شنیده (اینجا ، اینجا ، اینجا و اینجا) و خوانده (اینجا ، اینجا ، اینجا و اینجا) شده است که: حسین حاج فرج الله دبّاغ (معروف بهِ عبدالکریمِ سروش که همچون ترکیبهای جمهوری اسلامی، مردم سالاری دینی/اسلامی ، مجلس شورای اسلامی ، … ترکیبی نامتجانس است ،) پس از گذشت سی و اندی سال از حکومت آخوندها و بچه مسلمانان بر ایران، به ناگاه ، خواب دیده شده و پدیده « شرم » را مغفول دیده اند. میگوید:
« عاطفهی شرم، عاطفهی شناخته شدهایست. اما در مورد او خیلی کمتر سخن رفته است. من اتفاقا literature مربوط به این را، شرم را، در روان شناسی، جامعه شناسی و حتی در فلسفه وقتی که جستجو میکردم، دیدم که در این زمینه، به اعتراف خود روان شناسان و جامعه شناسان و فیلسوفان، کمتر کار شده و نمیدانم چرا چنین مغفول و متروک افتاده است … به همین جهت هم شایستهی آن بوده است و هست که مورد تحلیل و توجه بیشتری قرار بگیرد. صرف این که چنین مغفول افتاده است، حقیقتا هنوز برای من مشهود نیست. [… !!] »
البته به این لیست باید دور افتادگی آخوندها و بچه مسلمانان را از « شرم » ، بخصوص در جمهوری اسلامی (چه خودی و چه ناخودی ها)، افزود. پس از این گوشزد ، ریشه « شرم » را ، طبق روشِ معمول بچه مسلمانان ، اینگونه معرفی میکند:
« … هنگامی که توجه من به این مساله [« شرم »] جلب شد در قصهی آدم بود، … این قصه … اسطورهایست که از دل آن باید وضعیت بشر را بیرون کشید. باید رمزهای آن را گشود و باید به رازگشایی آن پرداخت و از طریق او، جایگاه انسان را در این عالم، در تاریخ، در نسبت با خداوند پیدا کرد. »
باز دست به دامن حافظِ بخت برگشته شده و با فراموشی ، یا خود را به فراموشی زدن ، این نکته که حافظ « رند » است (اینجا و اینجا را ببینید) ، حافظ را گناه شناس دانسته و میگوید:
« … حافظ، از شاعران ما، کسیست که بیش از هر شاعر دیگری اهتمام به فهمیدن این داستان ورزیده است … چون با داستان آدم است که مسالهی گناه، برای بار نخست مطرح میشود. و شما میدانید که حافظ، شاعر گناه شناس است. یعنی این واژهی گناه و مسائل حاشیهای و مربوط او، در شعر حافظ، بیشترین تجلی و انعکاس را پیدا کرده. هیچ شاعری، به اندازهی حافظ به مفهوم گناه نپرداخته. … وقتی که آدم به هوا، آدم به همسرش، از آن میوهی درخت ممنوع خوردند، ناگهان برهنه شدند. بدلیل خوردن از آن درخت، جامههای آنها فرو ریخت. و آنها که تا آن وقت در مقابل یکدیگر پوشیده بودند، برهنه شدند. … شروع کردند به این که از برگهای درختهای بهشت، به بدن خود بچسبانند و برهنگی و عریانی خود را بپوشانند. از اینجا قصهی شرم مطرح میشود. یعنی آدم از برهنگی خود، هوا از برهنگی خود، شرمگین میشوند. برای اولین بار، هنوز احساس گناه پیدا نشده، و این مسالهی مهمیست که در این داستان میبینیم. هنوز آدم و هوا نفهمیدهاند که گناه کردهاند. هنوز استغفار نکردهاند. ولی همین که از آن میوهی ممنوعه میخورند و عریان میشوند و کوشش میکنند که این عریانی را بپوشانند و از برگهای درختهای بهشت کمک میگیرند، از آنجا مفهوم شرم و حالت و احساس شرم در این دو نفر، در یک مرد و زن که سمبل بشریتاند، جوانه میزند. هم در مرد و هم در زن. در زن و شوهر. لذا در حقیقت میتوان گفت که به یک معنا شاید ریشه دارترین و آغازینترین احساسی که در آدمی پدید آمده است، مطابق همین اسطورههای دینی، احساس شرمیست که در آدمیست. هنوز مفهوم محبت وجود ندارد بین زن و مرد. هنوز مفهوم عشق وجود ندارد، هنوز مفهوم گناه وجود ندارد. خیلی از این مفاهیم، هنوز مانده که به وجود بیاید. بعدا پیدید [پدید] میآید و شما که این داستان را دنبال میکنید، میبینید که یکی پس از دیگری این مفاهیم، … »
پای مولانا جلال الدین را نیز به میان میکشد که خوانندگان ارجمند را به سخنرانی او ارجاع میدهیم.
کورمالی این توجه جدیدِ بچه مسلمانان به « شرم » را به فالِ نیک میگیرد. اما جهت تنویر افکار عمومی در چند نوشته تلاش خواهد شد تا پدیده « شرم » از دیدگاه فرهنگ اصیل ایران را به خوانندگان گرامی ، و همچنین بچه مسلمانان عزیز ، پیشکش کند. آنچه میخوانید اولین نوشتار در این زمینه است تحت عنوان :
« اهریمن ، شرم از پیروزیهایش دارد – پدیده شرم در اسطورههای ایران ».
منبع:
منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : تخمه ی خود زا یا صورت خدا ، انتشارات کورمالی ، لندن ، اکتبر ۱۹۹۶ ، ISBN 1 899167 85 4 . برگ ۱۱۴ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.
***
« ما در پدیده شرم ، همیشه از جهان بینی سامی [بهتر است گفته شود ، دینهای ابراهیمی] به آن مینگریم. آدم و حوا در بهشت ، پس از سرکشی از فرمان خدا [بهتر است بگوییم الوهیم (در تورات) یا الله (در قرآن)] ، در پیدایش [پیشگاه] خدا ، از خدا شرمگین هستند. در حالیکه ، پدیده شرم ، در فرهنگ [اصیل] ایرانی ، رابطه میان انسان و خدا نیست ، بلکه پدیده شرم ، به اهریمن نسبت داده میشود.
این اهریمنست که از پیروزیهای خود ، شرمگین میشود. اهریمن در هر جا که پیروز و چیره میشود ، خود را از دیده انسانیکه بر او پیروز شده است ، میپوشاند ، و از او شرم دارد. اهریمن ، هربار کیکاوس را میفریبد و بر او چیره میگردد ، فوری از دید او ، ناپدید میشود. او نمیتواند به پیروزی خود و چیرگی خود ببالد.
هربار که به ضحاک ، چیره شد ، فوری چهره خود را میپوشاند ، و حتی در باره آخر که در اثر پیروزیش بر ضحاک ، کتف او را میبوسد ، فوری « در خاک تیره فرو میرود ».
بفرمود تا دیو چون جفت او
همی بوسه داد بر کتف او
چو بوسید [،] شد در زمین ناپدید
کسی اندر جهان این شگفتی ندید
همچنین اژدها در هفتخان ، هربار پیدا شد ، با نگاه افکندن رستم ، ناپدید میشود ، و خود را تاریک و نادیدنی میسازد. در باره سوم [:]
چو بیدار شد رستم از خواب خوش
بر آشفت بر باره دستکش
چنین خواست روشن جهان آفرین
که پنهان نکرد اژدها را زمین
درست ، در پیروزی اهریمن است که « از کار افتادگی ، خودپرستی ، فرودستی و پس دانشی اهریمن به پیدائی ش میآید » (بندهشن). و از آنجا که اهریمن دیده برای شناخت بهی و روشنی و … دارد ، و آنها را دوست دارد و میپسندد ، از پیدایش خود ، شرم دارد.
اهریمن ، از کردن کارهای خود (از فریب دادن ، از دروغ ، از آزردن ، از قدرتورزی …. ) شرم دارد ، و چهره خود را فوری میپوشد. همینکه اژدها « آزار رستم را میخواهد » ، بچشم رخش پدیدار میشود ، و همیشه میتواند کارهای خود را تا زمانی بکند که دیگری بینش به او نیافته است ، یا برای دیگری پیدایش نیافته است.
اهریمن ، در غفلت و بیخبری دیگری ، بر دیگری پیروز میشود ، ولی لحظه پیروزی ، درست لحظه پیدایش اوست که باید از شرم ناپدید شود. اهریمن ، از پیدایش خود شرم میبرد.
اینست که ایرانی بنا بر این سر اندیشه ، میانگاشت که عربها با پیروزی و پیدایش « الله در اوج آزارگری ، و تحمل خود و دینش که ایرانیها آنرا دژدین میخواندند » باید فوری از شدت شرم ، بساط خود را جمع کند و در تاریکی فرو رود ، و نادیده ، از انظار محو گردد. البته چنین انتظاری ، خودفریبی ایرانیان بود ، چون الله ، چندان شباهتی نیز با اهریمن آنها نداشت ، و این مساوی انگاشتن الله با اهریمن ، به اشتباهات بزرگ تاریخی و نظامی کشید.
چون الله ، از آزردن و کشتن و مکر کردن ، نه تنها شرم نداشت ، بلکه به آنها افتخار هم میکرد. دلیل خود را نصر خود میدانست. اهریمن ایرانی ، در بسیاری از کارهایش آن اندازه بزرگی اخلاقی دارد که باورکردنی نیستند ، و انسان را به شگفت وا میدارند. اهریمن ایرانی ، وجودیست که بر سر پیمانش ، تا به مرز نابودی خود میایستد. اهریمن ایرانی ، وجودیست که از آزردن و کشتن و فریفتن ، شرم میبرد و از شدت شرم ، خود را پنهان میسازد.
ایرانیان که با اسلام رویارو شدند ، الله را ناسنجیده برابر با اهریمن انگاشتند ، و در این تساوی ، به غلط پنداشتند که الله همان ویژگیهای اخلاقی اهریمن را نیز دارد ، و این خودفریبی ، برای آنها بسیار گران تمام شد ، چون الله در این ویژگیهای اخلاقی ، هیچ شباهتی با اهریمن نداشت. در کشف شباهت خدایان یا پهلوانان در اسطورههای دو ملت ، باید از عینیت دادن آنها با هم پرهیزید. اینکه زئوس یونانی ، شبیه اهورامزداست ، یا …. نباید فوری گامی فراتر برداشت و آنها را با هم عینیت داد.
ولی ایرانیان در شبیه یافتن اهریمن با الله ، با شتاب آنها را با هم عینیت دادند ، و میپنداشتند که با اهریمن ، پیکار میکنند ، در حالیکه علیرغم شباهت با اهریمن (در مسئله امر بقتل و آزار و مکر را وسیله پیروزی خواندن) ، الله جوانمردیهای اهریمن را نداشت ، و ایرانیها با این اشتباه ، گمراه شدند.
چنانکه امروزه نیز روشنفکران ایران با عینیت دادن رژیم اسلامی آخوندها با فاشیسم ، همان گونه اشتباه را تکرار میکنند.
اسلام ، شرم از خدا در فرمان نبردن از او میبرد ، نه از پیدایش تباهی و کینه و مکر (چنگِ وارونه زدن) و فریب و دروغ و آزار ، از گوهر خود در خدمت اجرای فرمان خدا.
برای پیروزی فرمان الله ، میتوان از کینه و مکر و دروغ و آزار (کشتار) و خیانت ، آزادانه بهره برد. ولی این برضد فرهنگ [اصیل] ایران و اصل جوانمردیش بود.
حتی اهریمن نیز ، پای بند بسیاری از این اصول جوانمردی بود. اهریمن ایرانی ، علیرغم شکست و نابودی خود برای همیشه ، بر سر پیمان میماند ، یعنی پای بند اصل جوانمردی میماند.
شکست در راستی را بر « پیروزی در دروغ » برتری میداد ! الله هم نمیتوانست باور کند که اهریمن ایرانی چنین تعالی فرهنگی دارد. »
(ادامه دارد)
دوستداشتن:
لایک در حال بارگذاری...