«با نهضت مصدق، پدیده ملی گرائی در ایران، انعطافی کلی پیداکرد. پدیده ملی گرائی، با «محوریت شاه» به کلی طرد وترک شد، و اندیشه ملیگرائی با محوریت ملت، سراسر جامعه را فراگرفت. این چرخش انقلابی را محمدرضاشاه درنیافت، و بازکوشید که شاه را بجای ملت، در ضمیر مردم محوراصلی کند. ولی اینگونه ملیگرائی، نتوانست دیگر، حقانیتی پیداکند. و بدینسان شاه مجبوربود، حداقل مشروعیتش را ازآخوند بگیرد. از سوی دیگر، ملیگرائی که فجرش بامصدق دمید، تئوریسینی پیدانکرد که آنرا در فلسفه ای اجتماعی وسیاسی، استوار بر فرهنگ ایران بگسترد، و راه را برای یک جنبش فکری مردمی و آزاد و سوسیال برای جوانان بازکند. بدینسان، رهبران جبهه ملی، مانند شاهی ها، همه «پراگماتیستهای تهی از فلسفه فرهنگ ایران» بودند. و بی این فلسفه فرهنگی، نه مصدقیها و نه شاهیها، دیگر نیروبرای جذب جوانان نداشتند و نتوانستند در برابر جنبش اسلامسازان راستین و در برابر جنبش های چپ، تاب بیاورند.»
نوشتههایِ مرتبط:
- وظیفه ما این است که به زرنگ ها تلنگر بزنیم که دوباره پهلوان شوند
- سلب مرجعیت ازگذشته
- ای مردمِ ایران … ! خود را به دستِ خود به هلاکت نیافکنید !
- کار فلسفه، زایانیدن حقیقت از مردمست، نه آموختن حقیقت به مردم و تحمیل حقیقت خود به مردم
- مارکس، اسلام و تقسیم مال چپاول شده
- انسان باید در زندگی پهلوان باشد
- آخوندها، روشنفکران، اصطلاحات مدرن و اسلامهای راستین
- پاسخ به آرزویی دور امید به پرسشی نزدیک دارد (۱) – جمهوریِ ایرانی یا اسلامی ؟
- دشمن کیست؟
- جنبشِ سبز ایران و زمستانِ اسلامی – عربی (بهارِ عربی)
- این یک «انقلاب» نبود، بلکه «قادسیه دوم» بود
- ما به رفتاری پهلوانانه نیاز داریم
- باززائی ایرانی
- فلسفه ایرانی
- درباره کورمالی