« فیلی که با سرکشی و سرسختیِ خود ، تاریخ جهان را تغییر داد »


« فیلی که پشت به پدرِ آسمانی و مسیح و رو به لات و منات و عزی در کعبه کرد

تبدیل ماموت به « محمود » ، آغازِ پیدایشِ ایده‌ای تازه شد

با خواندن کتاب « سیره رسول الله » از ابن اسحق ، نخستین زندگی‌ نامه‌ای که درباره محمد نوشته شده است ، میتوان با یک نگاه دید که ، ابرهه ، که نماینده نجاشی  Negus  پادشاه حبشه در یمن بوده است ، کلیسائی در صنعاء در رقابت با « کعبه » در مکه میسازد ، که در آن روزگار ، زنخدایان عزی و لات و منات پرستیده می‌شدند ، و حج ، ایجاد مرکزیت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی برای اهل مکه و قریش میکرد. البته چند نیایشگاه دیگر نیز در عربستان در رقابت با کعبه بودند. ابرهه با بنا کردن این کلیسا در یمن ، میخواست که حج را از شهر مکه ، بسوی این کلیسای مسیحی‌ در یمن بکشاند ، تا هم مکه را از مرکزیت بیندازد ، و هم مردم را به مسیحیت فراخواند. پیش از تلاش مسیحیت برای مسیحی‌ ساختن مردم یمن ، یهودی‌ها در صدد چنین کاری بودند که کامیاب نشدند ، و پیش از آنها یمنی‌ها ایرانیها را برای این کار فراخوانده اند ، ولی‌ ایرانیها علاقه به ایجاد مرکزیت دینی و سیاسی در آنجا نداشتند. زرتشتی گری ، که حکومت ایران را در تصرف داشت ، ویژگی دعوتگریش را بکلی از دست داده بود ، و حکومت ایران این مسئله را چندان جد نگرفت ، و زیر فشار یمنی‌ها ، مشتی دزد و جنایتکارِ زندانی را به آنجا فرستادند.

هر دین و ایدئولوژی ، وقتی‌ به فکر نگاه داشتن نیروی دعوتگری هست ، مجبور میشود که مرتبا تجدید نظر در آموزه‌های خودش بکند ، و تن‌ به اصلاحات تازه در درون خود بدهد. بدون این کار ، نیروی دعوتگری دین و ایدئولوژی ، میکاهد ، و بالاخره دین یا ایدئولوژی ، کاملاً محافظه کار و سنگ و سفت ساخته میگردد ، و دین زرتشتی در آن زمان ، در اثر سنگشدگی آموزه‌هایش ، دیگر نیروی کشانده دعوتگری را از دست داده بود. وگرنه ، با آمدن اعراب به ایران ، می‌توانست خودِ عربها را در زمانی‌ بسیار کوتاه ، با محتویات غنی فرهنگ ایران که در ادیان متعالی ایرانی موجود بودند ، در خود به آسانی بگوارد. داستان سام و زال ، که متناظر با اسطوره « ابراهیم و اسمعیل » بود ، و داستان « سام و زال و رستم » که متناظر با داستان نوح بود ، می‌توانست ، قشون عرب را بکلی از اسلام دور ، و در خود جذب سازد. این دو قصه که ستونهای بنیادی اسلامند ، رویارو با اندیشه دینی و مردمی و اجتماعی که در داستان سام و زال ، و پهلوان ضد طوفان و خشم (ضد نوح) موجودند ، امکانی جز باختن نداشتند. ولی‌ این تویه‌های فرهنگ غنی و متعالی و مردمی و جهانی‌ ایران ، در اثر استبداد و سرکوبی زرتشتیگری ، همه به عقب رانده شده بودند ، و نتوانستند خود را در برابر دین اسلام و مسیحیت بسیج سازند و خود را بگسترند. البته داستان سام و زال و پهلوانان ضد طوفان (سام و زال و رستم) همه از فرهنگ زنخدائی بودند که الهیات زرتشتی با سختی بر ضد آنها میجنگید و آنها را می‌کوبید ، چون الهیات زرتشتی خود را میترائی ساخته بود ، یعنی فلسفه خشم میترائی را که فلسفه سیاسی قدرتست ، در خود فرو بلعیده و جذب کرده بود.

سپاه ابرهه ، فقط و فقط دارای « یک فیل » بود ، و این فیل در آن روزگار در عربستان ، بویژه در قریش وحشت غریبی انداخته بود ، چون کسی‌ فیل را از نزدیک نمیشناخت. در ابعاد امروز ، برای مردم مثل تهدید کعبه با بمب اتمی‌ بود. ابرهه ، با این فیل به مکه می‌‌آید ، و قریش ، از جمله عبدالمطلب ، پدر بزرگ رسول الله ، به فراز کوههای اطراف فرار میکنند. فقط عبدالمطلب ، برای پس گرفتن دویست شتر خود ، به ملاقات ابرهه می‌‌آید ، و حساب خود را از کعبه و خدایانش جدا میسازد.

روزیکه ابرهه با این فیل میخواهد کعبه را که خانه زنخدایان بود (کعب در خود قرآن ، به معنای پستان است. از این گذشته ، کَبَه ، در زبان فارسی‌ نماد مادینگی ماه ، یعنی همان لات است ، و کبر ، نماد نرینگی ماه است. کَبَه ، که اندام تناسلی زنست ، با خشتک چهار گوشه‌‌ای پوشانیده میشده است ، از این رو کعبه ، همان کبه ، بود. همچنین پستان زن با پارچه چهار گوشه‌‌ای پوشیده میشد ، از این رو پستان نیز ، کعب نامیده میشده است. نیمی از هر شهری ، ماه ، کبه یعنی زن بود ، و نیمی از ماه ، کبر یعنی دارای اندام تناسلی مرد بود. از این رو نیز محمد نیز الله را – اکبر – خواند) خراب کند ، و مرکز حج بت پرستان را نابود سازد ، و بت پرستی‌ را از بین ببرد ، و آنها را کم کم مسیحی‌ سازد ، این فیل ، ناگهان بزمین زانو میزند ، و برغم همه درفشهای تیزی که به او میزنند ، و عذابها و شکنجه هائی که به او میدهند ، از جا بر نمیخیزد. این « اعتراض فیل از برخاستن ، برای خراب کردن کعبه » ، برای قریش و مردم عربستان ، معنای آسمانی و ماورأ الطبیعی می‌گیرد. همانقدر که برای قریش به معنای زانو زدن بزرگترین جانور دنیا ، پیش لات و منات و عزی و شرم از مبارزه با آنها تلقی‌ میشد ، همانقدر برای محمد سپس این عمل ، نشان یاری الله برای نجات خانه ‌اش از مهاجمان و متجاوزان و مسیحیان تلقی‌ میگردد. به عبارت آن روز ، فیل ، وجودی فوق العاده ، به زنخدایان در کعبه ، حرمت میگذارد ، و به آنها سجده می‌کند. سرکشی و سرسختی فیل ، در برابر همه عذابهائی که به او میدهند ، یک پدیده فوق العاده دینی بشمار می‌‌آید. فیل به پدر آسمانی که خدای مسیح و ابرهه و نجاشی باشد پشت کرده است ، و از اطاعت آنها سرپیچیده ، و در برابر لات و منات و عزی ، بسجده آمده ، و از خدایان قریش پشتیبانی کرده است. خدایِ مسیحی‌ ، در جنگ با زنخدایان کعبه ، شکست میخورد. خود سپاه ابرهه ، تحت نفوذ همین اندیشه ، چنان به وحشت می‌افتد که با سنگ یا قطره آب یا فضله یک مرغ از آسمان (سجیل ، یک واژه فارسی‌ است) که بمعنای « رجم » آسمانی گرفته میشود ، پا به فرار میگدارند که مورد نفرین زنخدایان قرار نکیرند.

زنخدایان کعبه خود ، همه « مرغ ، یا به عبارت دیگر لک لک یا کلنگ » هستند ، و در آیه‌ای که سپس شیطانی خوانده شد ، محمد ، آنها را « غرانیق العلی » که لک لک های متعالی باشند ، میخواند. پس سنگ انداختن یا رجم یک مرغ ، نفرین زنخدایان بشمار می‌رفته است ، و چنانچه سجیل ، یک واژه فارسی‌ است ، و به قول مصحح ابن اسحاق ، همان « سنج + جیل » یا « سنگ + گل » است ، ابابیل نیز ، به معنای « آوای سیمرغ » است. بیل و بیلای ، به معنای « چاه یا چه یا جه » است که همان سیمرغست. نام فیل ، در آغاز « ماموت » بوده است ، چون عربها آنرا در تلفظ کردن در عربی‌ ، به « محمود » برگردانیده اند. « ماموت » ، در تلفظِ عربی‌ « محمود » میشود. از دو صورت بیرون نیست ، یا از نام « محمود = ماموت » ، فیلی که مکه و کعبه را در برابر نجاشی و مسیحیت نجات داده ، ریشه « حمد » در زبان عربی‌ ساخته شده است. و یا اینکه اگر هم ریشه « حمد » در زبان عربی‌ بوده است ، لغت دنیوی و غیر دینی بوده است ، و با این عمل فوق العاده فیل که به عنوان منجی خدایان ، نقش بسیار بزرگی‌ بازی می‌کند ، لغت « حمد » ، ارج تازه دینی و الهی پیدا می‌کند. واژه « حمد » ، از این ببعد ، حرمت به کعبه و زنخدایانش میشود. حمد و مشتقّاتش ، بارِ تازه پیدا میکنند ، و تعظیم به خدایان ، از سوی موجود فوق العاده‌ای میشود. باید در نظر داشت که همه نام‌های عرب در آن روزگار ، رابطه با خدایان مورد احترام آنها داشتند ، و طبعا نهادن نام محمد بر روی محمد ، در خانواده‌ای که مادرش آمنه و خاله ‌اش هاله ، هر دو نام از خدای ماه (= سیمرغ) دارند ، عبدالمطلبی که خود فرزند خودش را « عبد العزی » نام می‌نهد ، طبیعیست که نام محمد ، باید رابطه تعظیمی با خدایان موجود در کعبه داشته باشد. در تاریخ سیستان می‌‌آید که « و عبدالمطلب بمکه باز آمد و هاله بنت الحرث را بزنی‌ کرد ، بولهب از و بیامد و نام بولهب ، عبد العزی بود … ». هاله ، خواهر آمنه ، است که زن پدر محمد و پسر عبدالمطلب میباشد. عبدالمطلبی که پسر خود را بنام « عزی » زنخدای کعبه میخواند ، می‌توان همه افسانه هائی که سپس در تاریخ اسلام و خود همین تاریخ سیستان به او نسبت داده است ، بازشناخت.

نام این فیل که « محمود » باشد ، با تعظیم بی‌ نظیر و خارق العاده‌ای به زنخدایان کعبه ، سبب میشود که خانواده محمد ، این نام را برای او بر میدارند. فیلی که « عملش یا حمدش » ، کعبه را از دست مسیحیت و شاه حبشه نجات داده است ، در مفهوم « حمد و احمد و محمد » میماند. آنکه محمد یا احمد خوانده میشود ، یا آنکه حمد مئ‌گوید ، این کار فوق العاده فیل در برابر زنخدایان کعبه در آن باز تابیده میشود.

محمد ، که در آغاز با زنخدایان در کعبه میجنگید ، و به آنها بطور آشکار ، توهین میکرد و برای این کار مردم از او رنجیده بودند (نه‌ برای آنکه دین تازه آورده بود ، و خدای دیگری میپرستید. مردم مکه چنانچه رسم دوره زنخدائی بود ، در برابر ادیان و خدایان دیگر ، بسیار [اهل] مدارا بودند. مسئله محمد موقعی آغاز شد که آشکارا خدایان کعبه را مورد توهین و حمله و بی‌ احترامی قرار میداد) در مدینه ، در نامش اندکی‌ بیشتر میاندیشید.

نامش در واقع ، او را به تعظیم از خانه کعبه فرا میخوانده است. این‌است که در مدینه ، متوجه میشود که همه خانهِ خدایان در جهان ، باقی‌ نگاه داشته میشوند ، فقط صاحب خانه ، عوض میشود. خدای تازه ، بنام مالک اصلی‌ ، خانه را تصرف می‌کند ، و خدایان پیشین را بنام غاصب از نیایشگاهشان بیرون میاندازد. یا آنکه خانه پیشین ویران ساخته میشود ، و خانه‌ای تازه ، جای خانه پیشین ، و بر فراز خرابه‌های آن ساخته میشود ، مانند مسجد در مدینه که بجای نیایشگاه لات ساخته میشود و منار مسجد ، درست در جایگاهی‌ گذارده میشود که لات بوده است. اندام تناسلی نرینه ، جای اندام تناسلی مادینه نهاده میشود. از این به بعد ، جنگدن با کعبه ، تبدیل به جنگیدن با خدایانش ، بنام غاصبان کعبه میشود.

این خانه ، از آن خدای ابراهیم بوده است (ابراهام = اورام = آوای سیمرغ) است ، و او حق دارد این خدایان متجاوز را که خانه را غصب کرده اند ، بیرون اندازد ، و بالاخره ، این بار که به مکه باز میگردد ، میرود و همان حجرالاسود را که یاقوت آسمانی میخواند (یاقوت ، نماد خونریزی زنخدا ، یعنی سیمرغ است) میبوسد.

واژه « اسود » ، مرکب از « اس‌ + واد » است. اس‌ ، همان سنگ یعنی زهدان است ، و « واد » همان وایو یا سیمرغست. « اسود » ، یعنی « زهدان سیمرغ ». و « وُد » در عربی‌ که محبت باشد ، از همین ریشه « واد » یا « باد » است که « اصل مهر » میباشد. اگر ابرهه این فیل را به مکه نمی‌‌آورد ، محمد چنین نامی‌ نمی‌داشت ، و قرآن ، با « الحمد لله الرب العالمین » آغاز نمی‌شد. با زانو زدن یک فیل ، شکست مسیحیت در عربستان آغاز شد.

خدای کعبه ، از اینجا راه پیروزی را در جهان پیش گرفت. فیل ، میان پدر آسمانی و زنخدایان کعبه ، زنخدایان کعبه ، و از دید محمد ، الله ، خدای کعبه را برگزیده بود ، و به خدائی و حقیقت او اقرار کرده بود. این بود که نام‌های محمود و محمد و احمد و حمد ، نماد این عمل بزرگ کیهانی و تاریخی بودند. این اعتراف فیل ، تاثیر روانی‌ بسیار شدید در حجاز و یمن آن روز داشت. نه‌ تنها یک واژه ، خاطره فراموش ناشدنی این واقعه تاریخی‌ را در خود نگاه داشت ، بلکه این واقعه ، تبدیل به ایده‌ای نوین شد که جهان را تکان داد. »

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : اندیشیدن ، خندیدنست (بهمن) ، انتشارات کورمالی ، لندن ، ۱۹۹۸ ، شابک۱۸۹۹۱۶۷۲۶۹ (ISBN 1 899167 26 9) ، برگ ۴۵ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

 

« قدرت را نمیتوان از آزار و دروغ جدا ساخت »


« در شاهنامه ، اهریمن ، چهره قدرت ، در برابر فر‌ّ میشود. در واقع ، اهریمن ، خدای مقتدر است. و قدرت ، در آزردن (خونریزی و کشتار و تجاوز و خشونت) و دروغ و فریب (تجاوز را شکل مهر دادن ، بیداد را شکل داد دادن ، دروغ را شکل حقیقت دادن) ممکنست ، و دوامش در آزردن است ، و سپس همین آزردن را باید بکردار مهربانی و رحمت و احسان و عدل توجیه کند. قدرت ، کشتن را قربانی میسازد ، دروغش را شکل حقیقت و راستی‌ میدهد. خشترا (شهریور ، شهریاری که قدرت بر بنیاد جنگ و سپاهیگری بود) که در شاهنامه اصل متضاد با فر‌ است ، و در زرتشتیگری ، یکی‌ از امشاسپندان بوده است ، در شاهنامه ، کاملا با اهریمن ، عینیت پیدا می‌کند.

در حقیقت ، استوره ، ناآگاهانه با گسترش معنای اهریمن ، با الله عینیت می‌‌یابد ، که خداوند قدرتست. خداوند قدرتمند ، خداوند آزار است ، که آزارش را با دروغ ، شیرین و پسندیده میسازد. مثلا « امر به نکوکاری » می‌کند ، برای آنکه انسان ، نیکوئی بکند ، او را می‌‌آزارد ، و این آزار را ، سیمای رحمت الهی میدهد (نیکی‌ ، با زور ، کرده میشود ، و از بدی ، با زور باز داشته میشود. امر به معروف برای ایرانی ، بدترین گناه بود ، چون کسی‌ را برای آنکه نیکی‌ بکند ، آزردن ، گناهست. نیکی‌ از منش انسان سرچشمه می‌گرفت) مثلا خداوند قدرت ، مهر را فرع قدرت میسازد. اگر از خدا اطاعت کنی‌ ، او را دوست میدارد. مهر ، فقط از راه اطاعت و اکراه ممکنست. »

منبع :

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : تخمه ی خود زا یا صورت خدا ، انتشارات کورمالی ، لندن ، اکتبر ۱۹۹۶ ، ISBN 1 899167 85 4 . برگ ۱۱۰  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

«سیمرغ گسترده‌پر»


بازوب‌نویسی شده از ارتـــای خــوشـــه (سیـــــــمرغ):

خدایان فرهنگ ایرانی در استان‌ها و جا‌ی‌های مختلف، به‌ نام‌های گوناگون و متنوعی از سوی مردمان اهل آن دیار، خوانده می‌شده‌اند با همان گوهر و یا طبیعت‌شان. چرایی آنرا گذشته از درک‌هاو سلیقه‌های متنوع مردمان، وتغییراتی که در‌پی بر‌آمد دوره آئین میترائیسم و زرتشتیگری رخ داد؛ که به‌گمانم می‌بایست بویژه، در حمله و چیره‌گشتن اعراب مسلمان بر ایران دانست. واکنشی طبیعی، در برابر خشم و سرکوب اسلام خونریز، که پاس‌داشتن و نگاهبانی آنچه ارزشمند است را از سوی ایرانیان سبب گردید، حال با نامی دیگر. برای زنده‌نگاهداری و حفظ‌ نمودن «سیمرغ گسترده‌پر»، که حالا دیگر، اسلام او را «ابلیس» و «الشیطان» می‌نامید، چاره‌ای نبود مگر پوشاندن با نام نهادن تازه وهمین قوم عرب تا دیروز که مسلمان‌ نبود، «لات و عزّی و منات» را می‌پرستید که باز همان خدایان فرهنگ ایرانی، با نام‌‌های دیگر بودند. اکنون «الله» شمشیر به‌دست با جعل‌کردن، خود را « خدا » می‌خواند. اما، ایرانیان تصویر خدای‌شان «سیمرغ گسترده‌پر» را با خود پنهان و بدور از دیدرس، ولی با نام خرم، با فرخ، با ارتا، با ارتا‌خوشت با ارتای خوشه، در آب،و در باد، در گل‌های گوناگون، در روزها و ماه‌روز ایرانی، در جشن‌ها و نیایش‌ها، در بزم و بزممونه، در ماه و با ستاره‌گان در خوشه پروین، با درخت سرو وبا تصویرماهی در فرازش،(همان ماهی که بر سر مسجد می‌نهند و نمیدانند چرا) در پرنده‌گان و با سیامک و فرانک و فریدون، ایرج و زال و رستم و سیاوخش؛ و در یک سخن، «گیتی» ( جان و زندگی) نام نهادند. این‌استکه «سیمرغ گسترده‌پر»، «ارتای خوشه» نیز هست.

« سیمرغ، ارتای خوشه است که همه جانها و انسانها، دانه های آن خوشه اند. خوشه، نماد پیوستگی درمهر است. ملت، درپیوسته شدن به هم درهمپرسی، سیمرغ یا ایرج میشود. »

استاد جمالی

نوشته‌هایِ  مرتبط: