به بهانه درگذشت سیمین
« برای رسیدن به آنچه در انسان « ماندنی » است باید « آنچه در او تغییر پذیر است » ، حذف گردد. معمولاً « بود و جوهر و ماهیت و ذات » ، همه این قسمتهای « ماندنی » اشیاء هستند. آنچه در انسان ، تغییر پذیر است ، گوشتها و ماهیچهها و اعصاب او هستند و وقتی اینها رفتند و پوسیدند ، فقط استخوانهای او باقی میمانند. آنچه از انسان در واقع ، ماندنیست ، همین استخوانها هستند.
آنچه زنده است ، همان تغییر یافتنیها هستند. و آنچه بودنی و ماندنی و ابدی و جوهریست ، چیزی جز استخوان نیست. آنچه تغییر میپذیرد ، زنده است و آنچه تغییر نمیپذیرد (بود و گوهر و ذات و ….) مرده است.
ابدیت و بود و جوهر و کمال را پرستیدن و ایدهآل خود قرار دادن ، نشان مرده پرستیست. یک لحظه زیستن و تغییر یافتن و « این تحولات گوناگون » را چشیدن و دریافتن ، بهتر و با ارزشتر از « یک ابدیت ماندن ، و در یک حال افسردن و پایدار بودن » است.
زنده بودن ، یعنی در هر آن ، طوری دیگر بودن ، طوری دیگر شدن ، طوری دیگر حس کردن ، طوری دیگر بوئیدن و چشیدن و شنیدن و گفتن و اندیشیدن و بسودن. در هر لحظهای ، امکان دیگر برای بهره دیگر یافتن از جهان و خود هست.
آیا این لحظات ، ارزشمندتر است یا هزاران هزار سال ماندن و پایدار ماندن و در یک حالت نسبت به جهان و خود بودن و با یک چشم دیدن و با یک گوش شنیدن و همیشه یک مزه را چشیدن ؟
کسیکه هزاران سال همیشه شهد و انگبین بچشد و هزاران هزار سال یک دین و عقیده داشته باشد و ……. او گرفتار شومترین عذابها خواهد بود ، و این شیوه ماندن ، از مردن به مراتب بدتر است ، از رفتن به دوزخ بدتر است. کسیکه ده ساعت زیسته باشد و هر ساعتی ، با دیده دیگری جهانرا و خود را دیده ، با گوشش هر ساعتی لذتی از موسیقی و آوازی به سبکی دیگر برده ، و خورشی از کشوری و فرهنگی دیگر خورده ، زندگانیش به مراتب غنی تر از آن هزاران هزار سالست.
زندگی طبق غنایش ارزش دارد نه طبق درازیش و نه طبق « آنچه در زندگی ماندنیست ».
هم زنده بودن ، و هم پایدار و ابدی بودن ، ترکیب محالیست. این دو ایدهآل ، با هم متضادند.
زیستن ، تغییر یافتن است ، شدنست ، سفر کردنست ، افکار مختلف اندیشیدن است. مردن ، در یک حال ماندنست ، وجود است ، کمال است ، ساکن بودنست ، همیشه در یک فکر و عقیده و حقیقت فروماندن است. آنچه هست ، مرده است. آنچه میشود ، زنده است. »
منبع:
منوچهر جمالی، بخشی از کتاب ریشه در زمین تیره ، ۲۴ ژانویه ۱۹۹۱ ، برگ ۱۰۱ از این کتاب را ببینید ، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.
نوشتههایِ مرتبط:
- « دکارت و کانت و هگل ایرانی »
- « هنر نزد ایرانیانست و بس – ندارند شیر ژیان را به کس … این هنری که فقط نزد ایرانیانست، چیست؟ این هنر بی نظیر »
- « کاری برای یاد (یادگار) »
- « جهان در آغاز به انسان آفرین گفت »
- « شهید و خیالش »
- « نوشتاری پیرامون واژه ی مرد »
- شرم (۲) – هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
- زندگی شاعرانه
- « اندیشه [ای] … در چکاد کوه »
- « مستقل » کیست ؟
- « بدونِ سوائق و التهابات و شهوات و قوای آتشفشانی در تاریکیهای انسانی ، نمیتوان هیچ کار بزرگی کرد »
- « مفهوم مرگ »
- کورمالی کردن در تاریکی (۵) – « تجربه فریب خوردگی از یک خیالِ برانگیزنده ، ارزشمندتر از برخورد مستقیم با حقیقت است »
- « گرفتن ، فقر نیست . نیافریدن ، فقر است . »
- بسوزان [..!]
- « متفکر و ملتِ مستقل »
- چرا ما برای هزاران نفری از بزرگمردان که «برای شک کردن به اسلام»، شهید شده اند و می شوند، سوگیادی برپا نمی کنیم؟
- سلب مرجعیت ازگذشته
- مساله احترام به عقایدِ اسلامیِ آخوندها
- قاعده بازی را باید عوض کرد
- تنها راویِ آفرینش، نیرنگ و مسلخِ غریزه
- آفرينش و اصالت زندگي
- درباره کورمالی