« چرا ایران ، ملت برگزیده است ؟ » … « ایرانی شدن ، کار بسیار مشکلی‌ است. ایرانی شدن ، کار خطرناکیست. »


« هر ملتی یا طبقه‌ای ، با پیدایش یک گونه احساس « برگزیدگی » از سایر ملل و طبقات ، به وجود می‌‌آید. برای « به خود آمدن » ، باید جدا شد ، و برای جدا شدن باید « برگزیده » شد.

یهودیها ، بدین سان به این احساس برگزیدگی از سایر ملل و اقوام رسیدند که باور کردند که یهوه ، فقط با آنها میثاق بسته است. اسرائیل ، ملتی است که با یهوه « میثاق منحصر به فرد » بسته است ، از این رو ممتاز میباشد. یهوه ، با هیچ ملت یا قوم دیگری ، چنین میثاقی نبسته است.

همین احساس برگزیدگی ، تا به حال آنها را به عنوان یک ملت جداگانه نگاه داشته است (این مهم نیست که یهوه‌ای آنها را برای تنها میثاقش برگزیده باشد یا نباشد. این مهم است که یهودیها به این میثاق منحصر به فرد با یهوه ، ایمان دارند).

ملیت عرب و استقلال امت اسلام (هر دو با هم) با این احساس برگزیدگی بر سایر ملل پیدایش یافت که قرآن تصویری خاص از اسمعیل به ملت عرب و امت اسلام ارائه داد. نه‌ تنها ابراهیم ، اولویت بر امر خدا در برابر محبت خودش به پسرش میدهد و میخواهد بهترین تجسم این محبت را که پسرش اسمعیل باشد بکشد ، بلکه اسمعیل (طبق روایت قرآن) خودش نیز برای تسلیم شدن به این امر خدا ، حاضر به قربانی شدن هست. این آمادگی‌ برای قربانی شدن در راه امر الله ، از سوئی ملت عرب و از سوئی امت اسلام را از سایر ملل برگزیده میسازد. هر کسی‌ که برای خدا شهید میشود یا آماده برای شهید شدن در راه اجرای اوامر خدا هست ، خدا او را ممتاز از دیگران و ممتاز از سایر ملل و امم میسازد.

ولی‌ ایران با یک رسالت اخلاقی‌ – انسانی‌ – سیاسی ، برگزیده میشود. ملت ایران خود را با ایرج که بنیاد گذار اسطوره‌ای حکومت ایرانست عینیت میدهد. ایرج که نماینده مردم ایرانست ، خود را برای بنیاد گذاری مهر میان ملل و حکومتها قربانی می‌کند. و این عمل ، که ایستادگی برای مهر میان ملل تا سرحد فدا کردن جان خود باشد ، سبب برگزیدگی ملت ایران میشود. ملت عرب و یهود را خداست که برمی‌گزیند. ولی‌ ایران (ایرج = ایران زمین) چون برای مهر به ملل ، از امتیازات خودش می‌گذرد ، چون مهرورزی ، اوج نیرومندی و اصالت انسانیست ، و چون آزردن جان را بزرگترین گناه میداند و چون مهر را مقدم بر قدرت می‌شمارد ، برگزیده میان ملل و حکومتها میشود. ملت و حکومت ایران برای انجام این رسالت پیدایش می‌‌یابد که میان ملل و حکومات ، مهر ایجاد کند. هیچکس ایرانی نیست ، بلکه هر کسی‌ در انجام این وظیفه که آشتی میان ملل و حکومات باشد ، میتواند ایرانی بشود.

نه‌ تنها ایران به برگزیدگی خود در مهر ، ایمان دارد بلکه ملل دیگر با « برگزیدن ایرج در برابر سلم و تور » ، نشان میدهند که مردم جهان نیز مهر را بر قدرت بر می‌گزینند و بدینسان ایران را برگزیده ملل جهان میشمارند. ایرانیان چنین تصویری از خود داشته اند.

آیا ملت ایران نمیتواند از سر ، از این تصویر خود یاد بکند و چهره آشتی و مهر میان ملل شود تا برگزیده میان ملل شود ؟ ایرانی شدن ، کار بسیار مشکلی‌ است. ایرانی شدن ، کار خطرناکیست. »

منبع:

منوچهر جمالی، بخشی از کتاب   ریشه در زمین تیره  ، ۲۴ ژانویه ۱۹۹۱ ، برگ ۱۰۹  از این کتاب را ببینید ، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« پرسشی که ژرف فرهنگ ایران را پدیدار میسازد، اهورامزدا از خود می‌پرسد : من کیستم ؟ »


« نخستین پرسشی که در آفرینش ، طرح (پیشگذاشته) میشود ، پرسش اهورامزدا یا خدا ، از خودش هست. خدا از خود می‌پرسد من کیستم. خدا ، نمیداند از چه و از که ؟ ، پیدایش یافته است. [… !] خدا نمیداند اصل پیدایشش چیست ، و میخواهد آنرا بیابد. با این پرسش ، راه به خودش را می‌‌یابد. بهتر است که ویژگیهای این پرسش را در متنی که در بندهش آمده است ، بیابیم. در بخش یازدهم میآید:

« در آغاز آفرینش ، چون هرمزد این شش امشاسبندان را فراز آفرید ، خود نیز با ایشان ، آن برترین و هفتمین بود. آنگاه از ایشان پرسید که « ما را که آفرید ». از ایشان یکی‌ نیز پاسخ نکرد. باری دیگر و سدیگر پرسید. پس اردیبهشت گفت که « ما را تو آفریدی ». ایشان نیز به هم پاسخی به همان گونه گفتند. پس اردیبهشت نیز با ایشان بازگفت. نخست ، خدائی را به هرمزد ، اردیبهشت داد …. هرمزبدان روی ایدون پرسید که چون ایشان ، خدائی را به هرمزد دادند ، دیوان را از آن نابودی و درد بود. اردیبهشت را به گیتی‌ ، آتش ، خویش است …. ».

۱. این مطلب ، در آغاز به اهورامزدا منسوب نبوده است. به آن علت که گوهر اهورامزدا ، روشنی است ، و طبعا پیش دانست ، و اصل خود را میداند. و آنکه در پایان پی‌ به این اصل میبرد ، و خدا را به خودش میشناساند ، اردیبهشت است ، که با آتش خویشی دارد.

در واقع ، روشنی ، به خود معرفت نمی‌‌یابد ، بلکه آتش. و این برتری آتش بر روشنی در روند معرفت ، نشان آنست که این سراندیشه ، بخدای پیشین متعلق بوده است.

۲. و اینکه اهورامزدا ، همه امشاسپندان و خود را آفرید ، این خود آفرینی ، به سراندیشهِ « تخمه » و « خودزائی » بر میگردد. خدا ، تخمه ، یا خودزاست. پس کل این اندیشه‌ها ، به دوره مادرخدا یا سیمرغ باز میگردد ، که آفریدن ، چیزی جز روند پیدایش در زادن نیست. آنچه از تخمه پیدایش یافته است ، کثرتمند و گوناگون و روشن است ، و وحدت نخستینش را در تخمه که تاریک است ، نمیشناسد.

۳. همانسان که سیمرغ ، روی درخت همه تخمه ، خودش نیز یک تخمه از تخمه هاست ، ولی‌ هر تخمه‌ای نشان گیاه و جان دیگریست ، اهورامزدا نیز یکی‌ از امشاسپندان ولی‌ متفاوت با آنهاست. همه تخمه‌ها و امشاسپندان در اصل (مینو) با هم یگانه بوده اند ، ولی‌ این اصل در تاریکی و ناشناختنی است ، و در کثرت ، از هم بیگانه و متفاوت ، ولی‌ در یک اصل ریشه دارند و از یک اصل آب میخورند.

۴. اردیبهشت ، اصل تناسب و اندازه یا هم آهنگی بوده است. و این اندیشه را در محدوده تنگ مفهوم مجازات و پاداش در عبارتی که در همین بخش از بندهش میآید میتوان دید. « اردیبهشت را خویشکاری این است که دیوان را نهلد تا روان دروندان را در دوزخ ، بیش از گناهی که ایشان راست ، پاد افراه کند و دیوان را از ایشان باز دارد …. اردیبهشت .. هر کس را که پرهیزکاری ورزد ، چون به گردمان شود ، به اندازه نیکی‌ که ورزیده است ، ارجمند بود ».

اردیبهشت ، تناسب پاداش با کردار را نگاه میدارد. اندیشه تناسب مجازات با جرم ، یا پاداش با نیکی‌ ، نشان عظمت مفهوم « اندازه » بوده است. « اندازه » که به معنای « باهم تاختن » است ، بیان آنست که آفرینش ، در همآهنگساختن نیروهای متضاد (نه‌ از بین بردن آنچه نامطلوبست) ممکن میگردد.

۵. اینکه چرا اردیبهشت به این بینش می‌رسد ، چون آتش ، خویش اردیبهشت است. و آتش ، همان نیروی پیوند دهنده اضداد است ، و « آتشِ آشکار » که آذر باشد ، بیان « آتش نهفته در هستی‌ » است که سروش میباشد. همکاران ویژه اردیبهشت : آذر و سروش و بهرام هستند. این هم آهنگی درون تاریک تخمه و اصل (مینوئی) ، هم آهنگی بیرونی و آشکار ، میان امشاسپندان ، یا میان تخمه‌ها میگردد. و اردیبهشت ، که منش دیوی دارد هم آذر است و هم سروش. آنچه را در تاریکیِ گوهری تخمه و اصل روی میدهد ، آشکارا میشناسد.

هم اندیشی‌ و همکاری و همگفتاری امشاسپندان را که در همین عبارت میتوان دید ، نشان چهره « هم آهنگی و تناسب و اندازگیِ » اردیبهشت است. و این تناسب و اندازگی درونی و بیرونی ، سبب میشود که اردیبهشت ، پی‌ به اصل خدایان و اصل اهورامزدا میبرد.

۶. اندیشه بسیار مهم دیگر آنست که با شناخت اصالت یک چیزی (شناخت روند پیدایش یک چیزی) ارج آن چیز معین میگردد. اهورامزدا ، پیش از این شناخت ، به خدائی شناخته نمی‌شود و خدا نیست. با شناخت اردیبهشت که اهورامزدا ، تخمه و مادر همه خدایانست ، اهورامزدا ، بخدائی برگزیده میشود. سپس سایر امشاسپندان ، اهورامزدا را در اثر همین شناخت مشترک ، بخدائی بر می‌گزینند. و چون همه ، خدائی را در اثر این شناخت و گزینش ، به اهورامزدا میدهند ، دیوان می‌ترسند. این ترس از قدرت خدا نیست ، بلکه از شناخت همه و گزینش همه است.

۷. اردیبهشت ، یا بهترین حقیقت ، شناخت اهورامزدا در پدیده آشکارش (امشاسپندان) نیست ، بلکه شناختن پیدایش اهورامزدای آشکار ، از اهورامزدای پنهان و تاریک و مینوئیست. درک این روند پیدایش از تخمه به بیرون ، و درک هم آهنگی آنها و درک همه پدیده‌های آن تخمه ، علیرغم اختلافشان ، بهترین حقیقت است.

۸. اهورامزدا ، در فردیتش (بکردار امشاسپند) ، به خودش و از خودش یقین ندارد. بلکه در درک اینکه همه امشاسپندان در یک کل فراگیر ولو تاریک مینوئی ، باهم یکی‌ هستند ، به حقیقت خود یقین پیدا می‌کند. یقین در حقیقت ، در فردیت تخمه‌ها (جانها یا امشاسپندان) بدست نمی‌‌آید ، بلکه در شناخت و یافت روند پیدایش کثرت جانها و امشاسپندان از سیمرغ تخمه‌ای یا از اهورامزدای تخمه ای. سیمرغ ، در جانها و گیاهانی که در همه گیتی‌ میپراکند ، گم میشود ، و در هیچکدام از آنها ، از یگانگی خود آگاهی‌ ندارند. اهورامزدا نیز در هفت امشاسپند شدن ، در هرکدام از آنها ناآگاه از خود میشود. در پیدایش ، آگاهبود یگانگی خود را از دست میدهد. سیمرغ در هر تخمه یا جانی ، هست ، ولی‌ هیچ جانی و گیاهی‌ ، از آن آگاهی‌ ندارد. سیمرغ ، خود را در روند پیدایش در کثرت ، گم می‌کند. هر چیزی از فردیت خود آگاهی‌ دارد نه‌ از عینیت خود با سیمرغ. »

منبع :

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : تخمه ی خود زا یا صورت خدا ، انتشارات کورمالی ، لندن ، اکتبر ۱۹۹۶ ، ISBN 1 899167 85 4 . برگ ۳۵ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط: