فرهنگ ستیزی دانسته یا ندانسته !


نویسنده نیما فرمین، دکتر در حقوق از دانشگاه مون پلیه فرانسه – ۱۲ دي ۱۳۹۱

چرا مردم ایران در درازای سده ها ، با همه ی جانفشانی ها نتوانسته اند، پندارهای دروغ وفریب بادیه نشینان را از میان بردارند؟ چرا به گونه یی شایسته به بررسی و شناخت انگیزه های بنیادی این ناکامی ها بر نیامده ایم. ابرمرد بزرگ ایرانی ، فردوسی، شاهنامه ، گنجینه ی بزرگ فرهنگ کهن ایران را به ما ارزانی داشته است. گنجینه یی ، که با شناخت ارزش های والای آن می توانیم، با هم اندیشی، هم آهنگی و پیوند با یکدیگر جامعه یی استوار و بادوام داشته باشیم ، و این کاربزرگ هنگامی شدنی است، که همگان ازخرد بهمنی، خرد به اندیش ، گیتی بین وآینده نگر بهره گیرد، تا مردم را از آزار، ستم و سرکوب برهاند و این خویشکاری سیاسی، فرخویی واجتماعی همه ی ایرانیان است.
برای شادی وبهزیستی مردم این ارزش ها را در شاهنامه درمی یابیم :
به نام خداوند جان وخرد – از این برتر اندیشه بر نگذرد
این سخن والای دانای توس، سرچشمه ی اندیشه فرهنگ ایران است.
۱ـ خدای ایران، بهمن که نام دیگرش سیمرغ است، خوشه یی است، که تخمه هایش نهفته در گوهر و بن هر جانی است . خدای ایران، نیروی زاینده، آفریننده و به هم پیوند دهنده در گیتی است.
۲ ـ سیمرغ خدای جان و جان ها است ، و هنگامی که پرش را می گستراند، همه ی گیتی را می پوشاند.
۳ ـ خردسامانده در گوهر انسان نهاده شده و فزاینده ی بینش بوده و اورا از خشم و آزار دیگران باز می دارد، کینه توزی را به مهرورزی در می آورد وبا اصل همپرسی و رایزنی انجمنی و پویایی آن، روان را سرشار از مهر ، شادی ،آفرینندگی و زایندگی کرده و گیتی را نو وتازه می گرداند.
گوهر بهمنی یا خرد به اندیش ، با خشم و کین و ستیزندگی نا هم آوا است، و کین خواهی را به بینش آشتی خواهی بر می انگیزد.
میان گر ببستی به کین آوری
در ایران نکردی کسی سروری
دهش کن نه پرخاش و کین آوری
که گیتی به زیر سخن آوری
بی شک، انگیزه های ناکامی مردم ایران ، بریده شدن از ارزش های فرهنگی این کشورکهن است، که دکانداران دین با همه ی نیرو برای نابودی آن کمر بسته اند.
چه کردیم، که این گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم ، اینسان زکار
از آن روز تازی به ما چیره گشت
که ما را روان وخرد، تیره گشت
راهزنان بادیه نشین، از بت الات در مکه، الله را با چهره یی دهشتناک ساخته و بسان دین های پیشین ابراهیمی او را به آسمان فرستادند، و خود را با نیرنگ ودروغ فرستاده ی او خوانده وبا ترسانیدن مردم به این دست آویز، که الله رفتار مردم را می بیند، وهرکس که ، از امرو نهی فرستاده ی اوشانه خالی کند، او را کیفر می دهد.
دکانداران دین برای دستیابی به هستی مردم و ترسانیدن آنان، با دادن حکم تکفیرو با بهره گیری از زور، به جان مردم افتاده اند، وپیوسته مردم را درترس وهراس نگمیدارند. به نظر می رسد که دراین دوران نامردمی ها، که دین فروشان خون آشام برزندگی و هستی مردم فرمان می رانند، مردم خرد و بینش خود را از دست داده اند.
راه پایان دادن به این مردم ستیزی ها، باید با نیروی خرد سامانده ، و بینش فزاینده است، هرکس باید زندگی خویش را سامان دهد و با همپرسی درافزایش شادی ونیک بختی زندگانی همگان در گیتی بکوشد.
در فرهنگ ایران همه چیز برخاسته از خرد وبینش انسان است وفرستاده یی وجود ندارد و نوید های دروغین دین فروشان و بهشت پنداری درآن جایگاهی ندارد و هرکس از کارو کوشش خود بهره می گیرد، شادی ، بالندگی و مهر درگیتی گسترده می شود وهمه چیز نقد است و نسیه یی در کار نیست. خرد سامانده فزاینده ی، بینش است ، تا گیتی را نو و تازه کرده و آینده نگرباشد، پندارهای واپسگرا و مرده پرستی ، که بازدارنده شادی و پیشرفت زندگی مردم است، کمترین نشانه یی در فرهنگ ایران ندارد.
افزوده براین نابسامانی ها، برخی از خود فرهیخته خوانان! که شناختی ژرفی به ارزش های فرهنگ ایران و شاهنامه فردوسی ندارند، بر این پندارند که شاهنامه در ستایش شاهان است، به جای گفتگو پیرامون اندیشه ی ابرمرد ایرانی، دانای توس و فرهنگ کهن ایران زمین، سخن پیرامون این گنجینه ی بزرگ را به پشتیبانی از شاهان کشانده اند. این کار ناستوده نه تنها، زمینه ساز بی ارج کردن شاهنامه می شود.
از آغاز سرایش شاهنامه تاکنون ، کوشش هایی برای افزودن و کاستن سروده های این کهن نامه بزرگ انجام شده است. دینمداران بسود خود به این گنجینه آسیب رساندند.
برداشت نادرست از واژه » شاهنامه » آمیخته ی دونام ،شاه و نامه است :
شاه در چم بزرگی ، بی مانندی، شایستگی و برتری بر همانندها است و درزبان پارسی نمونه های بسیاری از این واژه یافت می شود، به سان شاهراه، شاهرود، شاهکار، شاهرخ و شهباز، که هرگز پیوندی با شاهان بیدادگر ندارد. نامه و پهلوی آن نامک، در چم نسک و نوشتار است. بنابراین شاهنامه در چم، نسک بزرگ وبی مانند است.
سروده های بزرگ دانای توس ، به آشکار گویای آن است ونشان می دهد، شاهنامه برای ستایش از شاهان سروده نشده است :
شود، بنده بی هنر شهریار
نژاد وبزرگی نیاید، به کار
به گیتی نماند کسی را وفا
روان وزبان ها شود، پرجفا
ز پیمان بگردند و ز راستی
گرامی شود کژی وکاستی
در سروده ی دیگر ، از زبان رستم نماد مردم ایران زمین آمده است :
زمن بود تابود ایران به پای
به گفتم گواهست یزدان خدای
چو کاوس و کیخسرو و کیغباد
زمن یافتند بزرگی و داد
هنگامی که اسفندیار نابخردانه برآن بوده است، که رستم را به بند بکشد، در این جا نیز از زبان وی چنین سروده شده است:
بپذرفت از من چنان لابه ایچ
همی کرد رزم مرا در بسیج
جهاندار دارم بدان در گواه
که بودم من از کین او بی گناه
چنان شد که دیدی به فرجام کار
به دستم تبه گشت آن نامدار
شوربختانه ، کسانی که از کار ارزنده و بی مانند و اندیشه ی والای فردوسی ابرمرد ایرانی ، در زمینه ی فرهنگ کهن ایران و انگیزه ی او در سرودن شاهنامه ندارند، به جای پژوهش برای شناخت ارزش های فرهنگ کهن که در این گنجینه بزرگ گردآمده است، برای دانشمند نمایی! برآن شده اند، آن سروده ها را به نا سروده درآورند! کاری بس بیهوده. از نظم به نثر! در آوردن شاهنامه مانند این است که تار و پود فرشی ابریشمین و زیبا را که هزاران ساعت برای ساختن آن کار شده است از هم بگسلانند.
سامانیان برای بازسازی نسک های کهن، که به دست ناپاک راهزنان بادیه نشین به آتش سپرده شده بود، گرانمایگانی بسان ابوالفضل بلعمی را برای این کاربزرگ برگزیدند وبا کار و کوشش بزرگان ادب خراسان و سیستان ، خدای نامه را از پهلوی به زبان پارسی در آوردند ، وآن را شاهنامه خواندند. چون فرمانروای خراسان در این کار کوشش بسیار کرده بود، به شاهنامه ی منصوری نامورشد. این شاهنامه ناسروده بود.
فردوسی، که از رهروان فرهنگ کهن ایران و به ویژه آیین خرد بهمنی و سیمرغ بود، برای جاودانه کردن شاهنامه و با آگاهی از این که سخن سروده ، روان ، شیوا ، رسا ، دلنشین، کوتاه و با آهنگ است و به خوبی به دل می نشیند و به آسانی فرا گرفته می شود وشیوه یی است که باروان ایرانیان سازگار است.بیش از سی سال به سرودن شاهنامه پرداخت وبا کلک توانایش آن را به چامه ی پارسی پاک درآورد.
ژان بابتیست نیکلا ی فرانسوی، که بیش از سی سال در ایران و بلخ می زیسته است، در نسکی درباره ی ادب پارسی، می نویسد : ایرانیان ، اگر توان خواندن و نوشتن راهم نداشته باشند، به زبان چامه سخن می گویند.
به درستی ، اگربا نامردمی های ترکان مغول و بازماندگان تازیان، شاهنامه تا به امروزبرجای مانده و جاودانه شده است، به دلیل سروده بودن آن است.
در بزرگداشت هزاره ی فردوسی ، استاد شهریار، در ستایش از هنر و کارجاودانه ی وی چنین سروده است، برای کوتاهی سخن به گزیده یی از آن بسنده می کنم :
فلک یک چند ایران را اسیر ترک وتازی کرد
در ایران خوان یغما دید و تازی ترکتازی کرد
وطن خواهی در ایران خانمان بر دوش شد چندی
به جز درسینه ها، آتشکده ها خاموش شد چندی
چواز شهنامه، فردوسی چو رعدی درخروش آمد
به تن ایرانیان را خون ملیت بجوش آمد
زبان پارسی گویا شد و تازی خموش آمد
زکنج خلوت دل اهرمن رفت و سروش آمد
جوانمردا تو از رنج تهی دستی نیاسودی
زبان کلک به مدح و هجای کس نیالودی
به جزعشق وطن دیگر کی بودت به سرسودا
زهی آن عشق وآزادی، زهی آن فر واستغنا
الا فردوسیا ، سحرآفرینا
چو تواستاد معنی آفرینی کس ندارد یاد
چگونه می توان به روانی ، شیوایی ، دلنشینی وکوتاهی سخن، درسروده های فردوسی ، ناسروده یی به والایی آن نوشت؟ و چگونه می توان مطمئن شد که در برگردان شاهنامه به نثر، اندیشه ی والای فرهنگ ایران ویران نشود؟
برای نمونه، آیا سروده یی به این روانی و شیوایی نیاز به برگردان دارد؟
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند ودین آرند پیش
بریزند خون ازپی خواسته
شود روزگار بد آراسته
زتازی ستمکارتر دیو نیست
درایران ازاین دیو باید گریست
از این سهمگین روی پتیاره دیو
ز مزدا پرستان برآمد غریو
باشد که این هشدارکارسازشود و جلوی تباهی ونابودی این گنجینه ی بزرگ فرهنگ کهن ایران را بگیرد. به جای این ویرانگری شایسته است، ایرانیانی که مهر ایران زمین در دل دارند وبه والایی ارزش های فرهنگی آن می اندیشند، بسان روان شاد استاد منوچهر جمالی، که بخش بزرگی از زندگی خویش را در این راه گذاشت، با شکیبایی و دلبستگی، ارزش های فرهنگی وزندگی بخش مردم را از سروده های فردوسی باز شناخته و به مردم آزاده ی ایران ارزانی دارند، تا بار دیگر، فروشکوه گذشته کشور، شادی و مهرورزی به زندگی مردم جان تازه یی دهد.

یادآوری : در این نوشتار از «سکولاریته درفرهنگ ایران » پژوهش منوچهر جمالی بهره گرفته شده است. روان پاکش در مینو درباد.

برگرفته از وبگاهِ  فرهنگِ  ایران

نوشته‌هایِ مرتبط:

ایران را چه کسانی تجزیه خواهند کرد؟


رضا حسین بر

سه شنبه, اوت 21, 2012

‫جوانی که حاضر است برای حق خود ، به خود بمب به بندد، آشکار است که دیگر تحمل خواری را ندارد. اما چقدر دیگر طول میکشد تا هزاران جوان حاضر بشوند که بطور دسته جمعی، با کمربندهای انتحاری وارد صحنه بشوند؟‫با وجود اینکه ترک ها خودشان همشه شریک قدرت بوده اند، اکنون ارمان استقلال آذربایجان در میان عده زیادی از ترک ها شدیدا جان گرفته است. یک استقلال طلب ترک بمن گفت: » ما برای استقلال آذربایجان روی سیاست های شونیستی فارسها خیلی حساب میکنیم.»

‫جواب در چند کلمه: ذهنیت تشیع و سیاستها و رفتار های ناشی از آن. همانطور که شیعگری باعث شد حدود سه و نیم میلیون کیلو متر مربع از خاک ایران در زمان صفویه و قاجاریه جدا شود. اما توضیحات بیشتر بدهم.‫یک مقایسه بسیار کوتاه در بین ذهنیت و فرهنگ تشیع و تسنن به خوبی روشن میسازد که ذهنیت تشیع ایرانی کاملا بر ضد اهل سنت شکل گرفته است؛ بصورتی که تبعیض را بطور صد در صد در حق اهل تسنن به کار میبندد بدون اینکه هیچ گونه احساس گناه و یا شرم بکند.‫این ذهنیت در میان فعالان سیاسی و روشنفکران نیز به شدت پرورش یافته است. برای مثال، بندرت یک روشنفکر ایرانی پیدا میشود که از تبعیض های آشکار و ستم های بیرحمانه نظام نسبت به سنی ها، اقلیت های مذهبی و ملیت ها انتقاد بکند. ‫در عوض، هر گاه سنی ها و یا ملیت ها نسبت به تبعیض و یا ستمی که بر انها میرود، ا عتراض کنند، صدای روشنفکران قلابی در می آید که ایران تجزیه شد؛ و بجای همدردی با مظلومان، انها را خاین و مزدور مینامند؛ بدون اینکه بیاد بیاورند که تمام مقامات خود شان را خارجی آورده و برده اند.‫ضدیت، دشمنی و تبعیض شیعیان بر علیه سنی ها تا حذف کامل فیزیکی و سیاسی پیش رفته است. کی باور میکند که در تمام دوران مدرن، از صفوی تا کنون، بجز نادر شاه، یک پادشاه سنی در ایران شیعه وجود نداشته است. از زمان انقلاب مشروطه تا کنون، یک وزیر، نخست وزیر، رییس جمهور، تیمسار و یا سفیر از میان سنی ها برگزیده نشده است. ‫و، اکنون بیش از ۴۰ سال است که یک خانواده شیعه علوی با کشتار هزاران سنی در سوریه حکومت میکند.‫  ‫حال ، یک نگاه گذرا به اندازیم ‫به ذهنیت و رفتار سنی ها نسبت به شیعه ها در دو کشور همسایه پاکستان و افغانستان ‫تا ماهیت فاشیستی تشیع و صعه صدر تسنن آشکار گردد.‫‫در پاکستان شیعه ها حدود ۱۰تا ۱۵ در صد جمعیت هستند. هماکنون، ریس جمهوری و ریس ستاد ارتش شیعه هستند. شش ماه پیش نخست وزیر هم شیعه بود. چندین نفر از وزیران هم شیعه هستند. ده ها سفیر شیعه در ممالک مختلف منصوب شده است.‫ریس سازمان امنیت هم تا چندی پیش شیعه بود.‫این انتخابات و انتصابات بدون توجه به دین و مذهب انجام شده است. فرهنگ تسنن، بطور طبیعی شیعه ها را بخشی از جامعه میداند و هیچ تبعیضی بر علیه آنان را در ذهن خودنمی گنجاند.‫‫در افغانستان که شیعه ها حدود ۱۲ درصد جمعیت هستند، معاون ریس جمهوری شیعه است. استاندار بامیان که اکثر جمعیتش شیعه هستند، شیعه میباشد. چندین وزیر شیعه در کابینه حضور دارند. تعداد زیادی شیعه به عنوان مدیر کل و ریس در وزارتخانه های متفاوت کار میکنند.‫ ‫کسی بطور روزانه به مقدساتشان توهین نمیکند. انها را به علت شیعه بودن دستگیر، شکنجه و ا عدام نمیکنند. جوانان و زنانشان را در مسجد، کوچه و خیابان مورد تجاوز قرار نمیدهند. جلو کار و کاسبی شان را نمیگیرند.‫در پاکستان ، بزرگترین سرمایه داران شیعه هستند. احترام زیاد دارند. تمام درها بروی شان باز است. اکثر مدیران در بوروکراسی شیعه هستند. بوتو شیعه بود. زرداری شیعه هست.‫حال ، همین شرایط را با ایران شیعه مقایسه بکنید که عموما رفتار شیعه ها با بلوچ ها، کردها و بقیه سنی ها چگونه است؟ ۱. ‫جمعیت سنی ها در ایران به حدود ۳۰ درصد جمعیت ایران میرسد. بیش از یک ملیون سنی در تهران زندگی میکنند. جمعیت زیادی از سنی ها در شهر های کرمان، شیراز، اصفهان، مشهد زندگی میکنند که حق ساختن حتی یک مسجد هم ندارند. در حالیکه در اسلام اباد، کراچی و کابل ده ها مسجد شیعه وجود دارد.۲. شیعیان هر سال مراسم عاشورا را در تمام شهر های پاکستان و افغانستان با شکوه و جلال فراوان در مقابل چشمان سنی ها برگزار میکنند؛ در حالیکه، سنی ها در ایران حتی نمیتوان‌ند نماز عید فطر را در یک پارک بطور دسته جمعی بخوان‌ند.‫۳. رادیو و تلویزیون های پاکستان تقریبا تماما تحت سیطره شیعه هاست، اما یک مدیر سنی در کل تشکیلات رادیو و تلویزیون ایران وجود ندارد. در افغانستان هم شیعه ها تلویزیون های خود را دارند ولی سنی ها حق داشتن تلویزیون خصوصی در ایران ندارند.‫۴.تعصب در میان ایرانیان خارج از کشور از مقامات رژیم هم بدتر است. تلویزیون های بی بی سی و صدای امریکا هم کلا در اختیار شیعه های متعصب است؛ بطوری که انها بندرت از سنی ها دعوت میکنند که در تفسیر شرایط ایران مشارکت کنند. بندرت خبری از مناطق سنی نشین پخش میکنند و اگر چیزی پخش کنند، طوری نشان میدهند که به ضرر سنی ها باشد.‫چندی پیش، بخش فارسی رادیو فارسی خبری در باره یک در گیری در بلوچستان پخش کرد. رژیم در یک بیانیه اعلام کرد که اشرار موجب این درگیری شده اند که سردبیر بخش فارسی کلمه قاچاقچی را هم بدان اضافه کرده بود.۵.  شیعه ها در انتشار عقاید خود در پاکستان و افغانستان آزادند ولی در ایران سنی ها نه حق انتشار کتاب دارند و نه حق انتشار مجله و روزنامه.‫۶. در پاکستان و افغانستان همه امکانات و تسهیلات برای شیعیان فراهم هست؛ در حالیکه در ایران ، رژیم با تمام قدرت جلو کاسبی سنی ها را میگیرد. اگر هم چند نفر از جان گذشته، از نهایت گرسنگی، بدنبال فروش کمی بنزین بروند، مورد اصابت گلوله قرار میگیرند.‫۷. میزان بیکاری در پاکستان و افغانستان در میان سنی و شیعه برابر است در حالیکه در ایران، نرخ بیکاری سنی ها چندین برابر شیعه ها آست.‫ ‫با همین مقایسه ساده، ماهیت ظالمانه روحیه تشیع و شیعیان و تبعیض هایی که در مورد سنی ها بکار برده اند روشن میگردد.‫اما معمای تعجب انگیز در این میان صبر و حوصله سنی ها، کردها، بلوچ ها و ترکمن ها است. آن ها تا کی تن به این شرایط خوار کننده خواهند داد؟

دنیای امروز دنیای عزت، غرور ، شرافت ،حق، و آگاهی نسبت به حق و کوشش برای رسیدن به حق است.‫جوانی که حاضر است برای حق خود ، به خود بمب به بندد، آشکار است که دیگر تحمل خواری را ندارد. اما چقدر دیگر طول میکشد تا هزاران جوان حاضر بشوند که بطور دسته جمعی، با کمربندهای انتحاری وارد صحنه بشوند؟‫با وجود اینکه ترک ها خودشان همشه شریک قدرت بوده اند، اکنون ارمان استقلال آذربایجان در میان عده زیادی از ترک ها شدیدا جان گرفته است. یک استقلال طلب ترک بمن گفت: » ما برای استقلال آذربایجان روی سیاست های شونیستی فارسها خیلی حساب میکنیم.»‫

22.08.2012   —  ایران گلوبال