« هر چه که در انسان دیگر ، گروه دیگر ، حزب یا طبقه یا ملت دیگر ، ترا یا گروه ترا ناراحت میسازد ، درست همان صفت خودت (و صفت گروه و حزب و طبقه و ملت و امت خودت) هست. در رباعی خیام که شیخ [،] فاحشه را سرزنش به آن میکند که او «هر لحظه به دام دیگری پابست هست» ، و از این «دلبستگی آن به آن» فاحشه ناراحت میشود ، درست صفت اصلی خودش میباشد. و عیب فاحشه بودن که «تغییر دلبستگی در هر لحظه باشد» ، بیان «فاحشه بودن خود شیخ» است. [!]

در مقابل ایدهآل ایمان (ایمان ، دلبستگی مداوم است) که شیخ میباید و میخواهد تجسم آن باشد ، برعکس میلش ، امکان تغییر دادن دلبستگیاش میافزاید. او که میخواهد تجسم دوام دلبستگی باشد در تزلزل دائم و تغییر مداوم دلبستگی است. این است که «شیخ بودن و فاحشه بودن» از هم جدا ناپذیر اند. شیخ فقط در ظاهر یک مو از فاحشه فاصله دارد. فقط ، تفاوت فاحشه با شیخ در آنست که ، فاحشه این تغییر آن به آن دلبستگی خود را پنهان نمیسازد. از این رو بزرگترین اصل اخلاق را که صداقت باشد (آنچه هستی ، بنما) مراعات میکند. در حالی که شیخ علیرغم فاحشگیاش (تزلزل بستگیهایش به اغراض و منافع دیگر جز خدا و دین) همیشه تظاهر به اوج ایمان میکند. یعنی بر ضد بزرگترین اصل اخلاق که صداقت باشد رفتار میکند.
و انتقاد فاحشه از شیخ آن نیست که تو طبق شرع رفتار نمیکنی بلکه آنست که تو صادق نیستی. عدم صداقت ، سراسر زهد (زندگی طبق شریعت) را از ارزش میاندازد. البته نه تنها شیخ ، بلکه هر ایده آلیستی (مومن به هرگونه ایدهآلی) گرفتار همین مسئله شیخ هست ، یعنی آنچه در دیگران (امم و ملل و احزاب و طبقات دیگر) او را ناراحت و خشمگین میسازد و آنرا رسوا میکند و افشا میسازد ، بیان «فاحشگی خودش هست» ، فقط این فحشای خودش را یا نمیتواند ببیند ، یا در این افشاگری و رسوا سازی فحشای دیگری میخواهد [فحشای خودش را] پنهان سازد. ولی آنانی که در جامعه به «صداقت فاحشه» ارزش اخلاقی بدهـ[ـنـ]ـد ، بسیار نادرند. به چشم ننگین و تحقیر به فاحشه نگریستن ، و به چشم احترام به شیخ و ایدهآلیست نگریستن ، بیان آنست که جامعه ، صداقت را به عنوان بزرگترین ارزش اخلاقی نمیشناسد یا ارج نمیگذارد.
اینکه ما نمیتوانیم (جامعه نمیتواند) میان آنچه ما مینمائیم و آنچه در واقع هستیم ، تفاوت بگذارد و از هم بازشناسد ، نشان آنست که حساسیت و تفکر اخلاقی ما یا جامعه بسیار ناچیز و ناپرورده و خام است.
مسئله اساسی تفکر اخلاقی همین پی بردن به شکاف میان نمودن و بودن در مراجع دینی و سیاسی و اجتماعی و فکری (دارندگان همه گونه حیثیتهای اجتماعی بدون استثنا) است.
تفکر اخلاقی در هر کسی موقعی شروع میشود که به همه اعمال نیک و بزرگ و ستوده خود و دیگران ، بدبین و مشکوک شود. ما نباید فریب اعمال نیک و بزرگ و ستوده و معتبر و موفقیت آمیز خود و دیگران را بخوریم. تشخیص و تمایز دورویگی (نفاق و ریا) در دیگران ، کار یک واعظ اخلاقی است و تشخیص و تمایز دورویگی در خود و گروه خود (ملت و طبقه و امت و حزب خود) کار یک متفکر اخلاقی است. درک این دورویه بودن هر عمل خود و گروه خود ، هر فکر خود و گروه خود ، هر احساس خود و گروه خود ، سبب میشود که انسان نه وعظ اخلاق به دیگران بکند نه به قضاوت کردن اخلاقی اعمال دیگران (امر به معروف و نهی از منکر کردن) خود را محق و مجاز بداند.
آنکه واعظ اخلاق است (مانند شیخ) ، قدرت و جسارت شناختن دورویگی اعمال و احساسات و افکار خود را ندارد یا بتدریج از دست داده است. او باور دارد که مؤمن به آن خدا و دین است در حالی که کافر و منافق و [مـ]ـشرک و مرتد است. او باور دارد که شیخ است (مرجع دین است) در حالی که فاحشه است ، و ناراحتی فحشای خود را (یا پوشاندن فحشای خود را) در ملامت کردن شدید فاحشه ابراز میدارد. توجه او به فاحشه و نفرت و افشاگری او از فاحشه (از کافر ، از مرتد ، از ملحد ، …. از سرمایهدار و …. ) در واقع گریز و نفرت از فحشای خودش هست. »
منبع:
منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : اندیشههایی که آبستن هستند ، انتشارات کورمالی ، لندن ، ۱۹۸۸. برگ ۵۸ از این کتاب را ببینید ، برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتاب ها.
نوشتههایِ مرتبط:
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...