این روزها چندین اتفاق با هم همزمان شده اند ، که باوجود اینکه برخی مبارک و برخی نامبارک ، بهتر است بگویم ناگواراند ، اما بستگی عجیبی به هم دارند و جرّقه / فروغ افروزاند. سروش یا به قول « سیامک مهر » ، « سروشِ اسلام فروش » ، شرم شناسی آغازریده ؛ همین چند روز پیش تولد پهلوان جمالی بود ؛ سیامک مهر دست به اعتصاب درمان زده ؛ من هم در حال کورمالی در خصوص اهریمن، شرم، دیو ، … هستم.
عملِ « سیامک مهر » و اندیشههای « منوچهر جمالی » در هم تنیده اند و پیچ خورده اند. این همپیچی ، « جمالی » را همواره نگرانِ حال او نگاهداشت. کافیست به وبگاه او سری در اینجا بزنید تا این نگرانی را ببینید. شوربختانه جمالی هرگز نخواهد توانست « سیامک مهر » را ببیند.
به یاد « جمالی »:
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
حافظ – غزلیات – غزل شمارهٔ ۱۱
موسیقی سنتی ایران – آهنگساز:مجید درخشانی – خواننده:حسام الدین سراج
***
نگرانی « جمالی » برای « سیامک مهر » ریشه در بن اندیشههای او دارد.
« جمالی » ، زنده کننده تراژدیهای ایرانی است ، بدون درک عمیق این تراژدیها ایرانی خود را باز نخواهد یافت. یکی از نخستین تراژدیها که شاهنامه با آن آغاز میشود ، داستان « سوگ سیامک » است. این داستان توسط « جمالی » بازشناسی و واکاوی شده است. یکی از نوشتههای او با عنوان « چرا شاهنامه با جانفشانی و سوگ سیامک آغاز میگردد ؟ » نشان دهنده تلاش او در این بازآفرینی و زنده کردن بن اندیشههای نهفته در این تراژدی ایرانی است. حتا اهمیت این داستان چنان بوده که او سخنرانی با عنوان « سوگ سیامک » از خود برای ما بیادگار گذاشته است.
« جمالی » از دیگر سو بنیان آزادی را در جامعه بر پایه حق اقلیت و پاسداشت جان انسان پایه ریزی میکند. خواندن نوشتهای با عنوان « اقلیت و آزادی » از « جمالی » بسیار اندیشه برانگیز است. تجربه « سیامک مهر » نشان دهنده اقلیت بودن او حتا در بین اقلیتها در ایران است. از این جهت رنجی که او در ایران میکشد دو افزون است. این تصنیف زیبا (اشک مهتاب) را به تن پهلوان و روان خردمند او تقدیم میکنم.
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها درخوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بی تابه امشب
دل من در تنم بی تابه امشب
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
زنده یاد سیاوش کسرایی
اشک مهتاب – محمد رضا شجریان
تنیدگی اندیشههای « جمالی » و عمل « سیامک مهر » تنها در اینجا باقی نمیماند. اندیشههای « سیامک مهر » نیز در این تنیدگیِ مداوم و عمیق است. برای روشن شدن این امر بهتر آن دیدم که دو نوشته از هر یک از آنها در اینجا بازنشر کنم تا برای خوانندگان روشنتر شود.
نخستین نوشته از « سیامک مهر » است با عنوان « حقیقت دروغ » که از وبگاه او ، « گزارش به خاک ایران » گرفته شده است:
« آخوند شغال از محمد عرب تا علی چلاق پیوسته مدعی بوده اند که اسلام آمده است تا انسان را به کمال برساند. اما درتمامی تاریخ نکبت بار اسلام هر زمان فردی از آن اندازه ازدانش و دانایی و درک ونگاه درست به هستی برخوردار شد و به آن درجه از کمال انسانی دست یافت که جفنگ دین، ودروغ و ریای محمدی را بر نتافت وتخمه و مغزه ضد بشری آیین اهریمنی اسلام را شکافت واز پرده جهل و جادو برون ریخت، آخوند دیو سیرت دیو صورت بدون فوت وقت کمر به نابودیاش بست. از ترورها و قتلهای محمد مزور و علی خون آشام در ابتدای ظهور شب اهریمن تا همین امروز، قرنها خون انسانهای به کمال رسیده است که این فاصله را پر کرده. قطعه قطعه کردن بابک و به دار آویختن حلاج از یک جنس است. از جنس اماله شیاف پتاسیم به سعیدی سیرجانی است. از جنس گلوله داغی است که به سینه کسروی نشست. فتوای خفه کردن محمد مختاری وجعفر پوینده را محمد عرب همان روز نخست بعثتش صادر کرده بود. وقتی بدن نحیف سال خوردگانی چون فروهرها را با ذوالفقار علی کارد آجین میکردند حسین ابن علی داشت دانشجویان را از طبقات خواب گاه به پایین پرتاب می کرد… مکتب انسان ساز و مترقی اسلام ومتولیان فاسد وتبه کارو دزدش در نابود ساختن بنیانهای درست زندگی انسانهای این سمت زمین بسیار موفق بوده اند. درازمیان برداشتن راستی از میان مردمان وپراکندن شب دروغ بر همه عناصر هستی ما چنان موفق بوده اند که این پرسش مطرح می شود که آیا پس از بیش از هزارو یک شب وفرا تر از زمانی که به عدد می آید، ماندگاری این دروغ از فساد برخی از ژنهای ما در طی تحول زیستی مان در این دراز دامن زمان ریشه نگرفته است؟ »
دومین نوشته از « جمالی » است با عنوان « چرا فاحشه بودن بهتر از آخوند بودنست ؟ ». این نوشته بی ارتباط با موضوع « شرم » نیز نیست.
منبع:
منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : همگام هنگام ، ۲۰ اکتبر ۱۹۹۱ . برگ ۱۷۹ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.
« چرا خیام در رباعی مشهورش ترجیح میدهد که یک فاحشه باشد تا یک آخوند. ویژگی بنیادی ابلیس ، برعکس آنچه پنداشته میشود ، سرپیچی اش از فرمان خدا نیست ، بلکه « بیشرمی اش در برابر خداست ». او در برابر خدا ، بر ضد فرمان او رفتار میکند ، ولی آنطور وانمود میکند که به فرمان اوست ، با وجودیکه میداند برای خدا چیزی نهفته نیست. و خدا [= اینجا الله] ، نه از آن سرپیچی ، بلکه از این بیشرمی ، خشمگین است. سرپیچی از فرمان خدا به خدا آسیبی نمیزند بلکه « بیشرمی در برابر خدا » [.] و درست خیام در رباعی مشهورش ، همین بیشرمی شیخ را مطرح میکند نه آن عمل ضد شرع (یا ضد فرمان خدا [ی]) فاحشه را ، که درواقع نمادیست « از ناستوار ماندن در دلبستگی ». ناستوار ماندن در عشق به یک انسان ، نماد ناستوار ماندن دلبستگی و ایمان به خدا یا فرمان خداست. آخوند در هر ریائی که میکند ، بستگی از خدایش را پاره میکند و به چیزی دیگر دل میبندد. همان کار را نیز فاحشه میکند ولی پرده بر فحشای خود (هر آنی دل به دیگری دادن) در برابر خدا و خلق نمیکشد. این بیشرمی شیخ است که « واقعیت دین » را مشکوک و متزلزل میسازد. همین بیشرمی شیخ دربرابر خداست که سبب میشود عبید زاکانی ، شیخ را ابلیس بداند. ماهیت آخوند ، ابلیس بودنش هست. او معتقد است که شیخ ، ابلیس هست و تلبیس ، کلماتیست که او درباب دنیا میگوید و مهملات ، کلماتیست که شیخ درباره معرفت میراند و شیاطین ، اتباع او هستند (رساله تعریفات عبید زاکانی : فصل چهارم). کسانی که در این معرفت خیام و عبید زاکان شک داشتند ، اکنون با این تجربیات مستقیم تاریخی در این چند ساله به آن معرفت ، ایمان کامل پیدا کرده اند. درک حقایقی که این دو مرد به این سادگی گفته اند ، چقدر دشوار بوده است. سادگی کلام ، برعکس آنچه ادعا میشود ، مانع فهم کلام میگردد. عبید زاکان از شیخ ، به طور کلی سخن میگوید و روحانی را از روحانی نما [(قابل توجه عبد الکریم سروش)] جدا نمیسازد ، تا نقابی تازه برای ابلیس فراهم آورده شود. بنا بر این بقول عبید ، « ولایت فقیه » ، چیزی جز « ولایت ابلیس » نیست. ابلیس همیشه بنام خدا (حاکمیت الهی) حکومت میکند. »
نوشتههایِ مرتبط:
- « الله : آمیخته اهورامزدا با اهریمن ؟ »
- مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۱) – شرم (۱) – « … پدیده شرم در اسطورههای ایران »
- « اندیشه [ای] … در چکاد کوه »
- ما ملاها بردیم .. ! – جنگ اصلی بر سرِ لحافِ ملا است .. !
- « مستقل » کیست ؟
- « حقیقت را نباید خواست ، بلکه با ضد حقیقت باید پیکار کرد »
- « قدرت را نمیتوان از آزار و دروغ جدا ساخت »
- « چگونه یک چاقوکش خلق نظام جهانی را میکند ! الهیاتِ چاقوکشان »
- « شیوه اندیشه کشی در بیرون از مرز »
- « رابطه زندگی و حقیقت »
- « شیخی به زن فاحشه گفتا مستی ( خیام ) »
- ای غایب از نظر به خدا میسپارمت – جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
- « معرفتهای ملانصرالدینی »
- « ياوه اي به نامِ « قرائت هايِ غير متحجرانه » »
- « متفکر و ملتِ مستقل »
- « خود را به مسائل مالیدن » [!]
- ضرورتِ تاریخیِ رژیمِ خمینی
- الله، بازیگر اصلی – فیروز نجومی
- خرد ، سرمایه فلسفی ایران – جلد سوّم – جـمهـوری ایـرانی
- پیوندِ ناگسستنی و هیاهو بر انگیزِ آخوندها ( = روحانیون ؟!) و لات ها، چقوکشان و قلدرها !
- چند جمله نغز از عبید زاکانی – فرهنگِ ایرانی
- مسئله