« تجربیات بنیادی و ژرفی هستند که دین و هنر (شعر و موسیقی و ….. ) و تصوف کوشیده اند آنها را تصرف کرده و منحصر به خود سازند ، و آنها را فقط با اصطلاحات و اشارات و مفهومات و تصاویر خود تفسیر و تأویل کنند. مبارزه با یک شکل دینی (مانند اسلام یا مسیحیت یا بودايیگری …..) یا طریقه صوفیانه یا یک سبک هنری ، نباید ما را به نفی و انکار و رد آن تجربیات بگمارد که در این اصطلاحات و تصاویر و اشارات و مفاهیم اختصاصی ، بشیوهای خاص و تنگ ، تفسیر و تأویل شده اند.
ما نباید بر ضد این تجربیات ، پیکار کنیم ، بلکه بر ضدّ دعوی مالکیت انحصاری این گونه تجربیات ، و بر ضدّ تنگیها و کژیها و نادرستیهای این تفسیرات و تأویلات.
این تجربیات ، متعلق به دین یا به شعر و موسیقی یا به تصوف نیستند ، بلکه در این تفسیرات و تأویلات ، به آنها چهره ناب دینی یا هنری یا عرفانی داده [شده] اند ، و طبعا از ژرف و گستردگی آنها کاسته اند.
ما این تجربیات را باید باز از چنگال مالکیت انحصاری آنها ، و از چنگال این اصطلاحات و تصاویر و مفاهیم اختصاصی بیرون آوریم. ما باید از آثار همه ادیان (چه ادیان اسطورهای و چه ادیان کتابی) و همه آثار هنری و همه آثار متصوفه و عرفا استفاده ببریم ، بدینسان که این تجربیات را از تنگنایی و یکسویگی که به آن داده اند ، رها سازیم ، نه آنکه با نادیده گرفتن یکی یا دیگری ، یا با نفی و انکار ارزش یکی از آنها ، و موهوم و بی اساس دانستن یکی یا همه آنها ، خط بطلان روی خود آن تجربیات بکشیم.
هرگونه تفسیر و تأویلی که از این تجربیات گریزنده و رمنده و ناگهانی ، شده است یا در آینده بشود ، غلط و گمراه کننده و فریبنده اند. ولی ما با دریافت همین اشتباهات و تنگیها و دور افتادگیها و گمراه کنندگیها و فریبندگیها ست که نقبی به درک آنها میزنیم. هیچ اشتباهی یا تفسیری یا تأویلی یا اسطورهای و دینی و شیوهای عرفانی و هنری را نباید دور انداخت ، چون همه ، « خیالی از حقیقت » ، « تصویری کژ و مژ از آن تجربیات بنیادی گریزان و رامان و تصادفی» هستند ، و ما از راه این خیالات ، این خرافات و افسانهها ، این نقشها و تصاویر ، این فریبها و اشتباهات هست که میتوانیم روزنهای به حقیقت بیابیم.
مبارزه ما با اینها همان مبارزه رستم با دیو سپید است. دیوی که انباشته از سیاهی تاریکیست ، در سرش سپیدی روشنایی است. دیوی که با تاریکیش ما را گمراه میسازد ، چند قطره از خون جگرش ، هر چشمی را بینا و خورشید گونه میسازد. خوان هفتم ، خوانیست که ما با سیاهی مبارزه میکنیم تا از خود آن سیاهی ، راه به سپیدی ببریم. مبارزه با ادیان و هنرها و عرفانها و فلسفهها ، مبارزه با دیوهای سیاه و تاریکی هستند که در عمقشان سپیدی و روشنی دارند. معرفت حقیقت ، در تاریکی و سیاهی و قدرت وحشت انگیز و جهانگستر آنها نهفته است. »
منبع:
منوچهر جمالی، تجربیات گمشده ، انتشاراتِ کورمالی، لندن، ۹ فوریه ۱۹۹۲ . برگِ ۱۰۰ از این کتاب را ببینید، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.
نوشتههایِ مرتبط:
- « فرهنگ باستانی ایران بجای اسلام »
- « جمشید با دیو »
- « تجربههای دیو آسا »
- ایرانیان؛ مردمانی که «آرزوهایشان به بردگی کشیده شدهاست»
- « جهنمی را هم که خدا ساخته، میتوان تبدیل به بهشت کرد »
- « با خرافات اندیشیدن »
- مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۰) – طرح مسئله
- « خود را به مسائل مالیدن » [!]
- «گامى از اسطوره بـسـوى فـلـسـفـه : « ديالكتيكِ خيال و خرد »»
- درباره کورمالی