« بنو احرار = ایرانیان ، ایرانی = ایری = تخم (خود زا = آزاد) … » – ایران یعنی چه ؟


« بنو احرار = ایرانیان

ایرانی = ایری = تخم (خود زا = آزاد) = سیمرغی

« حرّیت » در عربی‌ ، همان « سیمرغی بودن » است

هیربد + خیره نگریستن + گٔل خیری

اعراب به ایرانیان ، بنو احرار می‌گفتند. اصل واژه « حرّ » ، « حیری » بوده است ، و « حیری » ، همان « هیری » و یا « ایری » است. واژه « هیر – و – ایر » ، در اصل ، بمعنایِ « تخم » بوده است ، چون « ایر » ، اندام تناسلی بطور کلی‌ است. ایر ، هم نرینگی و هم مادینگی است. چنین واژه هائی که بیان نرینگی و مادینگی یا اندام تناسلی زن و مرد هر دو هستند ، بیان « تخم بودن » هستند ، چون تخم ، دارای اضداد است. و هرچه تخم است ، از دید اسطوره‌های ایران ، « خودزا و خود آفرین » و طبعا « آزاد » است.

دو نامِ رستم و تهمتن ، پسوند و پیشوند « تخم » دارند ، یعنی‌ « اصیل و سرچشمه و آزاد » هستند. و سیمرغ که روی درخت همه تخمه نشسته بود (تخمه = زر = آزر که معمولا آذر نوشته میشود) ، مادر و اصل همه تخمگان بود. هر تخمی ، سیمرغی بود ، و هر تخمی که سیمرغ گذاشته بود ، اصالت داشت ، چون سیمرغی از آن بیرون می‌‌آمد ، همال سیمرغ. و همای چهره آزاد ، که نام دیگر سیمرغ بود ، درست نماد این گوهرِ « آزادِ » سیمرغ ، و هر تخمه‌ای از اوست. همه زاده ها[ی] سیمرغ مانند سیمرغ آزاد و برابرند. خوشه واژه هائی که با « ایر » و « هیر و هیری » و « خیره و خیری » ساخته شده اند ، همه طیف مفاهیم برخاسته از همین تصویرند.

۱ – هیرون ، هم به خرما ، و هم به نی‌ ، اطلاق میشود. علت هم اینست که هر دو منصوب به سیمرغ و نماد سیمرغند. واژه خرما ، یا به شکل xurma و یا به شکل ( xarma( v نوشته میشود. خرما xurma همان « هو + راما » میباشد یعنی « رامِ به » یا « وایِ به » ، که خودِ سیمرغست. همچنین ( xarma( v مرکب از( xar + ma( v خر + ماه است که بمعنای فر‌ ، یا خرمن ماه است که باز همان سیمرغست. تساوی خرما و نای (به کتاب بانگ نای از جمشید تا مولوی) سبب شده است ، که در لغت نامه‌ها که به ریشه‌ها مینگرند و کمتر نگاه به اسطوره‌های بنیادی میاندازند ، هر دو معنا را برای واژه « هیری » مییابند ، و حیران و سرگشته اند که هیری ، خرماست یا نای ، و در پی‌ِ روشن شدن آن ، به هیچ نتیجه‌ای نیز نمی‌رسند ، چون هر دو مانند هم ، نماد سیمرغند و واژه « هیری » به هر دو اطلاق میشده است.

در برهان قاطع می‌‌آید « هیرون ، نوعی از نی‌ است ، و بعربی آنرا قصب خوانند » ، و تحفه حکیم موءمن می‌نویسد « هیرون ، نوعی از خرماست ، و گویند مراد ازو قسب است » ، و منتهی الارب می‌نویسد « و قسب ، خرمای خشک است که در دهان ریزه گردد » و فرهنگ نویسان ، قسب را قصب خوانده اند. پس تساوی خرما با نی‌ ، روشن شد. خوشه خرما ، نماد همان زرافشانی شیره‌ درون نی‌ بود.

و از آنجا که « نی‌ » ، بسیار زود آتش می‌گیرد (خان نخست از هفت خوان و شیر در نیستان) ، هیر ، به آتش هم اطلاق شده است ، و از آنجا که نای ، مقدس است ، طبعا آتشی که از نای بر میخیزد ، نیز مقدس شمرده میشده است. از این رو ، واژه « هیربد » ، بمعنای خادم و خدمتکار آتش مقدس بکار می‌رفته است ، و طبعا هیربد مستقیما از واژه « aethrapaiti » نیامده است ، ولی‌ با آگاهی‌ از رابطه « زر و آزر » و زرافشانی از سیمرغ (رجوع به کتاب اندیشه اصالت انسان شود) میتوان دید که « آزر = آذر » در اصل به معنای « تخم = زر » بوده است. بنابرین هیربد ، مانند آذربد ، یک معنا را میداده است ، فقط در واژه هیربد ، رابطه ‌اش با نای ، و ویژگی موسیقائی ‌اش ، روشن‌تر و مستقیم تر بوده است. و در واژه « هیلاج » ، که باید همان « هیر + آک » باشد ، و بمعنای « پر از تخمه » است (هیر + آک) برابر با معانی است که در برهان قاطع آمده است : « هیلاج ، بمعنای چشمه زندگانی‌ است ، و منجمان آنرا – کدبانو – گویند ». همچنین « هیرک » به معنای بچه بز و گوسفند و شتر نیز میباشد.

۲ – ایر ، به علت همان اطلاق به نرینگی و مادینگی هر دو ، و تخمه بودن (زر و آزر بودن) و اصیل بودن ، و نسبت یافتن مستقیم به سیمرغ و رام ، در عصر هخامنشی‌ها ، نام قوم ایرانی بوده است ، و در قفقاز ، آنرا بصورتهای ایرون و ایرو و ایر (iron+iroe+ir) به خود اطلاق میکرده اند.

ولی‌ از آنجا که واژهِ « مردم » نیز ، مرکب از « مرت + تخم » است ، ایرگ ، معنای مردم و ایرگان ، معنای مردمان را داشته است ، چون ایرگ هم همان تخم بوده است. و از آنجا که هم تخمه و هم « ایر و آریا airya » ، ویژگی‌های خداوند رام را نیز بطور طبیعی داشته اند ، رفتار مهرآمیز خدای خود را نیز داشتند ، و بدینسان « ایرمان » به « مهمان » ، بویژه « میهمان ناخوانده » اطلاق میشده است ، و پذیرائی از میهمان ناخوانده ، اوج مهر شمرده میشده است. این فروزه جوانمردی را که سپس به ابراهیم نسبت داده اند ، و او هم از همین خدای سیمرغ (پدرش سین را میپرستیده است و یهوه نیز در اصل نام سیمرغ بوده است) به ارث برده است ، گوهر سیمرغی داشته است و از گوهر رامشگریش بر میخواسته است. اوج مهر ، مهرورزیدن به بیگانه و ضد و دشمن است.

« ایرمان » که سه‌ بار در شاهنامه می‌‌آید ، معنای « مهمان » دارد. ولی‌ نای ، بیان « اشتیاق » است ، از این رو معنای « ایرمان » ، آرزوست که امروزه ما آنرا به شکل « آرمان » و بمعنای « ایده‌آل » بکار میبریم ، ولی‌ در واقع ، به معنای « اشتیاق » بوده است. از این رو نیز در شعر مولوی مفهوم اشتیاق ، همراه نای است. نای در آرزویِ جستن مهر ، میان اضداد ، و رسیدن به آنهاست. اینست که همیشه سرگشته و حیران است. و واژه « هیرو ، و هیر و حیری » هست که در عربی‌ ، به شکل « حیرت » در آمده است ، و در فارسی‌ « ویر » که پیشوند « ویران » است ، همین کلمه است که بمعنای « درهم و برهم و هرج و مرج بودن » است.

و کلمه « هیر و ویر » در فارسی‌ ، و کلمه irren آلمانی ، از همین ریشه است. حیرت در میان فراوانی و وفور و در کثرت ، فروزه گوهری جستن و رسیدن و اشتیاقست. از این رو ، یکی‌ از معانی‌ اصلی‌ِ « خیره » ، تعجب و شگفتِ بسیار ، و حیرت و سرگشتگی و فروماندگیست. و خیرخیر که بمعنای تیره و تاریکست ، از این زمینه گمگشتگی در کثرت ، پیدایش یافته است. خودِ واژه « خیر » هم معنای تیرگی و غباری ، و سرگشته و حیران را دارد.

۳ – خیری و خیرو ، نام گلی‌ است ، و خیری زرد ، به خداوند « رام » ، نسبت داده میشود ، و گٔل همیشه بهار به « ارد » که « اشی » است نسبت داده میشود. زرد ، نشان تندی جنبش و تحول است ، و رام که همان خداوند باد است ، اصل جنبش و مهر و جستجو است. رام ، همه اضداد را می‌جوید‌ ، و پس از جستجو و سرگشتگی و حیرت به همه می‌رسد ، و آنها را به هم پیوند میدهد. فروزهِ « اشی » ، که گٔل همیشه بهار یعنی خیریست ، « سرفرازی » است. اشه که روز سوم هر ماهست ، بنام سرفراز میان مردم مشهور بوده است. سرفراز ، یعنی سرکش و لجوج و شجاع و دلیر. و از آنجا که اشی با حقیقت کار دارد ، خیره شدن ، بمعنای نگریستن دلیرانه و گستاخانه برای جستجو و پژوهش متلازم با حیرت است ، و در عرفان نیز « عرفان که بینش لجوجانه و طاغیانه باشد ، همراه حیرت ، میماند. طبعا برای کسانیکه چنین نگرش دلیرانه و گستاخانه‌ای ، اسباب دردسر میشده است ، خیره شدن را بمعنای شوخ دیدگی و بی‌ آزرمی و هرزه‌ گی و بیحیائی ، بدنام میساخته اند. به همین علت نیز خیره شدن را در الهیات زرتشتی به اهریمن نسبت میدهند. ولی‌ خیره نگریستن ، معنای جستجو و پژوهش دلیرانه داشته است ، و از این رو با حیرت (هیره و خیره) همراه بوده است ، و اتهام بیحیائی ، از آنجا می‌‌آید که چنین گونه دیدی را با اغراض دیگر ، پیوند داده اند. پس « خیره شدن » ، نگاه کردن برای جستجو ، و با منش دلیرانه بوده است. این فروزه بینش دلیرانه و گستاخانه ، با هدف رسیدن به شیره‌ (حقیقت) هر چیزی ، معنای « آزادی و آزادگی » بوده است. ، چون هدفش آفریدن مهر ، میان اضداد ، و چیرگی بر ستیزه خواهی در اضداد بوده است. پس « حرّ و حرّیت » ، نه‌ تنها بیان استقلال ، بر بنیاد بینش خود بوده است ، بلکه نماد تعهد در اجتماع ، برای آفرینش مهر میان دشمنان و اضداد بوده است.

طبعا کلمه « خیر » در عربی‌ ، با معانی‌ ، نیکوئی و خوبی‌ ، مزد و اجر نیک‌ ، و نعمت و مال و فیض و برکت و خوش آمد به هنگام ورود (خیر مقدم) و همه ترکیبات آن که خیر اندیش و خیر خواه و خیرات و خیر رساندن و خیریه ، .. میباشند ، از طیف معانی‌ همان « هیر و حیر و خیره و خیری » است. و اینکه در سریانی « ایل » ، نام خداست ، همریشه با همین « ایر و هیر » و نای است که اصل آفرینش است.

واژه « حرّ و حرّیت » ، که بنیاد زندگانی‌ جوانمردی و آزادیست ، همان واژه « آریائی » و « ایری » در ایرانیست ، و بیانگر پیوستگی به سیمرغ بوده است. هیری که هم خرما و هم نای است ، معنای رامش و جستجو و نگریستن دلیرانه را بر بنیاد آن داشته است که به معنای « تخم » بوده است.

واژه « حیری یا خیری » مرکب از « خَی xey یا xay » و + « ری » هست. خی ، همان خیا و خوا و خو هست. خوا در خواگ و خاگینه و خاک ، به معنای اصلی‌ ، که تخم مرغ‌ باشد ، مانده اند. خاک هم بمعنای تخم است. واژه « خو » هم به معنای « گیاه خود رو » هست ، که برآیند « خودزائی » تخم را نگاه داشته است ، و همچنین خو ، بمعنای « گیاهیست که بدرخت می‌پیچد » ، و این پیچه ، نماد مهر ورزیست. همچنین « خو » ، بمعنای قالبی‌ است که استادان بنا ، طاق بر بالای آن زنند. چون ، طاق و گنبد ، خایه دیسه است ، « خو » نام دارد. و همچنین خو ، بمعنای سرشت و طبیعت است که بیان « تخمه بودن » است. ما امروزه « خو » را بمعنای « عادت » بکار میبریم و این درست نیست ، چونکه « عادت ، طبیعت دوم پنداشته شده است ». ولی‌ « خو » ، فطرت و گوهر بوده است نه‌ عادت. اینست که واژه « خواجه » که به سیمرغ اطلاق میشده است و سپس به خدایان بطور عمومی‌ اطلاق شده است ، بمعنای « زهدان پر از تخم » بوده است ، که معنای دومش سرچشمه سرشار از آفرینندگی میباشد. همچنین « خوان » که ما امروزه بمعنای « سفره » بکار میبریم ، در اصل ، همان معنای « زهدان پر از تخم » را داشته است و امروزه بمعنای « طبق پر از نعمت ».

از این رو سه‌ زنخدای ایران ، سیمرغ و آناهیتا و آرمد (آرمیتی = زنخدای زمین) سه‌ خوان بودند ، که سپس در میترا تبدیل به سه‌ تای یکتای « میترا + سروش + رشن » شدند ، و مسیحیت در اروپا ، از آن تقلید کرد ، و اقانیم ثلاثه را پدید آورد. آنچه بسیار اهمیت دارد . واژه « خود » است. خود ، همین واژه « خوا hva + xva » است. انسان ، خود را « تخم » میداند ، و به اصالت « خود » ، اقرار می‌کند ، هرچند که از این ادعا ، هیچ بهره‌ای نیز در زندگی‌ و فکر ، نمیبرد ، چون معنای آنرا به کلّ فراموش ساخته است. پیشوندِ « خی » در واژه « خیار » هست که بمعنای « پر از تخم » است ، و خی در خیک ، بمعنای « وفور چکه‌های آبست ». و چون تخمه بودن ، و سرچشمه بودن هم مهم بوده است که به آن باید آفرین گفت ، و آنرا ستود ، واژه « خه » و « خهی » ، بمعنی مرحبا و آفرین است.

گفته شد که پسوندِ « خیری و ایری و هیری » ، « ری » است ، و این ری ، به معنای « نرینگی » است. چنانکه در گویش مازندرانی ریکا ، بمعنای پسر است. پس واژه « آریائی و ایرانی » ، یادگار نسبت او به سیمرغ و تخمه بودن اوست. ایرانی ، فروزه‌های سیمرغ را دارد ، چون تخمه سیمرغست. و مفهوم « حریّت و حرّ » در عربی‌ ، یادگاریست از فرهنگ سیمرغی که به عربستان و اسرائیل رفته و در آنجا بجای مانده است. ایرانی ، پیکر یابی‌ حرّیت بوده است ، چون هر ایرانی یقین از اصالت خود داشته است. »

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : اندیشیدن ، خندیدنست (بهمن) ، انتشارات کورمالی ، لندن ، ۱۹۹۸ ، شابک۱۸۹۹۱۶۷۲۶۹ (ISBN 1 899167 26 9) ، برگ ۴۱  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

 نوشته‌هایِ مرتبط:

« چرا ایران ، ملت برگزیده است ؟ » … « ایرانی شدن ، کار بسیار مشکلی‌ است. ایرانی شدن ، کار خطرناکیست. »


« هر ملتی یا طبقه‌ای ، با پیدایش یک گونه احساس « برگزیدگی » از سایر ملل و طبقات ، به وجود می‌‌آید. برای « به خود آمدن » ، باید جدا شد ، و برای جدا شدن باید « برگزیده » شد.

یهودیها ، بدین سان به این احساس برگزیدگی از سایر ملل و اقوام رسیدند که باور کردند که یهوه ، فقط با آنها میثاق بسته است. اسرائیل ، ملتی است که با یهوه « میثاق منحصر به فرد » بسته است ، از این رو ممتاز میباشد. یهوه ، با هیچ ملت یا قوم دیگری ، چنین میثاقی نبسته است.

همین احساس برگزیدگی ، تا به حال آنها را به عنوان یک ملت جداگانه نگاه داشته است (این مهم نیست که یهوه‌ای آنها را برای تنها میثاقش برگزیده باشد یا نباشد. این مهم است که یهودیها به این میثاق منحصر به فرد با یهوه ، ایمان دارند).

ملیت عرب و استقلال امت اسلام (هر دو با هم) با این احساس برگزیدگی بر سایر ملل پیدایش یافت که قرآن تصویری خاص از اسمعیل به ملت عرب و امت اسلام ارائه داد. نه‌ تنها ابراهیم ، اولویت بر امر خدا در برابر محبت خودش به پسرش میدهد و میخواهد بهترین تجسم این محبت را که پسرش اسمعیل باشد بکشد ، بلکه اسمعیل (طبق روایت قرآن) خودش نیز برای تسلیم شدن به این امر خدا ، حاضر به قربانی شدن هست. این آمادگی‌ برای قربانی شدن در راه امر الله ، از سوئی ملت عرب و از سوئی امت اسلام را از سایر ملل برگزیده میسازد. هر کسی‌ که برای خدا شهید میشود یا آماده برای شهید شدن در راه اجرای اوامر خدا هست ، خدا او را ممتاز از دیگران و ممتاز از سایر ملل و امم میسازد.

ولی‌ ایران با یک رسالت اخلاقی‌ – انسانی‌ – سیاسی ، برگزیده میشود. ملت ایران خود را با ایرج که بنیاد گذار اسطوره‌ای حکومت ایرانست عینیت میدهد. ایرج که نماینده مردم ایرانست ، خود را برای بنیاد گذاری مهر میان ملل و حکومتها قربانی می‌کند. و این عمل ، که ایستادگی برای مهر میان ملل تا سرحد فدا کردن جان خود باشد ، سبب برگزیدگی ملت ایران میشود. ملت عرب و یهود را خداست که برمی‌گزیند. ولی‌ ایران (ایرج = ایران زمین) چون برای مهر به ملل ، از امتیازات خودش می‌گذرد ، چون مهرورزی ، اوج نیرومندی و اصالت انسانیست ، و چون آزردن جان را بزرگترین گناه میداند و چون مهر را مقدم بر قدرت می‌شمارد ، برگزیده میان ملل و حکومتها میشود. ملت و حکومت ایران برای انجام این رسالت پیدایش می‌‌یابد که میان ملل و حکومات ، مهر ایجاد کند. هیچکس ایرانی نیست ، بلکه هر کسی‌ در انجام این وظیفه که آشتی میان ملل و حکومات باشد ، میتواند ایرانی بشود.

نه‌ تنها ایران به برگزیدگی خود در مهر ، ایمان دارد بلکه ملل دیگر با « برگزیدن ایرج در برابر سلم و تور » ، نشان میدهند که مردم جهان نیز مهر را بر قدرت بر می‌گزینند و بدینسان ایران را برگزیده ملل جهان میشمارند. ایرانیان چنین تصویری از خود داشته اند.

آیا ملت ایران نمیتواند از سر ، از این تصویر خود یاد بکند و چهره آشتی و مهر میان ملل شود تا برگزیده میان ملل شود ؟ ایرانی شدن ، کار بسیار مشکلی‌ است. ایرانی شدن ، کار خطرناکیست. »

منبع:

منوچهر جمالی، بخشی از کتاب   ریشه در زمین تیره  ، ۲۴ ژانویه ۱۹۹۱ ، برگ ۱۰۹  از این کتاب را ببینید ، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

سفرِ شگفت انگیزِ انسان – داستانِ خارج شدن انسان از آفریقا


مستندی ۱ که می‌‌خواهم در اینجا معرفی‌ کنم، یکی‌ از بهترین مستند‌هایی‌ است که در باره انسانِ اولیه دیده ام.

آخرین نظریاتِ مربوط به انسان شناسی‌ و باستان شناسی‌ِ انسانِ مدرن، بر اساسِ شواهدِ بدست آمده، که به اسمِ هوموساپین شناخته می‌‌شود، در این مستند ارائه شده است.

زمانِ پیدایشِ انسانِ هوموساپین ، بر اساسِ کشفِ اسکلتِ او در اتیوپی، به بیش از ۱۹۴،۰۰۰ سالِ پیش باز می‌‌گردد. در این مستند، چگونگی‌ و چراییِ فرشگرد (تکامل) و گسترشِ او در آفریقا بررسی شده است. هم شواهدِ باستانشناسی و هم شواهدِ ژنتیکی‌ مورد آزمون قرار گرفته اند تا نشان داده شود که اولین اجدادِ انسان مدرن یعنی هوموساپین‌ها در آفریقا فرشگرد یافته اند.

مساله دومی‌ که در این مستند به خوبی‌ و دقتِ بسیار به آن پرداخته می‌‌شود، چگونگی‌ِ خروجِ هوموساپین‌ها از آفریقاست. ترکیبی‌ از مطالعاتِ آب و هوایی، جغرافیایی، ابزار شناسی‌، ژنتیک، … به کمک آمده اند تا نشان دهند که تنها گروهِ کوچکی ، شاید ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر بین ۱۰۰،۰۰۰ تا ۷۰،۰۰۰ سالِ پیش توانسته‌اند، با خطر کردن و پذیرشِ ریسکِ بزرگی‌ از آفریقا خارج شوند. کلیه راه‌هایِ ممکن برایِ این خروج از آفریقا موردِ مطالعه قرار گرفته اند. از جمله این راه‌ها می‌‌توان به این‌ها اشاره کرد:

  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس از تنگه جبل الطارق به اروپا،
  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس رسیدن به صحرایِ سینا و اسرائیل،
  • از راهِ عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس شمالِ آفریقا و از آنجا به سیسیل و سپس اروپا،

و در نهایت

  • با عبور از صحرایِ بزرگِ آفریقا و سپس گذشتن از شاخِ آفریقا و گذشتن از تنگه دریایِ سرخ و اقیانوسِ هند و پس از آن به جنوبِ عربستان و یمنِ کنونی و سپس به جلگه خلیجِ پارس و تنگه هرمز.

آنچه روشن است این است که بشرِ اولیه می‌‌بایست راهی‌ برایِ عبور از صحرایِ خشک و گرمِ بزرگِ آفریقا بیابد تا بتواند از این قاره خارج شود.

جایِ بسی‌ شگفتی است که از میانِ همه این راه ها، شواهد و قرائن بخوبی نشان می‌‌دهند که راهِ چهارم، راهِ احتمالی‌ بوده است. برایِ دیدنِ شواهد و قرائن شما را به دیدنِ این مستند ترغیب می‌‌کنم.

نکته‌ای که برایِ فرهنگِ ایران بسیار با اهمیت است این است که، خلیجِ پارس در زمانِ خروجِ هوموساپین‌ها از آفریقا و رسیدنشان به آن ، جلگه بوده است تا خلیج، به دلیل عصرِ یخبندان سطحِ آبِ دریا‌ها پایین بوده و خلیجِ پارسی وجود نداشته بلکه جلگه‌ای سر سبز و سرشار از زندگی‌ بوده است. این نکته بسیار با اهمیت است. چرا که می‌‌توان به این نتیجه و حدس رسید که در اعماقِ خلیجِ پارس می‌‌بایست بقایایِ تمدن‌هایِ اولیه‌ای بسیار قدیمی‌ تر از سومر و جیرف وجود داشته باشند. حدسِ من این است که کشاورزی، خط، دامداری، شهر سازی، … در این جا شکل گرفته اند. چیزی بینِ ۳۰،۰۰۰ تا ۱۰،۰۰۰ سالِ پیش.

*****

 

*****

منبع:

1 – The Incredible Human Journey: Season 1, Episode 1, Out of Africa  (10 May 2009), TV Episode  –  60 min  –  Documentary, Director: David Stewart,  Writer: Michael J. Mosley (series originated), Stars:  Alice Roberts, Kyle Brown and Raj Ramesar.

نوشته‌هایِ مرتبط:

الله، بازیگر اصلی – فیروز نجومی


 بازوب‌نویسی شده از روشنایی:

گفته میشود، امروز که ملت با بلایای عدیده ی زمینی و آسمانی، سیاسی و اقتصادی، جنگ و خونریزی احتمالی، گرانی و بیکاری، محنت و تنگدستی، تحریمات و محاصره مالی و تجاری، و نیز خطر قحطی و گرسنگی، روی در روی قرار گرفته است ، پیش کشیدن بحث الله، چیزی نیست مگر بهانه دادن به دست رژیم ولایت که سرکوب خشونت بار مخالفین و دیگر اندیشان را مقدس و در دفاع از اسلام بخواند، چنانکه گویی چنین نیست، یعنی که اسلام هدف نیست، بلکه ابزاری ست برای کسب قدرت و ثروت. یعنی که ولایت را نه صداقت است و نه اصالت، در حالیکه در نظام ولایت، جامعه بازتابی ست از اراده ی الله. حضرت ولایت و تمامی دستگاه ولایت از راس تا ذیل، هرگز نه چیزی را میگویند و یا مینویسند و یا دست به عملی میزنند که مورد تایید و تصدیق الله نباشد. ولایت حتی شایسته تر از طالبان ما را باصل اسلام بازگردانده است.

آری هر گاه که سخن از حقیقت به میان آوری، خم در ابروها آورد و چروکی در پیشانی ها نشاند، گویی که از بیگانه ای سخن بمیان آورده ایم، بیهوده، و یا از آن گفته ایم که نباید چیزی بگوییم، از آن چیزی که تنها میتوانیم به حمد و ستایش بگوییم. که بیش از۱۴۰۰ سال است که گفته ایم از الله تنها به تعظیم و تکریم و با ابراز ذلت و خواری، در نهایت حقارت و ناچیزی، روندی که باید در هم شکنیم و از تکرار آن خود داری نماییم. از سر تاسف است که «اینجا و هم اکنون» را در رابطه با دنیای ماورایی، آنجا که الله زندگی و فرمانروایی میکند، نمی بینیم. حال آنکه جامعه اسلامی، جامعه ای است که الله ذات ش در آن تبلور یافته است. به هر  کنش و گفتمانی که بنگری محال است که بازتاب اراده ی الله را در آن مشاهده نکنی. زمانیکه دست و پای سارقی قطع میگردد، زنی سنگسار میشود و طناب دار بدست عزیزان مقتول به گردن قاتل میافتد؛ وقتی که بازجویی میزند، میکوبد، توهین و تحقیر میکند، مخالف و دگر اندیش ضد ولایت را، زمانی که روزانه سر محکومی بر دار مجازات بجرم «محاربه » و «مفسد فی الارض » آویخته میشود، اگر باز تابنده اراده ی الله نیست، پس باز تابنده ی چیست؟ که این مجازات نیست که جنایت است که بدست ولایت صورت میگیرد. به فرمان الله است که اگر به یکتایی و یگانگی او شک و تردید نمایی، «محارب » شناخته و باید بدار مجازات آویخته شوی

افزوده بر این، اگر زنی مجبور به حجاب داری میشود و زنان و مردان با ابزار هراس آور ارشادی و انتظامی از یکدیگر جدا نگاه داشته میشوند، اگر باز تابنده ی اراده ی الله نیست، کدام بشری میتواند دارای چنان اقتدار مطلقی باشد که غرایز و عواطف و احساسات انسانها را در تحت کنترل خود در آورد و آنها را به تسلیم و اطاعت وا دارد؟ چنانکه گویی بی حجابی و اختلاط جنسیت ها بر هیبت و جذبه الله ضربات سنگین وارد میکند. این قانون شریعت است که شمشیر هم در خدمت میگیرد تا بندگی و عبودیت را در جامعه نهادینه سازد.

کیست که بتواند ادعا کند که غنی سازی هسته ای، جنگ با کفر و باطل، پاک ساختن چهره ی زمین خاکی از وجود یهودیان و براه انداختن یک هالوکاست واقعی نه دروغین، جنگ با استکبار و زور گویان جهانی، بنا بر قول رئیس جمهور نظام ولایت،  ناشی از اراده ی الله نیست؟ اگر، همچنانکه آقای خمینی در آغاز تئوری ولایت فقیه اظهار میدارد (نقل به مضمون) که اسلام(بخوانید، الله) به تمامی نیازهای بشر پاسخ گفته است از بدو تولد تا هنگام مرگ، آیا نباید نقش موثری را در هدایت ولایت و ولایتمدار ان بازی کند.؟ مگر نه الله ، حی و حاضر و ناظر و قادر و عادل و توانا و دانا بهمه چیز است، چگونه میتواند نسبت به اینجا و هم اکنون و آنچه که در سطح ملی و جهانی میگذرد بی اعتنا باشد؟ بعبارت کوتاه تری، نقش الله را در شرایط موجود نمیتوان نادیده گرفت و یا انکار نمود.

واقعیت ان است که شرایط موجود، شرایطی ست که در پسند الله است و خشنودی او را فراهم میآورد. چرا که شرایط موجود شرایط جنگ است و سلحشوری و یا «جهاد » و «شهادت،» در راه دفاع از یکتایی و یگانگی الله. بیهوده است اگر کسی بیاندیشد که الله از جنگ بیزار است و یا آنرا منع و محکوم میکند. الله بزرگترین دوستدار جنگ است و انتقام جویی، کین خواهی از آنان که به وحدانیت او با دیده شک و تردید مینگرند و یا آنان که از تسلیم و اطاعت از او سر باز میزنند. جهاد و شهادت یک تکلیف است، تکلیفی که الله آنرا وظیفه ای واجب خوانده است. بنده ی خود را مکلف ساخته است که در راه او از قتل و غارت هیچ دریغ ندارد. غنایم جنگی یکی از هلال ترین ثروتها است بگونه ای که یک چهارم آنرا برای رسول خود تعیین کرده است.

واقعیتی ست تاریخی که محمد، پیامبری خود را با جنگ و غارت بدر آغاز نمود و در دهسال رسالت خود بیش از 60 بار لشکر کشی میکند و با بکار گیری شمشیر، دامنه ی شریعت اسلامی را که ناشی از فرهنگ اعراب بیابانگرد بود، گسترش داد. الله خود در جنگ احد شرکت کرد و امداد های غیبی خود را به یاری رسول خود فرستاد تا او را نجات بخشند و پیروزمند سازند. خشم و خشونتی که لشگر الله(اسلام) در تسخیر ایران بکار گرفته است، کشتار و تخریب و ویرانی که ببار آورده است، داستانی ست گفته نشده، اگر هم گفته شده است نسخه ی وارونه ی آن بوده است. مثل این افسانه ی حقیقی که مردم ایران در انتظار ورود قرآن ثانیه شماری میکردند و چگونه خود را درآغوش لشگر تازی انداخته و رها یافته اند. حال آنکه واقعیت آن است  که لشگر تازیان، لشگر حیوانات درنده ای بودند سخت گرسنه و بوی خون به مشام شان رسیده بود. دو قرن مردم را به سکوت و خاموشی وا میدارند، مغولان و هیر بدان را نابود ساخته و کتاب و کتابخانه ها را میسوزاند ند، تا زبان را که فرهنگ و تمدن باستان را تداوم میداد، به تضعیف کشانده  و زبان تازی را زبان رسمی سازد. عبادات هنوز به زبان عربی ست، زبانی که مردم با آن بیگانه اند. اکثریت مردم ایران در عبادات و دعا خوانی، کلماتی را بر زبان خود میرانند که نسبت به مفاهیم و معانی آن جاهل اند.

حال چگونه میتوان انتظار داشت که ولایت، جلوه حقیقی الله، هم در اندیشه، و احساس و عواطف و هم در کنش، بر طبل دیگری بجز بر طبل جنگ بکوبد و به دورانی بجز دوران انبیا بیاندیشد. حضرت ولایت را هیچ ابایی نیست که در پیروی از ولی پیشین، رسول الله، سر صدها یهودی را بر زمین افکند. دستگاه ولایت تا کنون در استقبال از یک درگیری با شیطان بزرگ، آمریکا و آنچه زائده آن میخواند، اسرائیل، از هیچ دریغ نداشته است. با آژانس اتمی و قدرت های جهانی ۵+۱ پیوسته به بازی موش و گربه پرداخته است. قطعنامه های شورای امنیت را کاغذ پاره خوانده است. قرار دادهای بین المللی را از آغاز زیر پا گزارده است. همچنانکه در مصاف با عراق جنگ را    «برکت الهی  «میخواندند، تحریمات نیز قرار است که با خود پیشرفت و ترقی در تمامی عرصه های دانش و صنعت و تکنولوژی، به ارمغان آورد.

مضاف بر این الله دوست دارد که بندگان خود را به تحمل سختی، درد و رنج و فقر و محنت عادت دهد. رمضان را ماه گرسنگی اجباری قرار داده است تا سیر تجربه نماید درد گرسنگی  را تا با گرسنه گان همدرد شود. بگذریم از اینکه بدرستی معلوم نیست که در ماه رمضان گرسنه گان همدردی با چه کسانی را باید بیاموزند. الله خود مکرر  از آن بارگاه، بارگاهی ماورای بارگاه مادی و فانی، بارگاه آخرت و ابدی و دشواری ها و سختی های آن سخن بمیان آورد، چنانکه هراس و وحشت در وجود آدمی افکند.الله تحمل درد و رنج در این دنیا را قابل مقایسه با درد و رنج در آن دنیا نمیداند. بیکاری و گرسنگی نوعی آمادگی ست برای تحمل درد و رنج بزرگتر در روز نهایی، روز حسابرسی، روز قیامت. یعنی آنچه به عقل و خرد محاسبه گر بحران عمیق اقتصادی خوانده میشود، سبب خشنودی و رضای الله است. فقر و عقب ماندگی، پذیرش آن با رضای خاطر و بالیدن برآن و یا عشق به ریاضت کشی، شاهدی ست بر عبودیت و بندگی.

اگر ما نمیتوانیم دست الله را در غنی سازی هسته ای، تهدید و تنش و تشنج جهانی مورد مشاهده قرار دهیم، آیا میتوان نقش الله را در زلزله ی اخیر که صدها کشته و صدها بیشتر بی کس و بی خانمان بجای گذارده است، انکار کرد؟ در پاسخ اول باید بخاطر داشته باشیم که زمین بدون فرمان الله به لرزه در نمیآید. حال اگر مردم نمیتوانند از حکمت الله بر ویران ساختن خانه ها و کاشانه ها بر سر ملت، سر در بیاورند، آقای آخوند میتواند مکنونات ضمیر الله را بخواند. آقای آخوند در ویدیویی که در سراسر اینترنت انتشار یافته است،  قبل از آنکه درس اخلاق خود را از سر بگیرد در آغاز یک برنامه ی تلویزیونی، در توضیح زلزله ای که در شرق آذربایجان اتفاق افتاده است، میگوید که: الله زمین را می لرزاند برای «عبرت بقیه.» یعنی که الله اینگونه است که میآموزاند و از عظمت بی پایان خود خبر میدهد. چرا چنین مصیبت بار، سراسر غصه و اندوه، پرسشی ست بدون پاسخ. اما چه غیر انسانی و ضد بشری، ابزار ی که الله برای سلطه مطلق بر بشر بکار میگیرد.

اما جالب تر آنکه، آقای آخوند در توضیح زلزله اظهار میدارد که: «این زلزله ها واقعا یک یاد آوری است برای زلزله بزرگ قیامت. یک سوره هم هست بنام زلز اد.» پس چنین است که الله میاندیشد و نشانه ی آن قدرت نمایی ست در خلق اندوهبار ترین وقایع در زندگی برخی از افراد بشر، معمولا مردمی که در خانه هایی زندگی میکنند که نماد فقر و عقب ماندگی ست. الله چه بزرگ و بلند میاندیشد. پستی و پلیدی را الله اینگونه ارج می نهد. گویا سوره ای هم بدان در قران خود آورده است. اما در آن سوره ی زلز اد، الله چه گفته است، زیر قالی مخفی میشود. ساده تر نیز میتوان گفت غرض از لرزاندن زمین و ریختن الوار بر سر مردم، الله میخوا سته است یاد آوری کند که  الله میداند و بر اساس برنامه به پیش میرود. یعنی که مردم مصیبت زده، دست به گریبان اندوه و غم از دست دادن عزیزان و بی خا نمانی را فراموش کنند، چون الله دقیقا بر همه چیز ناظر است. نبود سر پناهی و درد سوز و سرمای خانه خرابی، پدیده ای ست گذرا و قابل تحمل. این تکان ها در مقابل آن تکان عظیم قیامت، قابل مقایسه نیست. آقای آخوند از عقل اجتهاد سود میبرد و میافزاید: «این زلزله ها تمام شدنی ست و بیرون آمدن از قفس دنیا و بدن است.»

از عمق این سخنان، عقل عادی چگونه میتواند سر در بیاورد؟ نباید غصه خورد چون این زلزله ها خود نوعی نجات است، نوعی رهایی ست از زندان زندگی. یعنی که اصلا چه جای نگرانی ست، در نیستی ست که ما میتوانیم، هستی حقیقی را در آغوش کشیم. چه مرهمی بر چه دردی؟ چه مسکنی؟ هرچه که باشد نمیتواند چیزی جز بیان اقتدار الله و ضرورت تسلیم و اطاعت از خواست و نیت الله باشد. وقوع زلزله، وی خاطر نشان میسازد که «هشدار هایی هست که خودمان را آماده کنیم برای زلزله بزرگ که خودمان را بسازیم که آنجا خطری ما را تهدید نکند.»

آنچه را که آقای آخوند در توجیه و توضیح وقوع زلزله بزبان میآورد، بازتاب منویات الله است. یکی از خصوصیات برجسته الله آن است که مکرر هشدار میدهد و یا تهدید میکند و یا بیم و هراس در دل میافکند. این جهان را هیچ و پوچ آن جهان را همه چیز و واقعی و ابدی میکند. این مهم نیست. آن مهم است. به فکر مهم باش. هستی واقعی آنجاست. این پیام آقای آخوند است برای زلزله زدگان و درس اخلاق است برای تمام شنوندگان و تماشاگران رادیو و تلویزیون. آقای آخوند از آنچه الله در آینده برای بشر در نظر گرفته است خبر میدهد. نه اینکه سخنان آخوند تهی از اصالت و صداقت است خیر. او چیزی را از خود به پای الله ننوشته است. اینکه الله موجود ی سختگیر و انتقام جو و در عین حال خود خواه، تصویر اصیل ی ست از الله.

اینجا شاید ذکر این یاد آوری لازم باشد که در شرایط کنونی، بازی قدرت و یا سیاست ورزی را باید از منظر دین نگریست اگر که بخواهیم درک و شناخت خود را از نظام ولایت،ارتقا دهیم. چه بدون فهم الله، فهم سیاست و قدرت در نظام اسلامی نا ممکن است.چه این جهان بازتابی ست از آن جهان، آن جهان ابدی و حقیقی، جهانی که مثل این جهان زیر پای الله ست.

ای مردم! بدانید و آگاه باشید که الله به همه چیز دانا و تواناست.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

rowshanai.org

نوشته‌هایِ مرتبط:

اسرائیل – فلسطین، سرزمینی با سابقه‌ای در خونریزی به قدمتِ تاریخ !


توجه: هردو فیلم را همزمان نگاه کنید.

بدون شرح !

 .

فرهنگ تنها بر پایه پذیرشِ  اصلِ  تقدّسِ  جان ممکن است.

نوشته‌هایِ مرتبط: