ضرورتِ تاریخیِ رژیمِ خمینی


پیدایشِ رژیمِ اسلامیِ خمینی، یک حلقه ضروریِ تاریخی و سیاسی در ایران است. همه می‌‌پندارند که رژیمِ اسلامیِ خمینی «اتفاقی بود که هیچکس نمیخواست و هیچکس انتظارِ آن را نداشت و چون نمیخواستند، نمیبایست بشود» و در شگفتند که چرا شد. به نظرِ من این اتفاقیست که می‌بایست روی بدهد و یک ضرورتِ مسلمِ تاریخ سیاسی و دینیِ ایرانست. و ما بایستی‌ بجایِ اینکه به خمینی نفرین کنیم و لعن بفرستیم این ضرورت را بهتر بشناسیم و چاره این ضرورت را بکنیم.

در تاریخ و اجتماع، هیچ اتفاقی، بدونِ ضرورتِ ریشه دار، صورت نمی‌‌بندد. اینکه علیه انتظار و خواستِ ما بود نشانه آن است که ما خود آگاهی‌ِ صحیحی از تاریخِ دویست ساله اخیرِ خود نداشته ایم. تاریخِ دینی ما را از دوره صفویه تا به حال هیچگاه بطورِ عینی ننوشته اند و آنچه نوشته اند همه اش «تجلیل نامه است» و یا با دیدی بسیار تنگ میباشد و بسیاری از وقایعِ اصلی‌ را بکلی از آن حذف کرده اند.

«مبارزات علیه اسلام و علیه طبقه آخوندی» در این صد و پنجاه سال در ایران، نتایجِ خود را نداده است. این مبارزات، بسیار سطحی گرفته شده بود. این مبارزات، بر پایه آشناییِ عمیق با اسلام و افکارِ و احکامش نبود، بلکه بر پایه «وامِ اسلحه‌هایِ روشنفکران اروپایی که علیه مسیحیت بکار برده اند» بود. همانطور که شاه اسلحه وارد می‌‌کرد، روشنفکرانِ ایرانی نیز اسلحه‌های فکری و تاریخی از اروپایی‌ها وام می‌‌کردند تا علیه اسلام بجنگند.

ولی‌ اسلحه، همیشه بایستی‌ برپایه شناسایی دشمن و امکاناتِ دفاعی و تهاجمی اش باشد. اسلحه را بایستی‌ برطبق ایده‌های دشمن، ساخت. اسلحه بر ضّدِ طبقه آخوندی و بر ضّدِ اسلام را نمی‌شود از روشنفکرانِ اروپایی وام گرفت. در دوره پیش از انقلابِ فرانسه، مبارزات علیهِ دین، غلط فهمیده میشد. دین را با طبقه روحانی عینیت میدادند و فکر می‌‌کردند وقتی‌ علیهِ آخوند‌هایِ مسیحی‌ می‌جنگند، علیهِ مسیحیت جنگیده اند. اصاصا پدیده دین را خیلی‌ سطحی می‌گرفتند. این روشِ مبارزه، به روشنفکرانِ ایرانی به ارث رسید، ولی‌ این روش، برایِ مبارزه با اسلام کفایت نمیکرد.

روشنفکران بندرت با قرآن و تاریخِ اسلام و افکارِ قرآنی و قوانینِ اسلامی آشنایی کامل داشتند، بندرت در این زمینه تحقیقات می‌‌کردند و بندرت این تحقیقات را منتشر میکردند.

رژیمِ اسلامیِ خمینی میخواست که روشنفکرانِ ایرانی را وادارد که در یک جبهه‌ علنی، علی‌ اسلام بجنگند. رژیمِ اسلامیِ خمینی آنها را تحتِ فشار قرار داده است که از این ببعد درست با اسلام آشنا شوند و اسلحه را از دستِ خودِ اسلام بگیرند و با اسلام مبارزه کنند. ولی‌ هنوز این روشنفکرانِ تابحال جراتِ گرفتنِ چنین جبهه‌‌ای علنی را ندارند، نه‌ برایِ آنکه فقط از «عامه» می‌ترسند، بلکه چون به ضعفِ خود آگاهند. ضعفی که نتیجه عدمِ آشنایی با اسلام است.

در اثرِ همین ضعف، بسیاری از همین روشنفکران در صددِ گمنام ساختن و مشتبه ساختنِ جبهه‌ هستند. برایِ اینکه اسلحه‌ای علیه خمینی داشته باشند، متوصل به «اسلامِ راستین» میشوند که نمیدانند چیست و یا فقط یک تعارفِ دیپلماتیک میباشد. با گفتنِ اینکه خمینی مسلمان نیست یا خمینی پایبندِ «اسلامِ راستین» نیست، این خطِ مبارزه را نامعین میسازند. از مبارزه‌ای که هیچ راهِ گرریزی ندارند، گریز میزنند.

«ولایتِ فقیه» را که خمینی میخواهد، ادامه ایده «امامت» است و امامت چه در شکلِ تشیع اش چه در شکلِ خلافتِ (اهلِ تسنن) زائیده ایده خودِ اسلام است. اینها انحرافات از اسلام نیست. این ایده «ولایتِ فقیه» ایده‌ای ضّدِ اسلامی و ضّدِ شیعی نیست بلکه نتیجه مستقیمِ ‌شیعه و اسلام است. اینها خودِ اسلام است. اسلام، تنها در یک شکل ظهور نمیکند. اسلام میتواند صد شکلِ مختلف بخود بگیرد و در همه این شکل‌های مختلف همان اسلام میماند و ماهیتِ مشترکش را علیرغمِ همه این شکلهایِ متفاوتِ ظاهری نگاه میدارد. همانطور که کمونیسم تنها یک شکل در تحقق‌ ندارد. میتواند شکلهایِ مختلف داشته باشد باشد و همه این اشکال، در همان ایده کمونیسم نهفته است. اینکه پیروانِ هر مذهبی‌ ادعا میکنند فقط این شکل و این مذهب از همه آن مذاهب و اشکال، صحیح و حقیقی‌ است و مابقی همه ناحق و کاذب میباشند، حرفیست که در مشاجراتِ داخلی‌ِ میانِ دستجاتِ کمونیستی یا مذاهبِ اسلامی موردِ استفاده قرار می‌گیرد. هر دسته ای، دستجات غیرِ خودش را انحرافی و گمراه و دروغزن می‌شمارد. این فکر، از اعتقاد به «حقیقتِ واحد» می‌‌آید. ولی‌ از لحاظِ تاریخی و واقعیت همه این دستجات و مذاهب در ایده اسلام یا در ایده کمونیسم نهفته اند. اینها تراش‌هایِ مختلفِ یک کریستال هستند. اسلامِ خلفایِ راشدین، اسلامِ علوی، اسلامِ اموی، اسلامِ عباسی، اسلامِ صفوی، اسلامِ فاطمی (مصر)، اسلامِ عثمانی، اسلامِ مغولها در هند، اسلامِ خمینی و حتا همین اسلامِ راستینِ مجاهدینِ خلق، همه مظاهرِ مختلفِ یک ایده اند، همه تراش‌های مختلفِ یک کریستال هستند و با همه مشاجراتِ میانِ خودشان، وجه اشتراکشان بیش از وجه اختلافشان میباشد. از شدتِ مبارزه میانِ دو دستهِ اسلامی (مثلا خمینی و مجاهدین) نبایستی نتیجه گرفت که اختلافشان خیلی‌ زیاد است. در تاریخِ عقاید و در تاریخِ اسلام و در تاریخِ کمونیسم بنگرید و ببینید که بر سرِ چه اختلافاتِ بسیار مختصر چه جنگها و خونریزیها و چه کینه‌ها راه میفتاده است. از این رو از شدتِ اختلافِ میانِ مجاهدینِ خلق و رژیمِ خمینی نبایستی به این نتیجه فکری رسید که اختلافِ ایدئولوژیکی آنها نیز بهمان شدت و تفاوت است.

روشنفکران، در این صد و پنجاه سال همیشه از «جبهه‌ بستن در مقابلِ اسلام» گریز زده بودند. در همان قانونِ اساسی‌ راه را برایِ فعالیتِ ایدئولوژیکی علیه اسلام بستند.

خمینی بطورِ علنی همه را در یک جبهه‌ بمبارزه خواند ولی‌ هنوز روشنفکران از چنین جبهه‌ بندیِ علنی اجتناب می‌ورزند. ولی‌ این گریز ها، فقط این مبارزه را که میبایستی طبقِ ضرورتِ تاریخی صورت ببندد، به عقب میاندازد و دشمن را گستاختر و نیرومندتر می‌کند.

روشنفکران از همان «خلقی» که نام میبرند و خواستهای آن «خلقی» را که میخواهند تحقق‌ بدهند، می‌ترسند، چون هنوز این خلق، خلق (توده آگاه) نشده اند. چون اینها هنوز «عامه» هستند و در صفِ مخالفِ روشنفکران قرار دارند. «عامه» ، احتیاج به دین و آخوند دارد. تا «عامه» هست، روشنفکران نخواهند توانست علیه دین و آخوند جبهه‌ ببندند. «عامه» را نبایستی با «خلق» اشتباه کرد. در ایران، خلقی نیست که روشنفکران برایشان اینقدر حلقِ خود را پاره میکنند، اینها «عامه» هستند. تا از «عامه»، «خلق» بشود، زمان لازم دارد و تلاش باید کرد.

آنچه را که ما بنامِ آزادی میخواهیم تحویلِ «عامه» بدهیم، او لازم ندارد و آنها را نمیشناسد. و بدردش نمی‌خورد. تنها آزادی که «عامه» در مرحله نخستین لازم دارد، فقط یکنوع آزادی است. عامه بایستی‌ از «تقلیدِ از مراجعِ تقلید» رهانیده شود، تا بتواند به آزادی‌هایِ دیگرش آشنا گردد. تا در این «تقلید» گرفتار است، آزادیِ سیاسی و آزادیِ اجتماعی هیچ معنا و محتوایی برایِ او ندارد. «عامه»، نمیتواند از آزادیِ سیاسیِ خود استفاده ببرد و ارزشِ آزادیِ سیاسی را نمیداند، قدرتِ استفاده از آنرا ندارد، چون مقلّد است و تا تقلید هست، عامه، از لحاظِ سیاسی «صغیر» میباشد و قیّمش، همان آخوند است و ولایت اگر بطورِ رسمی‌ به آن شکلی‌ که خمینی میخواهد تحقق‌ نیابد، بطورِ غیرِ رسمی‌ ادامه خواهد یافت. این ولایتِ فقیه ، همیشه در ایران از دوره صفوی تا بحال بوده است. فقط مساله تحولِ این «ولایتِ فقیهِ غیرِ رسمی‌» به «ولایتِ فقیهِ رسمی‌» بود.

مبارزات، برایِ آزادیِ سیاسی و دموکراسی موقعی معنا و محتوا پیدا می‌کند که ما بتوانیم، عامه را از تقلید بیرون بکشیم. هنوز سخن به آزادی و دموکراسیِ اقتصادی و سیاسی نرسیده است. ما هنوز در خمِ کوچه اول گیریم. از آنچه که در اروپا در زمانِ لوتر صورت گرفته است، هنوز ما انجام نداده ایم. رژیمِ خمینی ما را تحتِ فشار قرار میدهد که این انقلاب را که چهار صد سالِ پیش در اروپا صورت گرفته است در آغاز جبران کنیم. آزادیِ فردی و سیاسی و اقتصادی، فقط بر پایه این «رهاییِ عامه از تقلید» امکان دارد.

تا این «رهایی عامه از تقلید» شکل بخود نگرفته است، همه تلاش‌هایِ ما نافرجام خواهند ماند. روشنفکران و سیاستمداران و طبقه متوسط این مساله را بایستی‌ در آغاز حل کنند. این برنامه‌هایِ عریض و طویل، هیچکدام، بدونِ چنین پایه ای، ساختنِ کاخ‌هایِ رویایی بر رویِ هواست. هر اصلاحی‌، هر نهضتی، هر انقلابی‌، تا این «عامه مقلد» بوده باشد، سر به نیست، خواهد شد. ما خلق‌ها نداریم ما عامه‌ها داریم. این پنداشتِ خام ولی‌ شیرینِ روشنفکران از «خلق ها» آنها را میفریبد. این کلماتِ قالب گرفتهِ اروپایی در موردِ «خلق» در ایران درباره «عامه» صادق نیست. عامه هنوز خلق نشده است. عامه نمیتواند بداند که «آزادیِ فردی» و » آزادیِ سیاسی» چیست و نه‌ «احساس و خود آگاهی‌ِ ملی‌» دارد.

جبهه‌ ملی‌، بدونِ «ملت» است. چون ملت، ملت نیست بلکه «عامه» هست نه‌ «ملت». عامه با ملت تفاوت دارد. ملت ، یکنوع خود آگاهی‌ِ نیرومندِ سیاسی و فرهنگی‌ است که عامه ندارد و نمیتواند داشته باشد تا از مراجعِ تقلید، تقلید می‌کند.

نبایستی فراموش ساخت که «نارضایتی‌ِ عامه» از دستِ یک مشت ملا، دلیلِ نفی  و طردِ مرجعیتِ آخوندی نیست. ما در ایران «عامه» داریم نه‌ «خلق» و نه‌ «ملت».

تا مرجعیتِ آخوندی اعتبارِ اجتماعیِ خود را دارد، «خود آگاهی‌ِ ملی‌» نمیتواند رشد بکند. اگر این خود آگاهی‌ِ ملی‌ نیرومند بود، آخوند‌ها نمیتوانستند دو ماه نیز حکومت کنند. «خود آگاهی‌ِ ملی‌» یعنی » تقدمِ بستگیِ ملی‌» به » بستگیِ دینی». یعنی «سودِ جامعه ملی‌» را در صدرِ سودهایِ دیگر قرار میدهد. ولی‌ اگر مردم چنین جدولی‌ از سود‌ها داشته باشند و سودِ ملی‌ پیش از سودِ دینی بیاید، روحانیون نفوذِ خود را به عامه از دست خواهند داد، چون او مرجع برایِ «سودِ ملی‌» او نیست.

این نکته را نیز باید تذکر داد که «ملیّتِ ناخود آگاهانه» در عامه قویست. فرهنگِ ایرانی در ضمیرِ او، نگهبانِ این ملیتِ بینام است. ولی‌ تا این ملیّت راه به خود آگاهی‌ پیدا نکرده است، «تقدمِ سودِ ملی‌» بر «بستگیِ دینی» غیرِ ممکن میباشد.

ما بایستی‌ یک «قیامِ ملی» ایجاد کنیم. قیامی که از ملیّتِ ما بجوشد. درست معنایِ ملیّت را با وطن فرق بگذارید. وطنپرستی کاملا ملیگرایی نیست. تایید را بر ملیّت باید گذاشت. از این رو بایستی‌ در همه مبارزات و راهپیمایی‌ها و تظاهرات، فقط از احساساتِ ملی‌ استفاده برد. بایستی‌ دست از «انقلابِ فتوایی» کشید. با فتوایِ چند آخوند مردم را به تظاهرات نبایستی دعوت کرد. آنچه مخالفین بایستی‌ در آینده، علیرغمِ همه ضعفشان از آن پرهیز کنند، اینست که مردم را با «فتوا‌هایِ علمأ» به خیابانها نکشند. اگر هزار نفر نیز بخاطرِ آزادی و ملیّت به خیابانها بیایند بهتر از یک میلیون عامه اند که برایِ تقلید از مرجعشان و اجرایِ فتوایش بیایند. «انقلابِ فتوایی»، «تظاهرات فتوایی»، » قیامهایِ فتوایی» مرجعیتِ آخوندی و تقلید را بیشتر تقویت می‌کند و بالطبع مانعِ بروزِ خود آگاهی‌ِ ملی‌ میگردد. لاس زدنِ دیپلماتیک با مراجعِ تقلید برایِ کمک گرفتن از آنها، بر ضّدِ هدف‌هایِ ملی‌ گرایان است. و عملا «ضابطه راهبری» و ابتکارِ عمل و استقلالِ در مبارزات را از دست میدهند.

هر تظاهری یا راهپیمایی بایستی‌ همین «خود آگاهی‌ِ ملی‌» و «آزادی» را علیرغمِ «بستگیِ دینی» بیدار سازد و درست » انقلاب و قیامِ فتوایی» برعکسِ این جریان است.

آن پنج ملیونی که رویِ فتوا به خیابان‌ها آمدند، آن انقلابی‌ را که دویست هزار نفر میبایستی کرده باشند، ورشکست ساختند. همین پیوستنِ عامه عامه مقلد بر طبقِ فتوا بود که انقلاب، مجبور به «سقطِ جنین» شد. کودکِ انقلاب مرده بدنیا آمد.

منبع:

مقاله نخست از کتابِ «آزادی، حقِ انتقادِ از اسلام است» ، انتشاراتِ کورمالی، لندن، ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۸، با عنوانِ «ضرورتِ تاریخیِ رژیمِ اسلامیِ خمینی«، برگِ ۵، اثرِ منوچهرِ جمالی، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها، ۱۸ نوامبرِ ۱۹۸۱ .

نوشته‌هایِ مرتبط:

خرد ، سرمایه فلسفی ایران – جلد سوّم – جـمهـوری ایـرانی


خرد ، سرمایه فلسفی ایران

خرد ، شهرساز ، وشهرآراست

« جلد سوّم »

جـمهـوری ایـرانی

منوچهرجمالی

ISBN 1 899167 08 0, KURMALI PRESS LONDON, JANUARY 2010

« خــرد ِگـُسـتـاخ »

  • چگونه با گستاخی ، درفرهنگ ایران « مهـر»، بر« ایمان »، اولوّیت یافت
  • درفرهنگ ایران ، حکومت وجامعه برپـایـه ِ «اولویت مهربرایمان » ، بنا میشود

جان ِ خرد افروز ِانسان فراسوی ُکفروایمانست

  • درفرهنگ ایران (دردین مردمی) فطرتِ انسان، فراسوی کفروایمانست
  • در« دین مردمی » آتش جان ، که خود را درخرد هرانسانی میافروزد اولویت برهرگونه « ایمانی = کفروایمان » دارد

درجمهوری ایرانی هرانسانی، مرجع هست

  • انسان ِفراخ وگستاخ وفرّخ یا انسان ِمرجع=انسانِ خودافروز=فرّخ
  • چگونه خدایان ِروشنی زندگی را درهمین گیتی، دوزخ میسازند
  • دوزخ،باز داشتن ِهسته ِزندگی(اخو) از«مرجع شدن= خودافروزشدن»هست
  • چراخدا ئیکه روشنائی به انسان وام میهد، وجود انسان را ، دوزخ میسازد؟

جمهوری ایرانی برپـایـه انسان ِگستاخ وفرّخ وفراخ وطـردِ انسان ِهبوطی وکـنود ومطیع

  • درفرهنگ ایران طبیعت انسان، گستاخ وفرّخ وفراخست

جمهوری ایرانی بـرتـصـویـرِ « انـسـان ِ کـلـیـدی » بـنیـاد میشود

  • انسان، کلیدِهمه بندها ست

درجمهوری ایرانی زندگی ، عـاریـتی نیست

  • « خرد » درفرهنگ ایران ننگ ازروشنی ِعاریتی دارد
  • ولی « الله » ، جهانی واجتماعی خلق میکند که همه چیزش، عاریتی است زندگی وعقل وروشنی وبینش انسان، همه،عاریتی است
  • انسان، دراسلام ، چون وجودی عاریتی است ، حق به خودش و بینش ازخودش وشادی ازخودش ندارد
  • ودراین اجتماع ،آنکه، به حدِ کمال ، روشنی وبینش ِعاریتی دارد مرجع ِاجتماع وحکومت میگردد

گـُستـاخـی یا اعـتماد ، به «جان وخرد ِ خود» درتحولات زمان ( روزگار)

  • از خدای ِزمان وزندگی ( رام ) درایران تا صاحب الزمان ، و اعتماد به او ومحوِاعتمادازخود(زشت شدن گستاخی)

جمهـوری ایـرانی و عـوام ِ سـکـولار !

  • روستائی احمق وشهری عاقل عــوام وبینش ِزمانی- حسی(سکولار)
  • هنگامی « خرد، برپایه حواس انسان» میاندیشد ، به « بینش زمانی، یا سکولار،یا  اَوامی » میرسد
  • چرا« بینش زمانی» را که « بینش حسّی » باشد به «عوام ، یا به روستائیان ودهقانان » نسبت دادند؟
  • زرتشتیان به خرّمدینان، اوامیگان(عوامی) میگفتند
  • با تحقیر« عـوام » ،« خرد انسان »، تحقیرمیشد که از« بینشهای حسی –زمانی، یا سکولار » پیدایش می یابد
  • حاشا که خلق، کار برای خدا کنند تعظیم مصحف( قران) ، ازپی ِنقش طلاکنند این جامه حریرکه مخصوص کعبه است پوشند اگر به دیـر،     به او اقتدا کنند مصحف ( قران) به زیرپای گذارند ازغرور دستارعقل ، ازسر جبریل ، واکنند صائب

جمهوری ایرانی و مسئله « امام زمان »

  • «امام زمان» و«سکولاریته» پشت وروی ِ یک سکه
  • اصطلاحات گوناگون درفرهنگ ایران برای «سکولار»
  • سکولار=  زمانی ، زمانیان سکولار= اَوامی ، اَوامیگان ( عامی ، عوامی ) سکولار= سپنجی
  • درایران ، زرتشتیان( بهـدیـنان) برضدِ « خرّمدینان ِسکولار» بودند

جمهـوری ایـرانی و« مسـئله ضحاک »

  • ضحاک ، وجود ِجاندوستی که برای دست یافتن ِبه قدرت،جان آزار شد
  • چگونه خدا،اهریمن میشود ؟
  • چگونه« خوبی » ، دگردیسی به« بدی» می یابد ؟
  • چگونه مِهر، خـَشم (قهرودرشتی وتهدید) میشود؟
  • چگونه زندگی( ژی) ، ضد زندگی ( اژی، اژدها) میشود؟
  • چگونه «حکومتِ مهر» تبدیل به«حکومت قهروتهدید» میشود؟
  • چراهرقدرتی،خودرا«فراسوی تغییر» قرارمیدهد؟

افسانهِ مهر و واقعیتِ شـمشیر اسـطورهِ مهر و عِـلم ِشمشیر « دین ِمردمی »

  • چگونه فرهنگ ایران ، « سیاست» را، « جهان آرائی » میکند؟
  • ایرج ، نخستین شاه ایران ، که نماد « آرمان حکومت ایرانی» است یک تنه وبی سلاح وسپاه ، رویاروی سپاه کینه خواه ومسلح میایستد

چرا رنگ ســبـز ناگهان آتشفشانی ازاندیشه های مردمی را برانگیخت ؟

  • با « جمهوری ایرانی » فرهنگ ایرانی ، جانشین ِ« شریعت اسلامی» میشود
  • «ایرانی»، فرهنگِ جهانی ِمردمیست نه « ناسیونالیسم »
  • چگونه مسئله سکولاریته ، سه هزارسال پیش ، درایران طرح شد وچه فاجعه بزرگی را درایران به وجود آورد ؟

مقاومت وسرپیچی ِملت برشالودهِ خـردش

  • « چرا ، کاوه ، همه ملت میباشد ؟ »
  • این خرد انسانست که حقانیت به سرپیچی ازهرقدرتی را میدهد .
  • سرپیچی ازقدرت ، برپایه مشروعیت دینی، نابود سازنده ِ اصالت خرد درانسانست.

جنبش ِ « همیشه ازنـو، سـبزشـوی »

خود جوشی و به هم جوشی

  • دربه هم جوشی ، جامعه ، خود جوش میشود وروشنی (=بینش ) ، ازخود ِجامعه میجوشد وجامعه ، خودش ، راه ِ خودش را میگشاید ودرمی یابد که نیازی به رهبری ندارد
  • « بازگشت مرجعیت وحاکمیت، به خود ِ جامعه » در« خود جوشی »

درجمهوری ایرانی انسان، « حق ، هست »

  • آزادی ، پیدایش ِ« حق » ازانسان و زدودن « تکلیف » ازاوست
  • درفرهنگ ایران حق، چگونه ازانسان، پیدایش مییابد

فرهنگ ایران بنیاد گذار« دین مردمی »

  • خرد بهمنی ، درهرانسانی ، واکنشی، رفتارنمیکند ، بلکه خودش، سرچشمه ِ نیکی میشود
  • انسان، ساخته واکنشها یش نیست بلکه از«آزادی درابتکاراتش»، پیدایش می یابد

« دیـن ِ مـردمـی » « هومانیسم ِایرانی »

  • فرهنگ ایران بنیادگذارِ« دین ِمردمی »است
  • « نباشد به جز مردمی ، دین ما »

جمهوری ایرانی، برشالوده ِخرد ِهنگام انـدیـش

  • خردِ هنگام اندیش ،خردِ خودجـوش است که برضد « خردِ پیشدان » میباشد

خاموشی و هـنگام

  • هنگام ،دهانهِ آتشفشان ِسیمرغ ِآزادی
  • هنگام ِازسرسبزوتازه شدن یافرشگرد
  • چرا « فیروزه » نشان پیروزی وفرشگرداست ؟

شهـر ِخُـرّم یا جمهوری

  • Res-publica
  • Ram = Publica
  • خُرّم ( hu-ram)، به معنای جامعه ایست که شادی وبینش، ازخردِبهمنی همه مردم، پیدایش یافته است
  • جشن دموکراسی درایران = جشن خرّم
  • « رَم » به معنای « همگانی وعموم ِمردم =  publica»  است
  • خرّم یا «هو+رم»، به معنایِ«  publica-res » جمهوری هست

جمهوری ایرانی برپایه « خردِ شاد ِ انسان »

  • باازهم جداساختن خردازشادی حکومتِ انسان بـرانسان ازبین برده میشود
  • چوشادی بکاهد ، بکاهد روان خرد گردد اندرمیان ، ناتوان فردوسی

جمهوری ایرانی برشالودهِ « خـرد شـاد»

  • خـردِ شاد ، خـردِ نیرومند هست
  • خرد ِ خود جوش درانسان، بُن حکومت
  • خردی که ازآن شادی وروشنی میجوشد
  • خرد ِخود جوش انسان، یا « آسن خرد »
  • بهمن، که « شهرایـزد- خرد » است هم معمار ِشهر(شهرساز) و هم موءسس حکومت( شهرآرا) هست پس : خردبهمنی درهرانسانی هم اجتماعسازوهم« شهرآرا»هست

جمهوری ایرانی بر چگونه بینشی ازانسان پیدایش می یابد ؟ شناخت « هنگام » درتاریخ

  • برترین شناخت ، شناخت دگرگونه شدنیهاست
  • برترین شناخت ، شناخت ِ چیزهائیست که تغییرمی یابند
  • هرزمانی، هنگام تحول دادن گذشه به آینده است

حقوق بشروسکولاریته وآزادی فردی وجمهوریت را میتوان برتصویرانسان درفرهنگ ایران به دست آورد

  • اندیشیدن با خندیدن آغاز میشود
  • هستی یافتن ِدرگیتی، خندیدنست
  • پیوندِ شناخت وشادی درگوهرانسان

نوشته‌هایِ مرتبط:

سلب مرجعیت ازگذشته


«…

آنان که زپیش رفته اند ای ساقی
درخاک غرور( فریب ) خفته اند ای ساقی
رو باده خور و ، حقیقت از من بشنو
باد است هرآنچه گفته اند ای ساقی – عمرخیام

آنچه درگذشته وسنت ، بارسنگین است ، همان ادعای « مرجعیت » آنهاست . مرجع ، کسیست که نمیگذارد ما ازخود باشیم ، ومیخواهد که ازاو باشیم . ازگذشته باشیم . خود ، تابع گذشته وازگذشته باشد . تاریخ و آنچه ازگذشته میآید، هنگامی باراست که خودِ انسان وجامعه را ازسرچشمه بودن ( ازخود بودن ) ، باز دارد . زمان ، همیشه ازنو جوان میشود و همیشه جوان ، ازنو، میخواهد ازخود باشد . ازخود بودن ، یعنی « مرجع ومیزان » بودن . گذشته وتاریخ ، راه جوان شدن ازخود را می بندد . برای جوان شدن ازنو ( ایرانیان آن را فرشگرد مینامیدند) باید نخست برضد مرجعیت گذشتگان وپیشینه ها برخاست ، وخط بطلان براین مرجعیت کشید .

.

.

روشنگری با این کار، نخستین گام را برمیدارد ، ولی  باید با برداشتن گامی دیگر، این جنبش را تمام کند . جامعه ، هنگامی مرجعیت را از گذشتگان واز تاریخ وازکتب مقدسه سلب کرده است  که خودش ، میزان ومرجع بشود . تا جامعه ، خودش نیرو نیافته وازخود نشده ، ومرجع ومیزان نشده است ، سلب مرجعیت ازگذشته وگذشتگان،خطربازگشت گذشته رادربردارد.گذشته با اندکی تغییرصورت درظاهر، به عنوان مرجعی مقتدرتر بازخواهد گشت . گذشته ای که پیشینه دوام سده ها وهزاره ها را دارد ، وشیوه تنازع بقا را درتاریخ بارها آزموده ، به آسانی راه بازگشت را می یابد. جامعه باید با مرجع ومیزان شدن خودش ، با جوان شدن خودش ، راه بازگشت مرجعیت گذشته را ببندد .

هنگامی جامعه ، خود میزان ومرجع شد ،  با آنچه گذشته وبا تاریخ وبا مقدسات پیشین ، به عنوان تاریکی وخرافه ونقص وسنگینی و بازدارندگی روبرو نمیشود .  او درگذشته ، انباری می یابد که به او به ارث رسیده است و آنگاه یک به یک را ازآن انبار، بیرون میآورد و می بیند که به درد او میخورد و تا چه اندازه به درد او میخورد وبرای شاد وجوان شدن زندگی او تا چه اندازه ضروریست ، و آیا به کارآینده او میآید یا نه .  بدینسان ، روشنگری به شیوه ای دیگر آغازمیشود. اوهرچیزی را با روشنی آفتابی که ازگوهرزندگی خود او زاده ، روشن میکند  . این در رباعی خیام ، فوری چشمگیر نیست .»

بخشی از مقاله :

گفتگوبا « عـروس زمان » وتفاوت آن با « سکولاریسم وارداتی »

گفتم به « عروس ِدهر» ، کابین توچیست ؟

گفتا :   دل خـرّم تو ، کابین منست – عمرخیام

 منوچهر جمالی

نوشته‌هایِ مرتبط: