳۹۲ با آغاز سال ۱۲۷۸۲ هزاره بره  برابر ميشود .]

سال نخست هزاره بره سال يکم گرفته شده است و زمان صفر اين گاهشماري سال تحويل نوروز و اول فروردين در زمان نيمروز و اذان نيمروزي درگنگدژ مي باشد که بر پايه نوشته بيروني خوارزمي خورشيد در ميان آسمان بوده است .

بهترين گاهشماري روزشمار ماه های سال در دنيا گاهشماري ايراني کنوني ميباشد که شش ماه نخست سال ۳۱ روز و پنج ماه پسين آن ۳۰ روز و ماه پاياني ۲۹ يا ۳۰ روز است اين گاهشماري که در سال ۱۳۰۴ خورشيدي پايه کار ايران شده است نتيجه سالها کار و کوشش دانشمندان ايراني است که باني گاهشماري بوده اند . و در اين روش آغاز موسمهاي  بهار – تابستان- پاييز و زمستان به روز نخست ماه ها مي افتد و چنانچه تعصب عمو زاده هاي سلمي  سياستمدار را بتوانيم به کنار بگذاريم بايد پايه گاهشماري جهاني شود پيش از آنکه همه مردم دنيا را به گاهشماري درهم و برهم ماه هاي ميلادي براي روز شمار ماه ها عادت دهند . چه اينکه هميشه پژوهش گران مي باشند که باور زورمندانه سياستمداران و فيلسوفان را جابجا نموده اند و هميشه بهترين ها را پيشنهاد نموده اند . اما بايد ببينم که شمشير و دشنه و چماق چوپاني سياستمداران و فيلسوفان چه ميگويد .

منوچهر آرين

 ۲۶ – ۱- ۱۲۷۷۳

 ۲۶ – ۱ – ۱۳۸۳

۱۴- ۴  – ۲۰۰۴


(۱) بيروني خوارزمي – آثار الباقيه – چاپ  ۱۳۷۷  امير کبير برگ ج . 

(۲) بيروني خوارزمي – آثار الباقيه – چاپ  ۱۳۷۷ امير کبير برگ ۷۱.

(۳)  ذ- بهروز تقويم و تاريخ در ايران چاپ  بانک ملي ۳۶۷۷ رصد برابر ۲۲۲۴ مهري برابر ۱۳۳۱ خورشيدي هجري برابر ۱۳۲۱  يزدگردي رحلت .

(۴) ذ- بهروز برگ ۸۴ .

*****

نوشته‌هایِ مرتبط:

سفرِ شگفت انگیزِ انسان – داستانِ خارج شدن انسان از آفریقا


مستندی ۱ که می‌‌خواهم در اینجا معرفی‌ کنم، یکی‌ از بهترین مستند‌هایی‌ است که در باره انسانِ اولیه دیده ام.

آخرین نظریاتِ مربوط به انسان شناسی‌ و باستان شناسی‌ِ انسانِ مدرن، بر اساسِ شواهدِ بدست آمده، که به اسمِ هوموساپین شناخته می‌‌شود، در این مستند ارائه شده است.

زمانِ پیدایشِ انسانِ هوموساپین ، بر اساسِ کشفِ اسکلتِ او در اتیوپی، به بیش از ۱۹۴،۰۰۰ سالِ پیش باز می‌‌گردد. در این مستند، چگونگی‌ و چراییِ فرشگرد (تکامل) و گسترشِ او در آفریقا بررسی شده است. هم شواهدِ باستانشناسی و هم شواهدِ ژنتیکی‌ مورد آزمون قرار گرفته اند تا نشان داده شود که اولین اجدادِ انسان مدرن یعنی هوموساپین‌ها در آفریقا فرشگرد یافته اند.

مساله دومی‌ که در این مستند به خوبی‌ و دقتِ بسیار به آن پرداخته می‌‌شود، چگونگی‌ِ خروجِ هوموساپین‌ها از آفریقاست. ترکیبی‌ از مطالعاتِ آب و هوایی، جغرافیایی، ابزار شناسی‌، ژنتیک، … به کمک آمده اند تا نشان دهند که تنها گروهِ کوچکی ، شاید ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر بین ۱۰۰،۰۰۰ تا ۷۰،۰۰۰ سالِ پیش توانسته‌اند، با خطر کردن و پذیرشِ ریسکِ بزرگی‌ از آفریقا خارج شوند. کلیه راه‌هایِ ممکن برایِ این خروج از آفریقا موردِ مطالعه قرار گرفته اند. از جمله این راه‌ها می‌‌توان به این‌ها اشاره کرد:

  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس از تنگه جبل الطارق به اروپا،
  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس رسیدن به صحرایِ سینا و اسرائیل،
  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس شمالِ آفریقا و از آنجا به سیسیل و سپس اروپا،

و در نهایت

  • با عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس گذشتن از شاخِ آفریقا و گذشتن از تنگه دریایِ سرخ و اقیانوسِ هند و پس از آن به جنوبِ عربستان و یمنِ کنونی و سپس به جلگه خلیجِ پارس و تنگه هرمز.

آنچه روشن است این است که بشرِ اولیه می‌‌بایست راهی‌ برایِ عبور از صحرایِ خشک و گرمِ بزرگِ آفریقا بیابد تا بتواند از این قاره خارج شود.

جایِ بسی‌ شگفتی است که از میانِ همه این راه ها، شواهد و قرائن بخوبی نشان می‌‌دهند که راهِ چهارم، راهِ احتمالی‌ بوده است. برایِ دیدنِ شواهد و قرائن شما را به دیدنِ این مستند ترغیب می‌‌کنم.

نکته‌ای که برایِ فرهنگِ ایران بسیار با اهمیت است این است که، خلیجِ پارس در زمانِ خروجِ هوموساپین‌ها از آفریقا و رسیدنشان به آن ، جلگه بوده است تا خلیج، به دلیل عصرِ یخبندان سطحِ آبِ دریا‌ها پایین بوده و خلیجِ پارسی وجود نداشته بلکه جلگه‌ای سر سبز و سرشار از زندگی‌ بوده است. این نکته بسیار با اهمیت است. چرا که می‌‌توان به این نتیجه و حدس رسید که در اعماقِ خلیجِ پارس می‌‌بایست بقایایِ تمدن‌هایِ اولیه‌ای بسیار قدیمی‌ تر از سومر و جیرف وجود داشته باشند. حدسِ من این است که کشاورزی، خط، دامداری، شهر سازی، … در این جا شکل گرفته اند. چیزی بینِ ۳۰،۰۰۰ تا ۱۰،۰۰۰ سالِ پیش.

*****

 

*****

منبع:

1 – The Incredible Human Journey: Season 1, Episode 1, Out of Africa  (10 May 2009), TV Episode  –  60 min  –  Documentary, Director: David Stewart,  Writer: Michael J. Mosley (series originated), Stars:  Alice Roberts, Kyle Brown and Raj Ramesar.

نوشته‌هایِ مرتبط:

پیدایش حیات


پیدایش حیات. بازوبنویسی شده از وبگاهِ فرگشت.

«اهمیت علم بیش از آن که درکشف حقایق تازه باشد، در کشف شیوه های تازه ی اندیشیدن است.» – ویلیام براگ

«روش منطق توضیح ناشناخته ها بوسیله شناخته هاست، روش دین توضیح شناخته ها بوسیله ناشناخته هاست.» – دیوید بروکس

مقدمه

گویی حیات مهمترین دغدغه ی موجودات واجد حیات است و در این میان، گویا تنها انسان است که درباره ی چیستی و چرایی آن می اندیشد. در مورد اینکه زندگی چطور بوجود آمده است، ملت های مختلف افسانه های گوناگونی را پدید آورده اند و تجربه ی تاریخ نشان داده است که هر افسانه ای که به موضوع پیدایش چیزی می پردازد به زودی بخشی از اعتقادات دینی مردم محلی می شود. گروهی از این افسانه ها پیدایش انسان و سایر جانداران را در اثر خلقت یکباره می دانند. اما این پرسش از دیرباز ذهن خردمندان و متفکران را به خود مشغول کرده بود و برخی از آنان با پژوهش مستقیم طبیعت به نتایج دیگری می رسیدند.

نخستین اظهار نظر معتبر علمی در زمینه ی منشاء حیات را چارلز داروین در قرن نوزدهم ارائه کرد. نظریه فرگشت ، پیدایش تدریجی موجودات زنده را از یک یا چند سلول اولیه اثبات کرد. اما پاسخ به این پرسش که سلول های اولیه از کجا آمده اند به دانشمندان قرن بیستم و بیست و یکم سپرده شد. فرضیه ی پیدایش حیات از ماده بیجان حاصل تلاشهای علمی این دانشمندان بود که هنوز هم پژوهش های گسترده ای در باره ی آن ادامه دارد.

پیدایش حیات مبحثی پیچیده است که درک جرئیات آن نیاز به تسلط بر علوم بیوشیمی و بیوفیزیک دارد. در این نوشتار سعی شده است تا فقط شمایی کلی از فرضیه ی علمی پیدایش حیات ارائه شود. به علاوه، در مورد برخی از مفاهیم علمی مربوط به این بحث، مانند جهش، انتخاب طبیعی و تصادف توضیحی داده نشده است. بنابراین توصیه می شود اگر با این مفاهیم آشنا نیستید ابتدا نوشتار فرگشت (تکامل) چیست؟ را بخوانید.

پیدایش حیات از ماده ی بیجان با ادعاهای دینی مثل خلقت، یا آفرینش با طرح و برنامه در تعارض است به همین دلیل مورد حمله، کج فهمی و تحریف دینداران بوده است. برخی مؤمنان همانطور که سعی کرده اند نظریه فرگشت را باطل جلوه دهند ( ن.ک هفت نقد بی اساس به نظریه فرگشت)، در مورد پیدایش حیات نیز سعی دارند با انتقادهای غیر علمی این فرضیه را باطل کنند. در انتهای نوشتار به برخی از این انتقادهای بی اساس خواهیم پرداخت.

سه فرضیه

خلقت (Creation): حیات را خالقی هوشمند آفریده است. این رویکرد بیشترین تعداد طرفدار را دارد. طرفداران این باور سه دسته هستند. گروه اول فرگشت را باطل و خلقت را یکباره (مثلاً در عرض شش یا هفت روز) می دانند، و این باور خود را نظریه علمی خلقت (آفرینش) [۱] می نامند. گروه دوم که طرفداران کمتری دارد فرگشت را می پذیرند، ولی پیدایش سلول های اولیه را حاصل تدبیر خالق می دانند. گروه سوم که انگشت شمارند سلول اولیه را نیز حاصل پیدایش از ماده می دانند، اما کل فرآیند ایجاد حیات از ماده ی بیجان را حاصل تدبیر الاهی می شمارند. پس هر سه گروه پیدایش حیات را حاصل طرح و نقشه قبلی می دانند و تنها اختلاف نظرشان در تعیین مرحله ای است که خدا را وارد ماجرای پیدایش حیات می کنند.

منشاء خارجی (Extraterrestrial origin or Panspermia): حیات خارج از سیاره زمین شکل گرفته است و بعد به زمین منتقل شده است.

پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin): حیات در اثر واکنش های شیمیایی خاصی به صورت تدریجی از ماده بیجان پدید آمده است.

کدام فرضیه علمی است؟

خلقت نه نظریه است نه فرضیه چون نه آزمونی پیش می نهد و نه هیچ شاهدی گواه بر صحت آن است. طرفداران خلقت به جای اینکی دلیلی بر صحت ادعای خود ارئه دهند سعی می کنند با باطل جلوه دادن فرضیه پیدایش خود به خود و حتی نفی نظریه فرگشت ادعای خود را به کرسی بنشانند. چنین ادعاهایی کوچکترین ارزشی در علم و منطق ندارند (ن.ک مغالطه تجاهل) زیرا اگر فرضیه پیدایش خود به خود و حتی نظریه فرگشت نیز باطل شود، هر ادعای دیگری نیاز به دلیل مستقل و اثباتی بر اساس روش علمی و خصوصیات علم دارد. (ن.ک علم و ماوراء الطبیعه)

فرضیه ی «منشاء خارجی» یک فرضیه ی علمی است، اما شواهد اندکی بر تایید آن وجود دارد. تاکنون وجود حیات در هیچ نقطه ای از کیهان اثبات نشده است. دانشمندان می افزایند که «منشاء خارجی» بر اساس پیدایش حیات از ماده بیجان در مبداء و انتقال آن به مقصد یعنی زمین است. با وجود شواهد اندکی که در مورد «منشاء خارجی» وجود دارد،‌ روش علمی اقتضا می کند که تحقیق بیشتری در مورد آن انجام شود. دو کاوشگر مریخ یعنی روح [۲] و فرصت [۳] در قسمتی از همین تحقیقات فعالیت می کنند. (ن.ک انستیتو اخترزیست شناسی NASA)

فرضیه «پیدایش خود به خود» فرضیه ای علمی است. صدها مدرک، شاهد و آزمایش در تایید آن وجود دارد و مورد پذیرش زیست شناسان و دانشمندان است. با این وجود روش علمی هنوز اجازه نمی دهد تا کسی آن را نظریه بنامد، هرچند که این فرضیه ی معتبر در آستانه ی تبدیل شدن به یک نظریه است.

فرضیه پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin)

جستجو در اعماق تاریکی

بسیاری از حوادثی که در طول چند میلیارد سال پیش اتفاق افتاده، در پرده ابهام قرار دارند. احتمال تبدیل یک مولکول به فسیل نزدیک به صفر است و حتی اگر چنین فسیلی وجود داشته باشد، چگونه می توان آنرا یافت؟ حتی یافتن فسیل سلول ها هم کار بسیار دشواری است. با این حال فسیل سلول های ساده ی اولیه متعلق به ۲.۵ میلیارد سال پیش یافت شده است.

ph1شکل ۱

عدم توانایی زمین شناسان در تعیین کاملاً دقیق شرایط شیمیایی و زمین شناختی زمین اولیه نیز به این ابهام ها می افزاید.

زمینی که سبز نبود

تقریباً ۳.۸ میلیارد سال پیش، دمای زمین بین ۴۹ تا ۸۸ درجه سانتیگراد متغیر بود. جو زمین مملو از دی اکسید کربن، نیتروژن، بخار آب، هیدروژن، سولفید هیدروژن، آمونیاک و متان بود. اکسیژن در جو وجود نداشت. لایه اوزون وجود نداشت و به همین دلیل پرتو فرابنفش بی هیچ حفاظی به زمین می رسید. آتشفشان ها فعالیت زیادی داشتند. ابرها بخشهای وسیعی از آسمان را می پوشاندند و بارش و رعد و برق های متعددی اتفاق می افتاد.

آیا مولکول های زیستی از ماده بیجان پدید می آیند؟

برای پاسخ به این پرسش در دهه ۱۹۵۰، هارولد اوری [۴] و استنلی میلر [۵] آزمایش هایی را انجام دادند. آنها مخلوطی از متان، آمونیاک، آب و هیدروژن را در معرض تخلیه های الکتریکی مشابه صاعقه قرار دادند. این آزمایش ها به صورت کاملاً غیرتصادفی (تکرار پذیر) منجر به تولید مخلوطی از ترکیبات آلی زیستی مانند اسیدهای آمینه ی آلانین، گلایسین، اسید گلوتامیک و لوسین می شدند. با افزودن یکی دیگر از مواد زمین اولیه یعنی سیانید هیدروژن مولکول های زیستی دیگری مانند آدنین (مورد نیاز برای ساخت DNA و RNA) تولید شد. امروزه با پیشرفت علم شیمی تجزیه مشخص شده است که در آزمایش اوری-میلر بیش از ۱۳۰ ترکیب زیستی مختلف تولید می شود. باید توجه داشت که ترکیبات شیمیایی استفاده شده در این آزمایش بسیار کمتر از تعداد مواد موجود در زمین اولیه است و نکته دوم اینکه نیروهای موجود در آزمایش بسیار محدودتر از نیروهای موجود در طبیعت است. نکته سوم زمان اندک آزمایش است. تاکنون آزمایش های فراوانی از این دست صورت پذیرفته است و هر بار با طبیعی تر کردن آزمایش ها تنوع و مقدار مواد زیستی تولید شده افزایش چشمگیری پیدا کرده است.

ph2شکل ۲

انواع مختلفی از این آزمایش ها انجام شده و در همه موارد مولکول های زیستی تولید شده اند. پس از این آزمایش ها، پژوهش های مختلفی در این زمینه انجام شد و مشخص شد که مولکول های تولید شده در این آزمایش ها می توانند بصورت خود به خود با هم واکنش داده و مولکول های متنوع دیگری را پدید آورند. همچنین در اثر این واکنش ها مولکول های خطی زیستی نیز تولید می شوند.

آیا مولکول ها هم فرگشت می یابند؟

سل اسپیگلمن [۶] در سال ۱۹۶۷ این موضوع را بر روی یک مولکول RNA آزمایش کرد. [۷] این RNA طولی برابر با 3300b دارد و در حضور نوعی پروتئین[8] در زمان 20 دقیقه تولید مثل می کند. توجه کنید که در لوله آزمایش تنها RNA و پروتئین تکثیر کننده ی آن وجود داشت، نه سلول. اسپیگلمن مشاهده کرد که در شرایط عادی تمام جمعیت های تولید شده طولی معادل 3300b دارند و مشابه مولکول های اولیه هستند. او با تغییر شرایط لوله آزمایش، زمان تولید مثل را از ۲۰ دقیقه به ۵ دقیقه رساند. پس از ۷۵ نسل جمعیت موجود در لوله آزمایش 550b طول داشتند و ۱۵ بار سریعتر از مولکول های اولیه تولید مثل می کردند. اسپیگلمن تغییرات محیطی دیگری مانند افزودن مهار کننده ها یا محدود کردن مواد مورد نیاز برای تولید مثل را اعمال کرد و مشاهده کرد که در هر حالتی پس از چند نسل مولکول ها به شکلی تغییر کرده اند که بتوانند در شرایط جدید با بالاترین کارایی ممکن تولید مثل کنند.

پس از آن دانشمندان آزمایش های متعددی را برروی انواع مولکول ها انجام دادند و فرگشت مولکولی را مشاهده و بررسی کرده اند. امروزه این فرآیندها در سیستم های شبیه سازی فرگشت مولکولی به نام SLEX مطالعه می شوند.

مرغ یا تخم مرغ؟

اکثر واکنش های های زیستی بوسیله آنزیم ها تسریع می شوند. در شیمی به چنین مولکول هایی کاتالیزور می گویند. تقریباً تمامی آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. بدون وجود آنزیم، واکنش های زیستی بین چند ساعت تا چند هزار سال زمان می برند، ولی آنزیم ها سرعت این واکنش ها را به چند هزارم تا چند میلیونم ثانیه می رسانند. یکی از واکنش هایی که نیازمند به آنزیم است تکثیر DNA می باشد.

ماده ی ژنتیکی اکثر موجودات زنده از DNA ساخته شده است. DNA برای تولید مثل نیاز به پروتئین (آنزیم) دارد و پروتئین از روی DNA ساخته می شود. حال کدام مولکول می تواند آغازگر حیات باشد در حالی که تولید هر کدام به دیگری وابسته است؟

سوال قدیمی «اول مرغ بود یا تخم مرغ؟» جواب مشخصی در زیست شناسی دارد: هیچکدام، اجداد مرغ.

پاسخ به سوال «اول DNA بود یا پروتئین» نیز چنین پاسخی دارد: هیچکدام، RNA.

RNA نخستین مولکول

تا پیش از دهه ۱۹۸۰ تصور می شد که تمام آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. سپس، تام کچ [۹] و سیدنی آلتمن [۱۰] کشف کردند که برخی از مولکول های RNA خاصیت آنزیمی دارند. پس از آن صدها RNA ی مختلف با خاصیت آنزیمی کشف شد. پس از این کشف ها، فرانسیس کریک [۱۱] بیان کرد که RNA اولین مولکول زیستی بوده است.

ph3شکل ۳

RNA، مولکولی شبیه به DNA و نوعی کد ژنتیکی است که تفاوت آن در داشتن یک اتم اکسیژن بیشتر از DNA است. همین اتم اکسیژن است که موجب می شود RNA بتواند طیف وسیعی از واکنش ها را به صورت آنزیمی تسریع کند. برخی مولکول های RNA مثل IVS-19 واکنش ساخته شدن RNA ها را انجام می دهند. به عبارت دیگر، RNA می تواند RNA بسازد.

جهان RNA

با آغاز حیات مولکولی، مواد زیستی که از ماده بیجان بوجود آمده بودند، برای تولید RNA های جدید استفاده می شد. جهش ها باعث بوجود آمدن RNA های جدید می شد که با والد خود اندکی تفاوت داشتند. بزودی سوپ اولیه حیات بوجود آمد که مخلوطی از هزاران نوع RNA ی مختلف بود. RNA می تواند اتصال اسیدهای آمینه به یکدیگر را کاتالیز [تسریع] کند. در نتیجه از جمله مولکول هایی که در این زمان تولید شد، پروتئین ها بودند. پروتئین ها خاصیت آنزیمی بسیار بیشتری دارند و طیف واکنش هایی که به وسیله آنها می تواند انجام شود بسیار بیشتر از RNA است.

انرژی،‌ مسئله این است

تا به این جای نوشتار درباره حرکت اتوموبیلی صحبت می کردیم که انگار در باکش بنزین نداشت. تولید مثل و واکنش های مولکول ها نیاز به انرژی دارد. انرژی واکنش ها در سوپ اولیه ی حیات از کجا تامین می شد؟

انرژی الکتریکی یا برق،‌ شکل رایج انرژی در خانه ها و شهرها است. در موجودات زنده نیز مولکولی پر انرژی به نام ATP، نقش سوخت رایج در بین همه سلول ها و جانوران بر عهده دارد. همانطور که در آزمایش اوری-میلر مشاهده کردیم، اسیدهای آمینه مانند گلایسین به مقدار بسیار بالایی به صورت خود به خود تولید می شده است. با شکسته شدن این اسید آمینه ها، ATP تولید می شود. همچنین واکنش هایی شیمیایی در دهانه آتشفشان ها انجام می شود که منجر به تولید ATP و دیگر مولکول های پر انرژی می شوند.

از RNA به DNA

RNA مولکول بسیار مقاومی است اما مقاومت DNA در برابر تجزیه و آسیب تقریباً صد برابر بیشتر است. همچنین DNA توانایی تشکیل مولکول های دورشته ای را دارد که مزایای گوناگونی را ایجاد می کند. همانطور که پیش تر گفته شد تفاوت این دو مولکول تنها در یک اتم اکسیژن است. با بوجود آمدن انواع متفاوتی از پروتئین ها، واکنش های متعددی امکان پذیر شد که یکی از آنها تبدیل پیش سازهای RNA به پیش سازهای DNA بود [۱۲]. با بوجود آمدن DNA وظیفه حفظ و انتقال اطلاعات ژنتیکی بر دوش مولکول پایداری سپرده شد که می تواند طول زیادی داشته باشد، به عبارتی دیگر توانایی ذخیره اطلاعات بسیار بیشتری را دارد.

نخستین سلول ها

یکی از موادی که در اثر وجود پروتئین ها تولید می شود، فسفولیپید ها یعنی مولکولهای سازنده ی غشاء سلول است. فسفولیپید ها، مولکول هایی دو قطبی هستند. همانطور که همه ی ما تجربه کرده ایم با استفاده از آب-صابون می توان به سادگی صدها حباب تولید کرد. (حباب ها ساختار مولکولی پیچیده ای دارند، ولی توسط فوت کردن ساده ی بچه ها درست می شوند) ( ن.ک برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) مولکول های صابون دو قطبی هستند. فسفولیپیدها نیز چنین خاصیتی دارند و در اثر تکان های آب، محفظه های حباب مانند میکروسکوپی تولید می کنند. تولید میلیونها محفظه ی کوچک در مکانی که میلیون ها مولکول در حال زندگی هستند به طور حتم سبب می شود که تعدادی از این مولکول ها در درون این محفظه ها قرار بگیرند.

ph4شکل ۴

قرار گرفتن مولکول ها در درون یک محیط بسته مزایای زیادی مثل افزایش سرعت واکنش ها را در بر دارد. همچنین مواد تولید شده بوسیله مولکول ها در محیط پخش نمی شود و در دسترس تولید کنندگان باقی می ماند. خصوصیات متعدد سلول باعث می شود که سرعت فرگشت آن بسیار بالاتر از حیات مولکولی باشد [۱۳].

پروکایوت ها [۱۴]

سلول های ساده ی اولیه کم کم به شکلی از سلول تبدیل شدند که در زبان علمی به آنها پروکاریوت می گویند؛ که همان باکتری ها هستند. رقابت و انتخاب طبیعی موجب پیشرفته تر شدن سلول ها برای کسب شانس بقای بیشتر می شود.

پروکاریوت ها سرعت تولید مثل و فرگشت بالایی دارند. این سلولها توانایی زندگی در سخت ترین شرایط را دارا هستند. باکتری هایی وجود دارند که در دمای ۱۰۰ و حتی تا ۲۵۰ درجه سانتیگراد زندگی می کنند. برخی از باکتری ها در اسیدهای سوزان یا آب های بسیار شور هم به حیات خود ادامه می دهند. اولین سلول ها نیز پروکاریوت بودند که توانایی زندگی در بدترین شرایط ممکن را دارند.

ph5شکل ۵

انرژی، مسئله این است

یک سلول برای انجام واکنش های خود نیاز به انرژی زیادی دارد. مهمترین ترین شیوه ی تولید انرژی زیستی، فتوسنتز است. اما در باکتری های ابتدایی [۱۵] روش دیگری برای تولید انرژی وجود دارد که شیموسنتز نامیده می شود. باکتری های شیموسنتز کننده، انرژی موجود در مواد شیمیایی را به انرژی زیستی یعنی ATP تبدیل می کنند. با استفاده از این روش مقدار بسیار زیادی انرژی در اختیار سلول قرار می گیرد. پروکایوت های اولیه نیز از چنین روشی استفاده می کرده اند.

یوکاریوت ها [۱۶]

نوع دیگر سلول را یوکاریوت می نامند که شامل سلول های دارای هسته و اندامک های سلولی است. پیشرفت پروکاریوت ها موجب شد تا برخی از آنها دارای اندامک های سلولی مانند هسته بشوند. بررسی اندامک ها نشان می دهد که آنها از بخش های مختلف سلول پروکاریوت بوجود آمده اند. مثلاً هسته در اثر تغییر شکل یک زائده ی سلولی در باکتری ها به نام مزوزم پدید آمده است. اندامکی به نام میتوکندری، نوعی باکتری بوده که توانسته در درون سلول یوکاریوت زندگی (همزیستی) کند و با گذشت زمان به جزئی از سلول یوکاریوت تبدیل شده است. کلروپلاست نیز در اثر همزیستی باکتری های فتوسنتز کننده با سلول یوکاریوت بوجود آمده است.

ph6شکل ۶

انرژی، مسئله حل شد

فتوسنتز منبع بی پایانی از انرژی یعنی نور را به انرژی زیستی تبدیل می کند. فتوسنتز فرآیند پیچیده ای است که حاصل همکاری چندین پروتئین با یکدیگر است. اما این ساختار از سیستم فتوسنتز ساده و تک پروتئینه ای بوجود آمده است که هنوز هم در برخی باکتری های آب شور وجود دارد. با وجود پیچیدگی فرایند فتوسنتز، اصول آن بسیار ساده است.

در لامپ های التهابی، جریان الکتریسیته موجب می شود تا الکترون های اتم ها به لایه بالاتری بروند و پس از بازگشت به لایه اصلی، انرژی خود را بصورت نور و گرما از دست بدهند. در فتوسنتز عکس این فرآیند اتفاق می افتد. نور پس از برخورد به یک اتم روی (Zn) ، ‌الکترون را به لایه ی بالاتری می فرستد. این الکترون پس از بازگشت به لایه ی اصلی،‌ جریان الکتریکی ایجاد می کند. انرژی موجود در این جریان الکتریکی به مولکول پرانرژی زیستی یعنی ATP منتقل می شود. ادامه یافتن این فرایند در طول روز مقدار بسیار زیادی ATP تولید می کند. یکی از موادی که در فرایند فتوسنتز تولید می شود اکسیژن است.

نخستین هولوکاست

اگر فکر می کنید اکسیژن ماده ای ضروری برای وجود حیات است کاملاً در اشتباه هستید. اکسیژن سمی کشنده برای موجدات زنده است. اگر سلولی نتواند اثر سمی اکسیژن را از بین ببرد به سرعت می میرد. سلول هایی که این توانایی را ندارند «بیهوازی اجباری» می نامند. این سلول ها در مکان هایی زندگی می کنند که دور از اکسیژن است.

با آغاز فتوسنتز، اکسیژن وارد جو شد و رفته رفته جو زمین و اقیانوس ها پر از اکسیژن شد. به این ترتیب قتل عام سلول های اولیه که همگی بیهوازی اجباری بودند آغاز شد [۱۷]. تنها سلول هایی توانستند باقی بمانند که مکانیسم مقابله با سمیّت اکسیژن در آنها ایجاد شد. به چنین سلول هایی «هوازی» می گویند.

فراوانی اکسیژن فرصت جدیدی را برای سلول های هوازی بوجود آورد. سلول های بیهوازی مواد غذایی را به الکل یا اسید تبدیل می کنند و از این راه مقداری انرژی بدست می آورند. در سلول های هوازی مکانیسمی بوجود آمده است که مواد غذایی را به کمک اکسیژن به دی اکسید کربن تبدیل کنند و از این راه مقدار زیادی انرژی بدست آورند. به این فرایند تنفس سلولی می گویند. بیشتر سلول های هوازی آنچنان به انرژی زایی از راه تنفس وابسته شده اند که بدون وجود اکسیژن می میرند. به چنین سلولهایی «هوازی اجباری» می گویند.

فراوانی اکسیژن و تغییرات وسیعی را در زمین بوجود آورد. اکسید شدن مواد موجود در خشکی ها، خصوصیات سطح زمین را تغییر داد. مقدار کمی از اکسیژن O2 در اثر واکنش های شیمیایی به اکسیژن O3 یا اوزون تبدیل می شود [۱۸]. بوجود آمدن لایه ی اوزون در جو، خشکی ها را آماده ی پذیرایی از موجودات زنده کرد.

کلونی ها و تمایز سلولی

برخی تک سلولی ها به صورت دسته جمعی زندگی می کنند که به این اجتماعات کلونی می گویند. همه سلول های کلونی مشابه هم هستند. با بوجود آمدن کلونی ها این امکان فراهم شد که بین سلول ها تقسیم کار بوجود بیاید، و هرسلول اندکی با دیگر سلول ها تفاوت داشته باشد. به این فرآیند تمایز سلولی [۱۹] گفته می شود. تمایز بسیار ابتدایی که در برخی موجودات مثل جلبک ها دیده می شود، در طول میلیون ها سال بعد موجب پدید آیی موجوداتی با تمایز بسیار بیشتر و دارای ده ها عضو و اندام شد.

ph7شکل ۷

انتقادهای بی اساس

بحث و انتقادهای علمی زیادی در مورد جزئیات پیدایش حیات در جریان است. نتیجه این بحث ها، کشف اشتباه ها و بالاتر رفتن دقت این فرضیه است. اما انتقادهای بی اساسی از سوی دینداران، برای باطل جلوه دادن فرضیه مطرح شده است که فاقد ارزش علمی هستند. در اینجا به چند نمونه از این انتقادها می پردازیم.

انتقاد های مشترک با نظریه فرگشت

همان انتقادهای بی اساسی هستند که برای باطل جلوه دادن نظریه فرگشت مطرح می شود. ( ن.ک هفت انتقاد بی اساس به نظریه فرگشت)

این ها خیال پردازی است.

چطور می توانید این داستانهای تخیلی را به جای علم جا بزنید؟

هر ادعایی درباره ی واقعیت امور، از قانون جاذبه گرفته تا پیدایش حیات، در صورتی علمی است که بر اساس روش علمی و خصوصیات علم باشد و اگر بر اساس روش و خصوصیات علوم انسانی بود در مقوله علوم انسانی می گنجد. اگر ادعایی واجد هیچکدام از این خصوصیات نبود در مقوله های بی ارزشی چون خرافات جای می گیرد. تفاوت علم و خیال پردازی را می توان از مقایسه ی نظریه فرگشت و داستان آدم و حوا دریافت.

زیست زایی (Biogenesis)

ایراد: آزمایش های پاستور نشان داده که حیات بصورت خلق الساعه پدید نمی آید. هر موجودی از والدین خود بوجود می آید، نه از ماده بیجان.

تا مدت ها این عقیده وجود داشت که برخی موجودات بصورت خلق الساعه (spontaneous generation) بوجود می آیند. مثلاً مگس ها از مرداب، کرم ها از میوه و میکروب ها از غذا بوجود می آیند. لوئی پاستور و جان تندال با آزمایش هایی نشان دادند که هیچ موجودی بصورت خلق السائه بوجود نمی آید، به این معنی که هر موجود زنده ای، والدی دارد.

نظریه زیست زایی مورد تایید تمامی زیست شناسان است اما تعارضی با پیدایش حیات ندارد. شاید ریشه ی این انتقاد برابر دانستن خلق الساعه (spontaneous generation) با پیدایش خود به خود (spontaneous origin) باشد. در فرضیه پیدایش خود به خود، حیات بصورت خلق الساعه بوجود نمی آید. هر موجودی والدی دارد که سلسله این والدها به سلول های ساده ابتدایی می رسد. والد سلول های ابتدایی، بیومولکول های سوپ اولیه حیات است و والد این بیومولکول ها، ماده بیجان است. آیا این سلسله والد ها تعارضی با زیست زایی دارد؟

در مورد آزمایشهای پاستور و موارد مشابه باید به نکات زیر توجه کرد:

۱- شرایط مکانی: پیدایش حیات در شرایط خاص زمین اولیه صورت پذیرفته، ولی آزمایش پاستور در شرایط فعلی زمین انجام می شود. در شرایط کنونی اکسیژن موجود در جو هر بیومولکولی را اکسید می کند و از بین می برد. هنوز هم بیومولکول ها در دهانه آتشفشان ها و در اثر صاعقه تولید می شوند ولی این مواد بسرعت توسط موجودات زنده مصرف می شوند. اگر در آزمایشی شرایط اولیه زمین بازسازی شود شاهد پیدایش بیومولکول ها خواهیم بود.

۲- محدودیت مکانی: آزمایش های پاستور، اوری-میلر و دیگر آزمایش ها در ظروف آزمایشگاهی انجام می شود، ولی پیدایش حیات نیاز به ظرفی به بزرگی زمین دارد.

۳- محدودیت زمانی: زمان انجام آزمایش ها کوتاه است، و این زمان قابل قیاس با زمان لازم برای پیدایش حیات نیست. اگر فرض کنیم هر سال را برابر با یک سانتیمتر است، یک میلیارد سال مسافتی به طول ده هزار کیلومتر خواهد بود.

تصادف

ایراد: مگر می شود حیات حاصل تصادف باشد؟

پیدایش حیات تصادفی نیست. پیدایش حیات همانقدر تصادفی است که پیدایش ابر و بارش باران. در کاربرد این کلمه باید به مفهوم علمی تصادف توجه کرد. (ن.ک بخش مفهوم علمی تصادف از نوشتار فرگشت چیست)

پیچیدگی

ایراد: حیات پیچیده تر از آن است که از ماده بیجان بوجود آید. هربخش از سلول به دیگر بخش های آن وابسته است.

زیست شناسان بیش از منتقدان به پیچیدگی حیات آگاهی دارند. اما تولید مرحله به مرحله ی هر ساختار از ساختار ساده تر پاسخ این ایراد را در خود دارد. (ن.ک برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) چنین ادعاهایی پیش از مشاهده حداقل یک مورد از آن فاقد هرگونه اعتبار علمی است. شیوه پیدایش هر ساختار سلولی ای یا کشف شده و یا در دست تحقیق است. (ن.ک پیچیدگی و اجزاء مرتبط از نوشتار فرگشت چیست)

قانون دوم ترمودینامیک

ایراد: همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود، و نظم هیچوقت از بی نظمی بوجود نمی آید. به همین دلیل امکان ندارد حیات از ماده بیجان بوجود آید.

این اظهارات حاصل کج فهمی و تحریف عمیق قانون دوم ترمودینامیک است. نخست اینکه قانون دوم ترمودیک درباره ی آنتروپی است نه نظم. نظم یک مفهوم ذهنی است نه عینی و علمی. اگر بخواهیم از کلمه ی نظم در علم استفاده کنیم باید به مفهوم علمی آن یعنی آنتروپی توجه کنیم. دوم اینکه باید دید قانون دوم ترمودینامیک چه می گوید:

Disorder increases in closed systems.

بی نظمی در سیستم های بسته افزایش می یابد.

سیستم بسته، سیستمی است که با محیطش ماده و انرژی مبادله نکند. برای انجام کار انرژی لازم است. زمین سیستمی بسته نیست و هر ثانیه چند ترلیون ژول (معادل چند بمب اتم) انرژی از طریق نور خورشید به زمین می رسد که این انرژی منجر به کار می شود. مثل بخار شدن آب دریاها و فرایندهای زیستی.

ایراد: «همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود» ؟!!!

اگر چنین قانونی جاری بود تقریباً همه چیز متوقف می شد. از بخار آب ابری و بارانی بوجود نمی آمد، گیاه از خاک نمی رویید و یک نوزاد تبدیل به خواننده این مقاله نمی شد. هر ساختاری که به سمت نظم پیش می رود، بی نظمی محیط اطرافش را افزایش می دهد. وقتی در یک لیوان آب نمک ساختاری منظم یعنی بلور نمک تشکیل می شود، آب به حالتی بسیار بی نظم یعنی بخار تبدیل می شود. پیدایش حیات نیز که منجر به پیدایش موجودات منظم شد، چهره ی ساده ی زمین را تبدیل به سطحی به هم ریخته، شخم زده و دارای صدها ماده مختلف کرد.

به جای قوانین تخیلی ترمودینامیک باید به قوانین ترمودینامیک توجه کرد. پیشنهاد می شود هر گاه ادعایی علمی را در نوشته ای دینی دیدید، به صحت آن شک کنید و قبل از پذیرش آن به نوشتاری در همان رشته مراجعه یا با یک متخصص در همان رشته مشورت نمایید.

ایراد: هنوز هیچ دانشمندی نتوانسته حیات را در آزمایشگاه بوجود آورد.

علمی بودن یک ادعا وابسته به شبیه سازی کامل آن در آزمایشگاه ندارد. برخی پدیده ها بنا به سرشت خود قابل شبیه سازی آزمایشگاهی نیستند، بلکه وجودشان را به شیوه های علمی دیگر می شناسیم و تحقیق می کنیم. هیچ دانشمندی نتوانسته یک کوه یا یک سیاهچاله را در آزمایشگاه بوجود آورد. دانشمندان چگونگی تشکیل کوه ها و سیاهچاله ها را به شیوه های علمی دیگر پژوهیده اند و به نتایج قابل اعتمادی دست یافته اند. درباره ی درستی هر ادعای علمی باید بر اساس روش علمی به قضاوت نشست، و روش علمی منحصر به شبیه سازی آزمایشگاهی نیست. پیدایش حیات نیاز به شرایط خاص و زمان طولانی دارد که سبب می شود پیدایش حیات در آزمایشگاه بسیار بعید باشد. ( ن.ک آزمایشهای پاستور در همین نوشتار) با این وجود شنیدن این خبر در سال ها یا دهه های آینده چندان عجیب نیست.

«دانشمندان بدون یقین داشتن اثبات می کند. خلقت گرایان بدون اثبات کردن یقین دارند.» – اَشلی مونتاگ

نسخه بازیافتی از سایت Fargasht.WordPress.Com

نویسنده: فرخ فرپژوه | منبع: سکولاریسم برای ایران

[۱] Scientific creationism

[۲] Sprite

[۳] Opportunity

[۴] Harold Urey

[۵] Stanley Miller

[۶] Sol Spiegelman

[۷] اين RNA ژنوم باكترويفاژ Qβ است كه باكتری ايشريشيا كولی را آلوده می كند.

[۸] Qβ رپليكاز

[۹] Tom Cech

[۱۰] Sidney Altman

[۱۱] Francis Crick

[۱۲] پيش ساز RNA يعنی ريبونوكلوتيد فسفات توسط آنزيم روبونوكلئوتيد ردوكتاز به پيش ساز DNA يعنی داكسی ريبونوكلئوتيد فسفات تبديل می شود.

[۱۳] سلول ها همواره در معرض نيرويی به نام فشار اسمزی هستند. اگر اين نيرو كنترل نشود پس از مدتی غشاء سلول از بين می رود. سلول های اوليه، تا زمانی كه مكانيسم های مقابله با فشار اسمزی تكوين نيافته بود، ساختارهايی موقتی بودند، اما سرعت فرگشت همين سلول های موقتی نيز بسيار زيادتر از حيات مولكولی بود و به همين دليل مكانيسم های پايداری در برابر فشار اسمزی و ديگر مكانيسم های حياتی به سرعت بوجود آمدند.

[۱۴] پرو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. پروكاریوت ها فاقد هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.

[۱۵] Archaebacteria دسته ای از باكتری ها كه باقیمانده اولین سلول های پديد آمده بر روی زمین هستند. مطالعه بر روی اين باكتری ها بخش بزرگی از پژوهش های فرگشتی را در بر می گیرد، و اين پژوهش ها استفاده های فراوانی در صنعت و پزشكی دارند.

[۱۶] يو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. یوكاریوت ها دارای هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.

[۱۷] Oxygen holocaust

[۱۸] O2 در حضور پرتو فرا بنفش تبدیل به O3 می شود و O3، لايه اوزون را برای حفاظت در برابر پرتو فرا بنفش بوجود می آورد.

[۱۹] Cell differentiation