شرم (۲) – هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق


این روزها چندین اتفاق با هم همزمان شده اند ، که باوجود اینکه برخی‌ مبارک و برخی‌ نامبارک ، بهتر است بگویم ناگواراند ، اما بستگی عجیبی‌ به هم دارند و جرّقه / فروغ افروزاند. سروش یا به قول « سیامک مهر » ، « سروشِ اسلام فروش » ، شرم شناسی آغازریده ؛ همین چند روز پیش تولد پهلوان جمالی بود ؛ سیامک مهر دست به اعتصاب درمان زده ؛ من هم در حال کورمالی در خصوص اهریمن، شرم، دیو ، … هستم.

عملِ  « سیامک مهر » و اندیشه‌های « منوچهر جمالی » در هم تنیده اند و پیچ خورده اند. این همپیچی ، « جمالی » را همواره نگرانِ  حال او نگاهداشت. کافیست به وبگاه او سری در اینجا بزنید تا این نگرانی‌ را ببینید. شوربختانه جمالی هرگز نخواهد توانست « سیامک مهر » را ببیند.

به یاد « جمالی »:

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

حافظ – غزلیات – غزل شمارهٔ ۱۱

موسیقی سنتی ایران – آهنگساز:مجید درخشانی – خواننده:حسام الدین سراج

***

نگرانی‌ « جمالی » برای « سیامک مهر » ریشه در بن اندیشه‌های او دارد.

« جمالی » ، زنده کننده تراژدی‌های ایرانی است ، بدون درک عمیق این تراژدی‌ها ایرانی خود را باز نخواهد یافت. یکی‌ از نخستین تراژدی‌ها که شاهنامه با آن آغاز می‌‌شود ، داستان « سوگ سیامک » است. این داستان توسط « جمالی » بازشناسی و واکاوی شده است. یکی‌ از نوشته‌های او با عنوان « چرا شاهنامه با جانفشانی و سوگ سیامک آغاز میگردد ؟ » نشان دهنده تلاش او در این بازآفرینی و زنده کردن بن اندیشه‌های نهفته در این تراژدی ایرانی است. حتا اهمیت این داستان چنان بوده که او سخنرانی با عنوان « سوگ سیامک » از خود برای ما بیادگار گذاشته است.

« جمالی » از دیگر سو بنیان آزادی را در جامعه بر پایه حق اقلیت و پاسداشت جان انسان پایه ریزی می‌‌کند. خواندن نوشته‌ای با عنوان « اقلیت و آزادی » از « جمالی » بسیار اندیشه برانگیز است. تجربه « سیامک مهر » نشان دهنده اقلیت بودن او حتا در بین اقلیت‌ها در ایران است. از این جهت رنجی‌ که او در ایران می‌‌کشد دو افزون است. این تصنیف زیبا (اشک مهتاب) را به تن‌ پهلوان و روان خردمند او تقدیم می‌‌کنم.

همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها درخوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بی تابه امشب
دل من در تنم بی تابه امشب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

زنده یاد سیاوش کسرایی

اشک مهتاب – محمد رضا شجریان

تنیدگی اندیشه‌های « جمالی » و عمل « سیامک مهر » تنها در اینجا باقی‌ نمیماند. اندیشه‌های « سیامک مهر » نیز در این تنیدگیِ  مداوم و عمیق است. برای روشن شدن این امر بهتر آن دیدم که دو نوشته از هر یک از آنها در اینجا بازنشر کنم تا برای خوانندگان روشن‌تر شود.

نخستین نوشته از « سیامک مهر » است با عنوان « حقیقت دروغ » که از وبگاه او ، « گزارش به خاک ایران » گرفته شده است:

« آخوند شغال از محمد عرب تا علی چلاق پیوسته مدعی بوده اند که اسلام آمده است تا انسان را به کمال برساند. اما درتمامی تاریخ نکبت بار اسلام هر زمان فردی از آن اندازه ازدانش و دانایی و درک ونگاه درست به هستی برخوردار شد و به آن درجه از کمال انسانی دست یافت که جفنگ دین، ودروغ و ریای محمدی را بر نتافت وتخمه و مغزه ضد بشری آیین اهریمنی اسلام را شکافت واز پرده جهل و جادو برون ریخت، آخوند دیو سیرت دیو صورت بدون فوت وقت کمر به نابودی‌اش بست. از ترورها و قتل‌های محمد مزور و علی خون آشام در ابتدای ظهور شب اهریمن تا همین امروز، قرن‌ها خون انسان‌های به کمال رسیده است که این فاصله را پر کرده. قطعه قطعه کردن بابک و به دار آویختن حلاج از یک جنس است. از جنس اماله شیاف پتاسیم به سعیدی سیرجانی است. از جنس گلوله داغی است که به سینه کسروی نشست. فتوای خفه کردن محمد مختاری وجعفر پوینده را محمد عرب همان روز نخست بعثتش صادر کرده بود. وقتی بدن نحیف سال خوردگانی چون فروهرها را با ذوالفقار علی کارد آجین میکردند حسین ابن علی داشت دانشجویان را از طبقات خواب گاه به پایین پرتاب می کرد… مکتب انسان ساز و مترقی اسلام ومتولیان فاسد وتبه کارو دزدش در نابود ساختن بنیان‌های درست زندگی انسان‌های این سمت زمین بسیار موفق بوده اند. درازمیان برداشتن راستی از میان مردمان وپراکندن شب دروغ بر همه عناصر هستی ما چنان موفق بوده اند که این پرسش مطرح می شود که آیا پس از بیش از هزارو یک شب وفرا تر از زمانی که به عدد می آید، ماندگاری این دروغ از فساد برخی از ژن‌های ما در طی تحول زیستی مان در این دراز دامن زمان ریشه نگرفته است؟ »

دومین نوشته از « جمالی » است با عنوان « چرا فاحشه بودن بهتر از آخوند بودنست ؟ ». این نوشته بی‌ ارتباط با موضوع « شرم » نیز نیست.

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : همگام هنگام ، ۲۰ اکتبر ۱۹۹۱ . برگ  ۱۷۹  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

« چرا خیام در رباعی مشهورش ترجیح میدهد که یک فاحشه باشد تا یک آخوند. ویژگی‌ بنیادی ابلیس ، برعکس آنچه پنداشته میشود ، سرپیچی اش از فرمان خدا نیست ، بلکه « بیشرمی اش در برابر خداست ». او در برابر خدا ، بر ضد فرمان او رفتار می‌کند ، ولی‌ آنطور وانمود‌ می‌کند که به فرمان اوست ، با وجودیکه میداند برای خدا چیزی نهفته نیست. و خدا [= اینجا الله] ، نه‌ از آن سرپیچی ، بلکه از این بیشرمی ، خشمگین است. سرپیچی از فرمان خدا به خدا آسیبی‌ نمی‌زند بلکه « بیشرمی در برابر خدا » [.] و درست خیام در رباعی مشهورش ، همین بیشرمی شیخ را مطرح می‌کند نه‌ آن عمل ضد شرع (یا ضد فرمان خدا [ی]) فاحشه را ، که درواقع نمادیست « از ناستوار ماندن در دلبستگی ». ناستوار ماندن در عشق به یک انسان ، نماد ناستوار ماندن دلبستگی و ایمان به خدا یا فرمان خداست. آخوند در هر ریائی که می‌کند ، بستگی از خدایش را پاره می‌کند و به چیزی دیگر دل می‌‌بندد. همان کار را نیز فاحشه می‌کند ولی‌ پرده بر فحشای خود (هر آنی‌ دل به دیگری دادن) در برابر خدا و خلق نمی‌‌کشد. این بیشرمی شیخ است که « واقعیت دین » را مشکوک و متزلزل میسازد. همین بیشرمی شیخ دربرابر خداست که سبب میشود عبید زاکانی ، شیخ را ابلیس بداند. ماهیت آخوند ، ابلیس بودنش هست. او معتقد است که شیخ ، ابلیس هست و تلبیس ، کلماتیست که او درباب دنیا می‌گوید و مهملات ، کلماتیست که شیخ درباره معرفت میراند و شیاطین ، اتباع او هستند (رساله تعریفات عبید زاکانی : فصل چهارم). کسانی‌ که در این معرفت خیام و عبید زاکان شک داشتند ، اکنون با این تجربیات مستقیم تاریخی در این چند ساله به آن معرفت ، ایمان کامل پیدا کرده اند. درک حقایقی که این دو مرد به این سادگی‌ گفته اند ، چقدر دشوار بوده است. سادگی‌ کلام ، برعکس آنچه ادعا میشود ، مانع فهم کلام میگردد. عبید زاکان از شیخ ، به طور کلی‌ سخن می‌گوید و روحانی را از روحانی نما [(قابل توجه عبد الکریم سروش)] جدا نمیسازد ، تا نقابی تازه برای ابلیس فراهم آورده شود. بنا بر این بقول عبید ، « ولایت فقیه » ، چیزی جز « ولایت ابلیس » نیست. ابلیس همیشه بنام خدا (حاکمیت الهی) حکومت می‌کند. »

 نوشته‌هایِ مرتبط:

« معرفتهای ملانصرالدینی »


« حقایق هرچه بیشتر پیش پا افتاده شدند ، کمتر درک و یا دیده ، و کمتر به جدّ گرفته میشوند. از این رو نیز هست که « گفتن حقایق پیش پا افتاده » ، سبب تحقیر کردن عقل و فهم دیگران است ، ولی‌ همین حقایق پیش [پا] افتاده را که همه به آسانی میتوانند بفهمند و فقط نیاز به شعور یک کودک دارد ، زودتر از حقایق دشوار فهم ، فراموش میکنند و یا نادیده میگیرند.

از این رو ، گفتن چنین حقایقی ، باید شکل خنده آور و مضحک پیدا کند ، تا احترامی را که هر کسی‌ به عقل و شعور خود میگذارد ، حفظ گردد . و از آنجا که آخوندها ، بیشتر از همه ، همین حقایق پیش پا افتاده انسانی‌ را پایمال میکنند و نادیده میگیرند و کسر شأنشان میدانند که به آن توجه کنند ، این حقایق را ملت بر زبان یک آخوند گذاشته است.

تنها آخوندی که به حقایق پیش پا افتاده ، اعتنا می‌کند و با گفتنش ، مردم را میخواند تا در توجه به این حقایق پیش پا افتاده ، از عقل و فهم و شعورشان خجالت نکشند. ولی‌ با توجه به حقایق پیش پا افتاده ، انسان از « کودک شدن دوباره خود » خجالت می‌کشد و از عمل به آن سر باز میزند. و عمل طبق این حقایق را ، کاری کودکانه و بالاخره احمقانه می‌شمارد.

اینست که حقایق را نباید زیاد عادی و معمولی ساخت ، تا فهمش ، نیاز به حداقل فهم داشته باشد ، تا کردن آن کار ، احساس حقارت در انسان ایجاد [نـ] کند. اغلب تفکرات اخلاقی‌ که بنیاد اعمال اخلاقی‌ هستند ، همین حالت را پیدا کرده اند. کردن یک عمل اخلاقی‌ ، نیاز به گستاخی برای کردن یک کار احمقانه دارد. [!] اینست که یک عمل زیرکانه که نیاز به تفکرات پیچیده ، و جابجا ساختن مقاصد و اغراض ، بجای هدفها و ایده آلهای اخلاقی‌ ، و پوشانیدن آنها دارد ، بیشتر مردم را جلب می‌کند. »

منبع:

منوچهر جمالی، تجربیات گمشده ، انتشاراتِ کورمالی، لندن، ۹ فوریه ۱۹۹۲ . برگِ ۱۱۷  از این کتاب را ببینید، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« ولایت فقیه چینی »


سیامک مهر (محمدرضا پورشجری)
نویسندهء وبلاگ گزارش به خاک ایران
از زندان مرکزی کرج (ندامتگاه)
Mitrap1986@yahoo.com
***
توضيح سکولاريسم نو: اين مقاله را نويسنده بوسيلهء دخترش، ميترا پورشجری، که اکنون در خارج از ايران به سر می برد برای نشريهء ما فرستاده و خواسته است تا آن را عليرغم مخاطراتی که ممکن است برايش وجود داشته باشد منتشر کنيم.
***
« از بدو تشکیل رژیم جمهوری اسلامی در ایران، آخوندها و آیت الله ها و حجج اسلام، بطور پیوسته و بی وقفه مشغول تعریف و توضیح و توجیه تئوری «ولایت فقیه » بوده اند، و در این کار بنا به طبیعت حرفه خود، دروغ پردازی و عوام فریبی و استفاده از اقسام سفسطه و مغالطه را وجهه همت خویش قراردادند. حتا اخیراً اکبر رفسنجانی پس ازگذشت سی و چهار سال کشف کرده است که «نهاد ولایت فقیه وحدت مردم را تضمین می کند.»(۱) یعنی همان کارکردی که همواره از نظام پادشاهی انتظار می رفت و شاه را کانون وحدت ملی می پنداشتند.

در این میان شاخص ترین فردی که دربارهء تئوری ولایت فقیه نظرات و عقاید شگفتی ابراز داشته است، آخوند مصباح یزدی است، وی به پیروی از فکر و فلسفه گوهری اسلام و قرآن مبنی بر بی حقوقی انسان و لزوم سلب آزادی و اراده و اختیار از او(۲)، در توضیح منبع حقانیت اصل «ولایت فقیه» اینگونه استدلال می کند که: «مشروعیت ولایت فقیه ناشی از تأیید خدا و اسلام و امام زمان است در حالی که مقبولیت آن توسط آرای مردم کسب می شود.» (نقل به مضمون) در واقع این اندیشه به نحوی توجیه تئوریک مهملی بنام «مردم سالاری دینی» هم محسوب می شود.

به هر جهت این دادگاه از هر حیث بسیار شبیه باوری است که در چین باستان رواج داشته است:

«در چین باستان این اندیشه که حکومت از سوی آسمان (و مردم) به خاقان و سران فئودال دربار او تفویض شده است برای خاقان بسیار ارزشمند بود و به او مدد می کرد که مردم متصرفات خود و همچنین سرکشان و عاصیان را به مردمی مطیع و فرمانبردار خویش تبدیل سازد. ولی در عین حال همین توجیه خاقان را به تنگنایی بسیار دشوار می افکند. هر فاجعهء ملی و هر بلای عام ارضی و سماوی می توانست سرانجام ناشی از تقصیرات و خطاهای او تلقی شود.اگر ملت دچار فقر و فلاکت شدید می شد و یا کشور در اثر ستیزه وجنگ داخلی دوپاره می گشت، خاقان مسئول شناخته می شد. در آخرین تحلیل، خشکسالی ها و سیل ها و طاعون ها را سبب آن بود که خاقان از اوامر آسمانی سرپیچی کرده است و او بود که پیمان الهی را شکسته، یا دست کم در ستایش آسمان و زمین، مراتب کمال احترام و خلوص را به جای نیاورده است.»(۳)

همانطور که ملاحظه کردیم، تفویض حکومت از طرف آسمان و مردم توامان، مدلی است که به احتمال زیاد مصباح یزدی برای توجیه «ولایت فقیه» می پسندد. اما تجربه نشان داده است که الزامات و متعلقات آن را که خاقان چین و درباریان وی خود را بدان متعهد می دانستند، آخوندها هرگز نمی پذیرند و در این بازی چینی جر می زنند. به عبارت دیگر، در چارچوب فکری آیت الله ها، چنین توجیهی برای قدرت، نه تنها ولی فقیه را به هیچ «تنگنایی بسیار دشوار» نمی افکند، بلکه با توجه به این حقیقت که قرآن به راسخون (آیت الله ها) اجازه می دهد تا با تسلیم شدن به یک ارادهء مرموز (الله) از خود سلب مسئولیت کنند، لذا می توان به هنگام ضرورت تمامی خاک را بر سر مردم ریخت، یعنی هر بلای آسمانی و زمینی را «امتحان الهی» خواند و مردم را مسئول دانست. در چنین مواقعی آخوندها از مردم آسیب دیده طلب کار هم می شوند و هر فاجعه طبیعی را نتیجه گناهکاری بندگان می شمارند.

برای مثال کاظم صدیقی ( آخوندک نماز جمعه) دلیل زمین لرزه را، لرزش اعضا وبرجستگی های بدن زن ها می داند و بی حجابی زنان را عامل اصلی زلزله می شناسد. و یا محسن قرائتی (اهریمنک متصدی ستاد اماله نماز) در یک سخنرانی علت زلزلهء شهر بم را، بی توجهی مردم به پرداخت زکات می خواند! (نقل از حافظه)

به هر روی و علی رغم تلاش و کوشش بی امانی که معتقدان به ولایت فقیه در جهت توجیه و اقناع اذهان به خرج می دهند، اما در نهایت امر آنچه تاکنون  در تحمیل ولایت فقیه به یک ملت، آخوندها را یاری رسانده و آنها را موفق گردانیده که این نظریه را در عمل اجرا کنند، نه باور و استقبال مردم، بلکه همان سنت حسنهء اسلامی یعنی زور و ارعاب وارهاب و تهدید وترور بوده است که در عربدهء «مرگ بر ضد ولایت فقیه» تبیین یافته و در واقعیت سرکوبی و خشونت و خفقان موجود در پس پشت این شعار، همواره خود را نشان داده است.

سوای این بحث صرفاً نظری اما می دانیم که چینی ها در عمل، ولی فقیه و رژیم اش را به شدت حمایت می کنند.

از یک سو با آموزش پاسدارها و ارسال وسایل سرکوب و شکنجه و شنود و با کمک های نظامی و انتظامی آخوندها را در مقابل مخالفان داخلی تجهیز می کنند و از طرفی در مجامع بین المللی و دیپلماتیک با آراء موافق خود و با همسویی سیاسی، ولی فقیه را در برابر قدرت های بزرگ هیچوقت تنها نگذاشته اند.

در عوض ولی فقیه به چینی ها اجازه داده است تا با همدستی سرداران سپاه و فرزندان آخوندها و مقامات با نفوذ که به دلالی و واسطه گری مشغولند، بازارهای ایران را در زیر کالاهای بنجل خود دفن کنند و صنایع تولیدی و کارخانجات ایران را به ورشکستی بکشانند.

پروژه های منطقهء عسلویه و پارس جنوبی و یا با شرکت در ایجاد بزرگراه شمال، دست چینی ها را در غارت منابع ملی باز گذاشته اند.

یادداشت حاضر را با این سخن به پایان می بریم که بگوییم اگرچه آخوندها و آیت الله ها چنانچه شخصی بر فرض هزار قسم سفسطه بداند، آنها همیشه یک قسم بیشتر می شناسند و مانند شهرزاد که با هزار و یک شب قصه گویی، جان خویش را نجات داد، اینان نیز به کمک هزار و یک نوع دروغ و سفسطه و مغالطه و ماله کشی، قدرت و نفوذ اهریمنی خود را که از جهالت و تعصب عوام الناس کسب کرده اند، شاید که تا سال های سال بر بخش هایی از جامعه، کم و بیش حفظ کنند… اما تردیدی نیست که شرایط اجتماعی و بویژه سیاسی امروز جامعه ایران، یعنی این شرایط احمقانه و کهنه و پوسیده و عقب مانده و اسلامی، به اندازهء همان کالاهای چینی بی دوام و شکننده است و همه می دانند که دیریا زود باید ازمیان برداشته شود.

فروردین ماه ۱۳۹۲

پانوشت ها:

۱. روزنامه اطلاعات مورخ  ۹۱/۱۰/۲۸ .

۲. این حقیقت را یکی از حجت الاسلام ها در ضمیمه روزنامه اطلاعات مورخ  ۹۱/۱۱/۹  اینگونه بیان می کند:

«انسان صلاحیت ندارد که برای تأمین رفاه، آسایش، امنیت و سعادت زندگی دنیوی خویش قانون وضع کند… تنها کسی که می تواند قوانین و برنامه های کامل و هماهنگی را تنظیم کرده و در اختیار بشر قرار دهد، خدای جهان آفرین و خالق انسان هاست»!

۳. تاریخ جامع ادیان – جان بادیرناس – ترجمه :علی اصغر حکمت »

***

 منابع :

نوشته‌هایِ مرتبط: