زجرکشی ! – شهباز نخعی


چهارشنبه، 2 اسفند ماه 1391 برابر با 2013 Wednesday 20 February

زجرکشی! – شهباز نخعی

ذات و سرشت حکومت ولایت مطلقه فقیه با رعایت حقوق بشر ناسازگاری دارد. این ناسازگاری چنان عمده و ساختاری است که حتی امری مانند پرونده هسته ای که حکومت عامدانه 10 – 12 سال است برسرآن الم شنگه براه انداخته و آنرا «حق مسلم» وانمود می کند را نیز تحت الشعاع قرارمی دهد. سیدعلی خامنه ای و پرقیچی های او – ازجمله سخنگوی وزارت خارجه – بارها گفته و تکرار کرده اند که ازاینرو در مسئله هسته ای کوتاه نمی آیند، که می دانند استکبار جهانی به محض دست یابی به هدف خود دراین زمینه، مسئله رعایت حقوق بشر را پیش خواهد کشید. به عبارت دیگر، مسئله هسته ای سپری است که حکومت آخوندی به سرگرفته تا به زعم خود از آسیب ناشی از نقض آشکار و مکرر حقوق بشر درامان بماند.

دلیل ناسازگاری حکومت آخوندی با رعایت حقوق بشر – حتی درحد حفظ ظاهرو به احترام امضایی که پای منشور جهانی حقوق بشر و دیگر توافق نامه های بین المللی گذاشته – تقابل و تضاد آن با بنیاد اعتقادی اش است. درجهان بینی این حکومت محورآفرینش و آنچه که درعالم است «خدا [الله]»ست که درسلسله مراتبی شامل پیامبر، امام، فقیه و… قراردارند برجهان حکم می رانند. دراین جهان بینی خدا محور، انسان بنده و برده و عبد و عبید است و اگر هم شأن و ارزشی داشته باشد، در عبادت و اطاعت بی چون و چرا است. در این نوع نگرش، که تبعیض جزء جدایی ناپذیر آن است، بشر بسیار بیش از آن که دارای «حق» باشد، دارای «تکلیف» است و به مومن و کافریا مرتد، خودی و غیرخودی، خواص و عوام تقسیم می شود. کافر و مرتد قتلش واجب و خونش مباح است، غیرخودی محروم از ابتدایی ترین حقوق انسانی است و عوام «کالانعام» یعنی درحکم چهارپایان هستند.

آشکار است که درچنین نوع نگرشی، حقوق بشر – که فرآورده جهان بینی انسان محوراست و شأن و حقوق انسانی را فراتر از هرامر دیگری می داند- نمی تواند جایگاهی داشته باشد. تمام کارهای شرم آور –و گاه و بیگاه خنده آور- ی که حکومت آخوندی می کند ناشی ازهمین نوع نگرش به جهان و انسان است: اگر سیدعلی خامنه ای رأی خود را برمجموع آراء 75 میلیون ایرانی ارجح می داند، اگررییس دولت اداره کشور را به امام زمان نسبت می دهد، اگر آزادی بیان و عقیده گستاخانه نفی و رد می شود و حکومت سانسور و ممیزی را ابزاری مشروع و قانونی قلمداد می کند، اگر آدم کشی قانونی (اعدام) ابزار روزمره ایجاد رعب و وحشت درجامعه می شود و هرروز انسان هایی دربرابر دیدگان همگان از جرثقیل آویزان می شوند، اگر روزنامه نگاران – حتی آنهایی که در همین نظام آموزش دیده و خود را با همه شرایط آن تطبیق داده اند- بازداشت و سرکوب می شوند و… همه و همه ناشی از نوع نگرش حکومت آخوندی به بشر و حقوق او هستند.

این نگرش گاه صحنه هایی می آفرینند که انسان درمی ماند باید بخندد یا گریه کند. این هفته تلویزیون دولتی چین با شاهزاده رضاپهلوی مصاحبه کرد. انجام این مصاحبه چنان حکومت ولایت مطلقه فقیه را برآشفته کرد که سخنگوی وزارت خارجه آن به حکومت به حامی اصلی خود یعنی حکومت استبدادی و کمونیستی چین به شدت اعتراض کرد و آنرا دخالت در امورداخلی ایران، مغایر با اصول تعامل و قوانین بین المللی! خواند. علاء الدین بروجردی، رییس کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی هم ضمن آن که خواستار پوزش خواهی دولت چین شد گفت: «مصاحبه تلویزیون دولتی چین با رضا پهلوی همانند این است که تلویزیون رسمی ایران با دالایی لاما مصاحبه کند»!

نتیجه این نوع نگاه به حقوق بشر و ناسازگاری ذاتی با آن، این است که زندانیان سیاسی – آنهایی که از زندان هایی مانند کهریزک یا شکنجه هایی مانند آنچه که موجب مرگ زنده یاد ستار بهشتی شد جان به در می برند- در بلبشو و آشفته بازار جنایتکارانه ای روزگار می گذرانند که حتی از امنیت جانی نیز برخوردار نیستند و درمعرض این هستند که قربانی رفتارهای خشونت بار وغیرانسانی حکومت شوند.

مشت نمونه خروار این نوع رفتار، سرنوشت وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) است که بیش از دوسال و نیم است اسیر چنگال بیرحم و خونریز حکومت آخوندی است. او که نویسنده ای آزاده و ایران دوست است، تنها به جرم نوشتن مقالاتی در وبلاگ خود با نام «گزارش به خاک ایران» دستگیر شد و در 24 ساعت نخست بازداشت آنقدر ضرب و شتم و شکنجه شد که با شکستن شیشه عینک به قصد خودکشی رگ های خود را برید. چند ماه بعد او در بیدادگاهی فرمایشی و چند دقیقه ای و بدون برخورداری از حق داشتن وکیل مدافع به اتهام توهین به مقام معظم رهبری و تبلیغ علیه نظام به 3 سال زندان محکوم شد. دیوان بلخ بیدادگر حکومت به همین حد بسنده نکرد و برایش پرونده دیگری با اتهام «محاربه» که مجازات آن اعدام است گشود. بدرفتاری های رایج نسبت به زندانیان سیاسی موجب شدند که او سلامت خود را ازدست بدهد و نیازمند دارو و درمان موثر درخارج از محیط زندان شود. ماه گذشته پزشکان زندان به نام های دکتر امجدی و دکتر نژاد بهرام طی نامه ای رسمی اعلام کردند که محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) «توان تحمل کیفر» را ندارد و خواستار آزادی او از زندان برای درمان شدند اما این نظر کارشناسانه پزشکان زندان با مخالفت «قاضی ناظر زندان» و «دادستان» مواجه شد.

به گزارش «ایران پرس نیوز»، میترا پورشجری دختر این وبلاگ نویس ستمدیده زندانی در تاریخ 30 بهمن 1391 می گوید: «باخبر شدم که یک مرتبه دیگر پدرم دچار سکته قلبی گردید. بعد ازاین اتفاق اورا به بهداری زندان انتقال می دهند. تشخیص پزشکان زندان به اسامی امجدی، نژاد بهرام و قلی زاده این است که این زندانی سیاسی نیاز به درمان پزشکی در بیمارستان خارج از زندان دارد. به نظر آنها مسدود شدن بیشتر رگ های قلب ممکن است که هرآن باعث ایست قلبی و مرگ اوشود».

دختر این زندانی سیاسی که تنها گناهش نوشتن و ابراز عقیده بوده، درنامه خود افزوده که: «رییس زندان گزارش پزشکی قانونی را برای «دادستانی» و «قاضی ناظر زندان» فرستاده است و حالا باید منتظر بمانیم که آیا این مرتبه مسئولین ذیربط با آزادی پدرم موافقت می کنند یا خیر».

میترا پورشجری پس از تأکید مجدد براین که زندگی پدرش در زندان درخطر جدی است، درپایان نامه خود می نویسد که قصد مسئولان حذف فیزیکی مخالفان است: «درحقیقت با چنین مخالفت هایی درصدد آن هستند که با سیاست تحمیل عقاید، ابزار زندان، شکنجه، چماق، اعدام و دهها جنایت دیگر مخالفان سیاسی رژیم را حذف فیزیکی نمایند… من به عنوان دختر این زندانی سیاسی از طریق این گزارش اعلام می کنم که درصورت هرگونه اتفاق ناگوار برای پدرم «محمدرضا پورشجری» (سیامک مهر) مسئولیت این قتل را به عهده شخص اول نظام «آیت الله خامنه ای» می دانم».

تنها چیزی که می توان به این نظر درست و قاطع افزود این است که هدف حکومت آخوندی نه فقط حذف فیزیکی مخالفان بلکه زجرکش کردن آنهاست!


Shahbaznakhai8@gmail.com

الله، بازیگر اصلی – فیروز نجومی


 بازوب‌نویسی شده از روشنایی:

گفته میشود، امروز که ملت با بلایای عدیده ی زمینی و آسمانی، سیاسی و اقتصادی، جنگ و خونریزی احتمالی، گرانی و بیکاری، محنت و تنگدستی، تحریمات و محاصره مالی و تجاری، و نیز خطر قحطی و گرسنگی، روی در روی قرار گرفته است ، پیش کشیدن بحث الله، چیزی نیست مگر بهانه دادن به دست رژیم ولایت که سرکوب خشونت بار مخالفین و دیگر اندیشان را مقدس و در دفاع از اسلام بخواند، چنانکه گویی چنین نیست، یعنی که اسلام هدف نیست، بلکه ابزاری ست برای کسب قدرت و ثروت. یعنی که ولایت را نه صداقت است و نه اصالت، در حالیکه در نظام ولایت، جامعه بازتابی ست از اراده ی الله. حضرت ولایت و تمامی دستگاه ولایت از راس تا ذیل، هرگز نه چیزی را میگویند و یا مینویسند و یا دست به عملی میزنند که مورد تایید و تصدیق الله نباشد. ولایت حتی شایسته تر از طالبان ما را باصل اسلام بازگردانده است.

آری هر گاه که سخن از حقیقت به میان آوری، خم در ابروها آورد و چروکی در پیشانی ها نشاند، گویی که از بیگانه ای سخن بمیان آورده ایم، بیهوده، و یا از آن گفته ایم که نباید چیزی بگوییم، از آن چیزی که تنها میتوانیم به حمد و ستایش بگوییم. که بیش از۱۴۰۰ سال است که گفته ایم از الله تنها به تعظیم و تکریم و با ابراز ذلت و خواری، در نهایت حقارت و ناچیزی، روندی که باید در هم شکنیم و از تکرار آن خود داری نماییم. از سر تاسف است که «اینجا و هم اکنون» را در رابطه با دنیای ماورایی، آنجا که الله زندگی و فرمانروایی میکند، نمی بینیم. حال آنکه جامعه اسلامی، جامعه ای است که الله ذات ش در آن تبلور یافته است. به هر  کنش و گفتمانی که بنگری محال است که بازتاب اراده ی الله را در آن مشاهده نکنی. زمانیکه دست و پای سارقی قطع میگردد، زنی سنگسار میشود و طناب دار بدست عزیزان مقتول به گردن قاتل میافتد؛ وقتی که بازجویی میزند، میکوبد، توهین و تحقیر میکند، مخالف و دگر اندیش ضد ولایت را، زمانی که روزانه سر محکومی بر دار مجازات بجرم «محاربه » و «مفسد فی الارض » آویخته میشود، اگر باز تابنده اراده ی الله نیست، پس باز تابنده ی چیست؟ که این مجازات نیست که جنایت است که بدست ولایت صورت میگیرد. به فرمان الله است که اگر به یکتایی و یگانگی او شک و تردید نمایی، «محارب » شناخته و باید بدار مجازات آویخته شوی

افزوده بر این، اگر زنی مجبور به حجاب داری میشود و زنان و مردان با ابزار هراس آور ارشادی و انتظامی از یکدیگر جدا نگاه داشته میشوند، اگر باز تابنده ی اراده ی الله نیست، کدام بشری میتواند دارای چنان اقتدار مطلقی باشد که غرایز و عواطف و احساسات انسانها را در تحت کنترل خود در آورد و آنها را به تسلیم و اطاعت وا دارد؟ چنانکه گویی بی حجابی و اختلاط جنسیت ها بر هیبت و جذبه الله ضربات سنگین وارد میکند. این قانون شریعت است که شمشیر هم در خدمت میگیرد تا بندگی و عبودیت را در جامعه نهادینه سازد.

کیست که بتواند ادعا کند که غنی سازی هسته ای، جنگ با کفر و باطل، پاک ساختن چهره ی زمین خاکی از وجود یهودیان و براه انداختن یک هالوکاست واقعی نه دروغین، جنگ با استکبار و زور گویان جهانی، بنا بر قول رئیس جمهور نظام ولایت،  ناشی از اراده ی الله نیست؟ اگر، همچنانکه آقای خمینی در آغاز تئوری ولایت فقیه اظهار میدارد (نقل به مضمون) که اسلام(بخوانید، الله) به تمامی نیازهای بشر پاسخ گفته است از بدو تولد تا هنگام مرگ، آیا نباید نقش موثری را در هدایت ولایت و ولایتمدار ان بازی کند.؟ مگر نه الله ، حی و حاضر و ناظر و قادر و عادل و توانا و دانا بهمه چیز است، چگونه میتواند نسبت به اینجا و هم اکنون و آنچه که در سطح ملی و جهانی میگذرد بی اعتنا باشد؟ بعبارت کوتاه تری، نقش الله را در شرایط موجود نمیتوان نادیده گرفت و یا انکار نمود.

واقعیت ان است که شرایط موجود، شرایطی ست که در پسند الله است و خشنودی او را فراهم میآورد. چرا که شرایط موجود شرایط جنگ است و سلحشوری و یا «جهاد » و «شهادت،» در راه دفاع از یکتایی و یگانگی الله. بیهوده است اگر کسی بیاندیشد که الله از جنگ بیزار است و یا آنرا منع و محکوم میکند. الله بزرگترین دوستدار جنگ است و انتقام جویی، کین خواهی از آنان که به وحدانیت او با دیده شک و تردید مینگرند و یا آنان که از تسلیم و اطاعت از او سر باز میزنند. جهاد و شهادت یک تکلیف است، تکلیفی که الله آنرا وظیفه ای واجب خوانده است. بنده ی خود را مکلف ساخته است که در راه او از قتل و غارت هیچ دریغ ندارد. غنایم جنگی یکی از هلال ترین ثروتها است بگونه ای که یک چهارم آنرا برای رسول خود تعیین کرده است.

واقعیتی ست تاریخی که محمد، پیامبری خود را با جنگ و غارت بدر آغاز نمود و در دهسال رسالت خود بیش از 60 بار لشکر کشی میکند و با بکار گیری شمشیر، دامنه ی شریعت اسلامی را که ناشی از فرهنگ اعراب بیابانگرد بود، گسترش داد. الله خود در جنگ احد شرکت کرد و امداد های غیبی خود را به یاری رسول خود فرستاد تا او را نجات بخشند و پیروزمند سازند. خشم و خشونتی که لشگر الله(اسلام) در تسخیر ایران بکار گرفته است، کشتار و تخریب و ویرانی که ببار آورده است، داستانی ست گفته نشده، اگر هم گفته شده است نسخه ی وارونه ی آن بوده است. مثل این افسانه ی حقیقی که مردم ایران در انتظار ورود قرآن ثانیه شماری میکردند و چگونه خود را درآغوش لشگر تازی انداخته و رها یافته اند. حال آنکه واقعیت آن است  که لشگر تازیان، لشگر حیوانات درنده ای بودند سخت گرسنه و بوی خون به مشام شان رسیده بود. دو قرن مردم را به سکوت و خاموشی وا میدارند، مغولان و هیر بدان را نابود ساخته و کتاب و کتابخانه ها را میسوزاند ند، تا زبان را که فرهنگ و تمدن باستان را تداوم میداد، به تضعیف کشانده  و زبان تازی را زبان رسمی سازد. عبادات هنوز به زبان عربی ست، زبانی که مردم با آن بیگانه اند. اکثریت مردم ایران در عبادات و دعا خوانی، کلماتی را بر زبان خود میرانند که نسبت به مفاهیم و معانی آن جاهل اند.

حال چگونه میتوان انتظار داشت که ولایت، جلوه حقیقی الله، هم در اندیشه، و احساس و عواطف و هم در کنش، بر طبل دیگری بجز بر طبل جنگ بکوبد و به دورانی بجز دوران انبیا بیاندیشد. حضرت ولایت را هیچ ابایی نیست که در پیروی از ولی پیشین، رسول الله، سر صدها یهودی را بر زمین افکند. دستگاه ولایت تا کنون در استقبال از یک درگیری با شیطان بزرگ، آمریکا و آنچه زائده آن میخواند، اسرائیل، از هیچ دریغ نداشته است. با آژانس اتمی و قدرت های جهانی ۵+۱ پیوسته به بازی موش و گربه پرداخته است. قطعنامه های شورای امنیت را کاغذ پاره خوانده است. قرار دادهای بین المللی را از آغاز زیر پا گزارده است. همچنانکه در مصاف با عراق جنگ را    «برکت الهی  «میخواندند، تحریمات نیز قرار است که با خود پیشرفت و ترقی در تمامی عرصه های دانش و صنعت و تکنولوژی، به ارمغان آورد.

مضاف بر این الله دوست دارد که بندگان خود را به تحمل سختی، درد و رنج و فقر و محنت عادت دهد. رمضان را ماه گرسنگی اجباری قرار داده است تا سیر تجربه نماید درد گرسنگی  را تا با گرسنه گان همدرد شود. بگذریم از اینکه بدرستی معلوم نیست که در ماه رمضان گرسنه گان همدردی با چه کسانی را باید بیاموزند. الله خود مکرر  از آن بارگاه، بارگاهی ماورای بارگاه مادی و فانی، بارگاه آخرت و ابدی و دشواری ها و سختی های آن سخن بمیان آورد، چنانکه هراس و وحشت در وجود آدمی افکند.الله تحمل درد و رنج در این دنیا را قابل مقایسه با درد و رنج در آن دنیا نمیداند. بیکاری و گرسنگی نوعی آمادگی ست برای تحمل درد و رنج بزرگتر در روز نهایی، روز حسابرسی، روز قیامت. یعنی آنچه به عقل و خرد محاسبه گر بحران عمیق اقتصادی خوانده میشود، سبب خشنودی و رضای الله است. فقر و عقب ماندگی، پذیرش آن با رضای خاطر و بالیدن برآن و یا عشق به ریاضت کشی، شاهدی ست بر عبودیت و بندگی.

اگر ما نمیتوانیم دست الله را در غنی سازی هسته ای، تهدید و تنش و تشنج جهانی مورد مشاهده قرار دهیم، آیا میتوان نقش الله را در زلزله ی اخیر که صدها کشته و صدها بیشتر بی کس و بی خانمان بجای گذارده است، انکار کرد؟ در پاسخ اول باید بخاطر داشته باشیم که زمین بدون فرمان الله به لرزه در نمیآید. حال اگر مردم نمیتوانند از حکمت الله بر ویران ساختن خانه ها و کاشانه ها بر سر ملت، سر در بیاورند، آقای آخوند میتواند مکنونات ضمیر الله را بخواند. آقای آخوند در ویدیویی که در سراسر اینترنت انتشار یافته است،  قبل از آنکه درس اخلاق خود را از سر بگیرد در آغاز یک برنامه ی تلویزیونی، در توضیح زلزله ای که در شرق آذربایجان اتفاق افتاده است، میگوید که: الله زمین را می لرزاند برای «عبرت بقیه.» یعنی که الله اینگونه است که میآموزاند و از عظمت بی پایان خود خبر میدهد. چرا چنین مصیبت بار، سراسر غصه و اندوه، پرسشی ست بدون پاسخ. اما چه غیر انسانی و ضد بشری، ابزار ی که الله برای سلطه مطلق بر بشر بکار میگیرد.

اما جالب تر آنکه، آقای آخوند در توضیح زلزله اظهار میدارد که: «این زلزله ها واقعا یک یاد آوری است برای زلزله بزرگ قیامت. یک سوره هم هست بنام زلز اد.» پس چنین است که الله میاندیشد و نشانه ی آن قدرت نمایی ست در خلق اندوهبار ترین وقایع در زندگی برخی از افراد بشر، معمولا مردمی که در خانه هایی زندگی میکنند که نماد فقر و عقب ماندگی ست. الله چه بزرگ و بلند میاندیشد. پستی و پلیدی را الله اینگونه ارج می نهد. گویا سوره ای هم بدان در قران خود آورده است. اما در آن سوره ی زلز اد، الله چه گفته است، زیر قالی مخفی میشود. ساده تر نیز میتوان گفت غرض از لرزاندن زمین و ریختن الوار بر سر مردم، الله میخوا سته است یاد آوری کند که  الله میداند و بر اساس برنامه به پیش میرود. یعنی که مردم مصیبت زده، دست به گریبان اندوه و غم از دست دادن عزیزان و بی خا نمانی را فراموش کنند، چون الله دقیقا بر همه چیز ناظر است. نبود سر پناهی و درد سوز و سرمای خانه خرابی، پدیده ای ست گذرا و قابل تحمل. این تکان ها در مقابل آن تکان عظیم قیامت، قابل مقایسه نیست. آقای آخوند از عقل اجتهاد سود میبرد و میافزاید: «این زلزله ها تمام شدنی ست و بیرون آمدن از قفس دنیا و بدن است.»

از عمق این سخنان، عقل عادی چگونه میتواند سر در بیاورد؟ نباید غصه خورد چون این زلزله ها خود نوعی نجات است، نوعی رهایی ست از زندان زندگی. یعنی که اصلا چه جای نگرانی ست، در نیستی ست که ما میتوانیم، هستی حقیقی را در آغوش کشیم. چه مرهمی بر چه دردی؟ چه مسکنی؟ هرچه که باشد نمیتواند چیزی جز بیان اقتدار الله و ضرورت تسلیم و اطاعت از خواست و نیت الله باشد. وقوع زلزله، وی خاطر نشان میسازد که «هشدار هایی هست که خودمان را آماده کنیم برای زلزله بزرگ که خودمان را بسازیم که آنجا خطری ما را تهدید نکند.»

آنچه را که آقای آخوند در توجیه و توضیح وقوع زلزله بزبان میآورد، بازتاب منویات الله است. یکی از خصوصیات برجسته الله آن است که مکرر هشدار میدهد و یا تهدید میکند و یا بیم و هراس در دل میافکند. این جهان را هیچ و پوچ آن جهان را همه چیز و واقعی و ابدی میکند. این مهم نیست. آن مهم است. به فکر مهم باش. هستی واقعی آنجاست. این پیام آقای آخوند است برای زلزله زدگان و درس اخلاق است برای تمام شنوندگان و تماشاگران رادیو و تلویزیون. آقای آخوند از آنچه الله در آینده برای بشر در نظر گرفته است خبر میدهد. نه اینکه سخنان آخوند تهی از اصالت و صداقت است خیر. او چیزی را از خود به پای الله ننوشته است. اینکه الله موجود ی سختگیر و انتقام جو و در عین حال خود خواه، تصویر اصیل ی ست از الله.

اینجا شاید ذکر این یاد آوری لازم باشد که در شرایط کنونی، بازی قدرت و یا سیاست ورزی را باید از منظر دین نگریست اگر که بخواهیم درک و شناخت خود را از نظام ولایت،ارتقا دهیم. چه بدون فهم الله، فهم سیاست و قدرت در نظام اسلامی نا ممکن است.چه این جهان بازتابی ست از آن جهان، آن جهان ابدی و حقیقی، جهانی که مثل این جهان زیر پای الله ست.

ای مردم! بدانید و آگاه باشید که الله به همه چیز دانا و تواناست.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

rowshanai.org

نوشته‌هایِ مرتبط: