کورمالی
فلسفه ، اندیشیدن نیست ، بلکه از سر اندیشیدن است
ما آغاز دیگر می نهیم تا از این آغاز همه چیزرا از نو بیندیشیم
منوچهر جمالی
روشنفکر، رابطهای با چیزی بنام «روشنی» که ما از آن می فهمیم و به آن عادت کرده ایم، ندارد. بزرگترین خویشکاری یک روشنفکر، «کورمالی» است. یعنی در تاریکیها می جوید و از «ظلمات»، واهمهای ندارد. روشنفکر در ژرفای معنی، یک «کافر» است که تخم اندیشهاش را که از وجودش زبانه می کشد، در خاک وجود جامعه می کارد تا پیدایش یابد. روشنفکر دارای فکر و اندیشهای مستقل و آزاد است، زیرا «شخصیتی» آزاد دارد، اندیشهاش قرضی و وامی نیست، خود دارای توانایی هایی است که می تواند بیندیشد، فکر و اندیشهاش را نسبت به تجارب تازهای که از زندگی بدست می آورد، مرتب تصحیح و تازه کند. جستجو گر و نو جوست، در میدان «انگیزنده و انگیزه ها»، «خود» را رها می سازد، می رقصد و با شادیای که از انگیخته شدن به کام می برد، قدرت پرواز و معراج خود را به میان می نهد. او نمی خواهد با اندیشه مستقلش جامعه را «روشن» سازد، بلکه این جامعه است که از «اندیشه» او انگیخته خواهد شد و پیرو آن، روشن خواهد گردید. روشنفکر، یک «جوانمرد» است و روا نمی دارد که فکر این و آن را سرقت کند یا قرض کند و با آب و تاب دادن آن، بنام خود بنویسد و بعد خود را «روشنفکر» بخواند.
…
راه راست، راهی است برای امتی که تنبلی را در پیش گرفته است و از کورمالی در راههای پر پیچ و خم رسیدن به حقیقت، عاجز و هراسان است. راه راست، راه روشنی است که یک موءمن در آن هیچگونه احتیاجی به فکر کردن ندارد. راه راست ارزانی موءمنینی است که از تاریکی و ظلمت، واهمه دارند و دوست دارند که در روشنیای داده شده، راه بروند و هلو را پوست کنده در دهانشان بگذارند.
هیچ کسی نمی تواند مدعی شود که برای دیدار و وصال حقیقت، کدام راه را می توان برگزید. چه آنکه حقیقت بیسرزده می آید و در آنی می گریزد و گم می شود. چگونه می توان برای چنین لحظهای از قبل همه چیز را مشخص و آماده کرد؟
«روشنفکر در ژرفای معنی، یک «کافر» است که تخم اندیشهاش را که از وجودش زبانه می کشد،…روشنفکر، یک «جوانمرد» است و روا نمی دارد که فکر این و آن را سرقت کند یا قرض کند و با آب و تاب دادن آن، بنام خود بنویسد و بعد خود را «روشنفکر» بخواند.»
یکنفر از امروز تلاش می کند کافر شود، اگر هم نتواند جوان مرد باشد راه جوانمردی را دنبال کند.
لایکلایک
«یکنفر از امروز تلاش می کند کافر شود، اگر هم نتواند جوان مرد باشد راه جوانمردی را دنبال کند.»
یکنفرِ عزیز، درود بر شما،
روی سخنِ این نوشته بیشتر با روشنفکرانی است که چراغِ خردِ خود را خاموش کرده اند،
و روشنفکری را در دنبال کردنِ تراوشاتِ فکریِ اینتلکتوالهایِ مغرب زمین میدانند.
به عنوانِ نمونه اینجا را ببینید.
اکثرِ مقالاتِ این سایت زیرِ دستهِ فلسفه ترجمه افکارِ مغرب زمینان است !
من با این مخالف نیستم، انسان از هر چیزی میتواند برانگیخته شود، این خوب است، حتا از خرافه.
مثلا این زیارتنامههایِ اسلامی نیز منبعِ الهام میتوانند باشند.
بحثِ من این است که این افکار نباید ما را ببلعند وما نجویده آنها را قورت بدهیم،
و یا بدونِ اینکه بدانیم کدام مسموم است یا نیست آن را میل کنیم.
به قولِ جمالی افکار میتوانند ما را مسموم کنند ولی ما دردی را احساس نکنیم (نقل به مضمون: از قورت دادنِ مسائل).
«از کتاب : نعشها سنگین هستند – اثر منوچهر جمالی – از قورت دادنِ مسائل – بعضی از فلاسفه هستند که در تفکر آنچه را توانستند بجوند، هضم و جذب میکنند و آنچه برای آنها غیرِ قابل جویدن است، باقی میگذارند و تف میکنند و بعضی فلاسفه هستند که در تفکر، آنچه برایِ آنها غیرِ قابل جویدن است، قورت میدهند به امیدِ آنکه معده و رودههای سیستمِ فکری آنها ، موفق به حل و هضم و جذب خواهد شد. … مسائلِ قورت داده، مسائلی نیستند که حل شده باشند. این مسائل باز میگردند … . ایمان به عقیده یا فلسفه ، خود سبب میشود که انسان بسیاری از مسائلِ اجتماعی و سیاسیاش را قورت میدهد به امید آنکه عقیده یا فلسفهاش آنها را هضم و جذب خواهد کرد. … قدرتِ هر عقیده یا فلسفهای در این نمودار میشود که با وجودِ آنکه این مسائل نجویدنی و هضم و جذب نشدنی است، هیچگاه دل درد و سؤِ هاضمه پیدا نمیکند و از دفعِ این مسائل هیچ نگرانی ندارد. …»
ولی اگر آنها موجبِ ایدههایِ تازه و زایندگی در ما بشوند بسیار خوب است.
از سویِ دیگر ابتدا ما میبایست فرهنگِ خود را بشناسیم. چنانکه دوستِ من فرشید میگوید:
فلسفه ایرانی
«هر کدام از داستانهایی که عطار و مولوی و فردوسی و … بیان کرده اند دربرگیرنده فلسفه ایران است. فلسفه ی ایران از همین جا آغاز می شود بیخود دنبال فلسفه در جای دیگر نباشید فقط خود را خسته می کنید.»
فرشید پژاوند
نکته دیگر این است که جوانمردی یک چیزِ جنسیتی نیست،
بلکه منشِ پهلوانی است، که مرد و زن نمیشناسد.
🙂
لایکلایک
مطمئنا با آشپزی آشنایی دارید ! 🙂
برابر گرفتنِ آش با موادِ لازم برایِ پختِ آش ، امری بی معنی است !
آنان که آش میپزند همگی میتوانند از همان موادِ اولیه استفاده کرده باشند، اینطور نیست؟
ولی آشی که میپزند میتواند از زمین تا آسمان با هم فرق داشته باشد.
این مقدار / اندازه مواد و ادویه ها و کیفیت پخت و زمانبندی پخت است که تعیین میکند چه آشی خوشمزه است.
اندیشیدن بیشباهتِ به آشپزی نیست.
اندیشه هم میتواند موادِ اولیه مختلفی داشته باشد، از جمله افکارِ دیگران، ولی اندیشه زمانی آغاز میشود که هر کسی دستورِ پختِ خود را اعمال کرده باشد، و بتواند آشِ خوشمزهای بپزد.
🙂
لایکلایک
«اندیشه هم میتواند موادِ اولیه مختلفی داشته باشد، از جمله افکارِ دیگران، ولی اندیشه زمانی آغاز میشود که هر کسی دستورِ پختِ خود را اعمال کرده باشد، و بتواند آشِ خوشمزهای بپزد.»
…
به نظرم با مقایسه کردن مواد اولیه آش و مزه های مختلف آن…
برای من، این جمله، اینطوری بهتر مفهوم می شود.
تا نظر شما چه باشد.
اندیشه هم میتواند موادِ اولیه …یکسانی… داشته باشد، از جمله افکارِ دیگران،…
لایکلایک
تفکر گرامی،
مقایسه اندیشیدن و آشپزی با کشاورزی ، بیشتر موضوع را باز میکند. آنچه در آشپزی به عنوان مواد اولیه استفاده میشود ، در اصل مشابه استفاده از تخمههای مختلف در کشاورزی است. داشتن تخمه را با کشاورزی نمیتوان یکسان گرفت. اندیشههای دیگران هم ، آنقدر مهم نیستند ، که تخمه (= مغز) اندیشههای آنها. چنانکه مولوی میگوید:
مغز هر میوه بهست از پوستش
پوست دان تن را و مغز آن دوستش
یا
آه دریغ مغز تو در ره پوست باخته
یا
چون مغز یابیای پسر از پوست برداری نظر
یا
ما ز قرآن مغز را برداشتیم،
پوست را بهرِ خران بگذاشتیم
اگر مغز را باید یافت ، پس جستجو برای یافتن مغز اندیشههای دیگران ، از اهمیت بسیار برخوردار است. یک آشپز حرفهای تنها در نحوه پختن آش خود دستور پختِ خود را اعمال نمیکند. بلکه در یافتن مواد اولیه (= مغز ، تخمه) مناسب نیز وسواسِ بسیار دارد.
اگر مواد اولیه (= تخمه های) یکسان در اختیار آشپز باشد، آنگاه با سخن شما موافق هستم.
با سپاس از نکته سنجی شما.
لایکلایک
« نوشتاری پیرامون واژه ی مرد »
لایکلایک
ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺟﻤﺎﻟﻲ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻔﻬﻮﻡ اﺻﻴﻞ
ﺟﻮاﻧﻤﺮﺩﻱ
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
«بسیاری میانگارند که نزدیکی و آشنائی با اثری بزرگ ، یا با مردی بزرگ ، یا با اندیشه و آموزه ای بزرگ ، ویا بالاخره با گذشه ای بزرگ .. ، آنها را بزرگ خواهد کرد . ولی داستان آن روباه ( درمثنوی مولوی ) را فراموش میکنند که ، روباه از نزدیکی به شتر، و گره زدن دمب خود ، به شتربزرگ جثه ، نه تنها ، بزرگ نشد ، بلکه گرفتارعذاب بیشتر از حقارت خود نیز گردید ، وازدمبِ « بزرگی و اصالت » ، سربه نشیب ِ خِـفـّت وخواری فرو انداخته ، وازآن پس، آویخته میان آسمان و زمین شد . این ، نه تنها مسئله کسانی هست که خودرا به فرهنگ غرب و بزرگان غرب وجنبشهای غرب گره میزنند ، تا دراین پیوند دهی دُمها ، بزرگ شوند ، بلکه ، مسئله کسانی نیز هست که بوئی از « بزرگی فرهنگ ایران » برده اند ، وبا خـرد سترونشان، به مطالعات ِ فرهنگ ایران، پرداخته اند ، تا خود را بزرگ سازند .
چنین خـُردمنشانی، درمطالعاتشان (که هرچه بیشترمیخوانند ازنیروی اندیشیدنشان وآفریدنشان ، بیشتر میکاهد ) ، در بزرگان و اندیشه های گذشته ، خـُردی گوهر ِ خود، ونازائی خودشان را می یابند ، و آن را بنام « بزرگی » میستایند . چنین خـُردمنشانی درژرفای نارسیدنی گذشته و بزرگیش، اندیشه های سطحی و بی مایه خودرا می یابند ، و آن را بنام علم وپژوهش وفکر ، میستایند . چنین تارچشمانی، درحقایق گذشته ، نمیتوانند جزافسانه و خرافه و بدویـّت ببینند . چنین گذشته پرستانی ، در پرداختن به گذشته و بزرگیش ، « جعل کنندگان آن بزرگیها را درگذشته ، یا افسانه سازان ازحقایق دیروز و پریروز » را ، نمی توانند ببینند ، تا ازآنان سر بپیچند ، بلکه به آن دروغ پردازان مقدس ، یاری هم میدهند ، وپشتیبان دروغ و باطل هزاره ها ، و« پایدارسازنده دروغ و باطل در آینده » میگردند.
آنکه مطالعات گذشته را میکند ، و چشم آینده نگرو اندیشه آفریننده و تازه ندارد ، برغم نفس کشیدن ، خودش ، جزو مردگان بشمارمیرود ، وخودش را ، تخمه سوخته ای میسازد که نسیم هیچ بهاری ، آنرا رویا وشکوفا نمیسازد . چنین خـُردمنشان و سطحی اندیشانی ، در پرداختن به گذشته و گذشتگان ، نه تنها درگذشته ، هیچگاه ، نمیتوانند « تخم های رستاخیزنده و نوشونده » را بجویند و بیابــنـد وبرویانند ، بلکه ازجوانان ، سرمایه آینده سازی را نیز به یغما می برند، و امید یک ملت را به فرشگردی تازه ، پایمال میکنند .»
از زنده یاد پهلوان منوچهرِ جمالی
لایکلایک
بازتاب: کار فلسفه، زایانیدن حقیقت از مردمست، نه آموختن حقیقت به مردم و تحمیل حقیقت خود به مردم | کورمالی
بازتاب: « برای شخم زدن باید آهسته بود » | کورمالی
بازتاب: « جستن تخمههای گذشته » | کورمالی
بازتاب: « آنچه ماندنیست ، استخوان است » | کورمالی
بازتاب: مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۲) - پنج سده جادوی رئالیسم با کاربرد تکنیکهای نخستین اپتیک در آثار نقاشان اروپایی | کورمالی
بازتاب: « پیکارِ قدرتها در درونِ یک کلمه » | کورمالی
بازتاب: « جمالی ، فیلسوف است » | کورمالی
بازتاب: « زندگی در یک دستگاه فکری نمیگنجد » | کورمالی
بازتاب: « چرا دزدان ، معابد میسازند ؟ » | کورمالی
بازتاب: « سوء استفاده از مفهوم تضاد » | کورمالی
بازتاب: « جشنِ زادروز عیسی، جشنِ پیدایشِ جمشید بوده است » – ریشه جشنِ یلدا | کورمالی
بازتاب: « مدرنیسم بر ضد اصالت – رابطه مفاهیم مُد و مُدرن با تصویر ماه ، در فرهنگ ایران – آنکه ایرانیست ، ملّی نیست » | کورمالی
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
لایکلایک
بازتاب: « دریافت داستانی ملّی » | کورمالی
بازتاب: دریغ است ایران که ویران شود | کورمالی