« هر گروهی که میکوشد دشمنی و کینه خود را با گروه دیگر ، تبدیل به « پیکار دو اصل متضاد ، دو اخلاق متضاد ، دو خدای متضاد ، دو حقیقت متضاد (حقیقت و باطل) ، دو فلسفه متضاد » سازد ، و خود را « عینیت با یکی از آن اضداد بدهد » ، میخواهد به چند نتیجه زیرین برسد:
۱ – چون خود را عینیت با حقیقت یا عدالت یا اصل نیکی و یا عدالت و یا آزادی ….. میدهد ، بنابراین اگر چنانچه شکست هم بخورد ، با این شکست در این نبرد ، یأس او را فرا نمی گیرد و هیچگاه امید « پیروزی نهائی » را از دست نمیدهد. چون حقیقت و اصل نیک و عدالت و آزادی یا خدا ، در پایان پیروز خواهند شد. و اگر خود نیز از بین برود ، نامش به عنوان شهید در تاریخ یادگار خواهد ماند.
۲ – چون خود را با حقیقت یا با آزادی یا با عدالت و یا با امر خدا یا اصل نیکی و روشنائی عینیت میدهد ، اگر چنانچه پیروز شود ، او برای کسب سود خود یا کسب قدرت برای خود یا برای تمتع و لذت شخصی خود ، پیروز نشده است ، بلکه هیچ منظوری جز پیروزی حقیقت ، یا عدالت یا آزادی یا امر خدا یا روشنائی و نیکی ندارد. بنا براین سود و قدرت و لذت شخصی را ، هم برای خود و هم برای دیگران ، تاریک و ناپیدا میسازد. او نمیتواند از این پس میان سود و قدرت و لذت شخصی و خواست خود ، و حقیقت و عدالت و آزادی و نیکی و روشنائی تفاوتی بیابد و آنها را از هم جدا سازد. او همیشه این دو را با هم مشتبه میسازد ، بدون اینکه از آن آگاه باشد. او از سود و قدرت خود ، به نام حقیقت و عدالت و آزادی و نیکی و روشنائی ، لذت میبرد. و این مشتبه سازی مداوم به او نهایت دلیری و گستاخی میدهد تا منفعت و قدرت و حیثیت خود را به نام خدا یا حقیقت یا عدالت یا آزادی با نهایت قساوت و بیشرمی تنفیذ و تحمیل کند.
۳ – در اثر متضاد ساختن خود با دشمن (در اثر عینیت دادن خود و او با دو اصل متضاد) ، از سوئی ایمان به حقانیت خود در این پیکار مییابد و « کین » خود را « پاک و مقدس » میسازد و میتواند بدون شرم و نرم دلی ، کین بورزد ، و از سوئی بسیاری از مردم با قبول این عینیت میان او با آن اصل ، به او در این رزم و کین یاری میدهند (در واقع یاری به او نمیدهند بلکه یاری به آن اصل میدهند) و همرزمان او میافزایند و این همرزمان ، برای آنکه برای پیروزی یک اصل میجنگند ، از ته دل با تمام جان میجنگند (و او وظیفه ندارد که مرهون آنها باشد) ، و چون این کین ورزی و پیکار مسئله او نیست ، بلکه مسئله پیروزی این اصل یا حقیقت یا عدالت یا آزادی یا نیکی یا روشنائیست ، رزم و کینه در تاریخ ، دوام پیدا میکند و حتی ابدی و کیهانی میشود. او در کین ورزی و دشمنی شخصی خود یک جریان کیهانی و وجودی مییابد. بدینسان میتواند « بقاء گروه ، و وحدت گروه خود » را به عنوان یک ملت یا امت یا طبقه یا نژاد تضمین کند.
ولی ، هیچ انسانی و هیچ گروهی و هیچ حزبی و هیچ نژادی و هیچ ملتی و امتی و طبقهای ، عینیت با یک اصل ، یا با حقیقت ، یا با مشیت خدا ، یا با عدالت ، یا با روشنائی ، یا با آزادی ، نمی یابد تا آن گروهی که روبرویش هست ، قطب دیگر آن تضاد باشد. چنین عینیت دادنها در تاریخ ، از بزرگترین سوء استفادهها از مفهوم تضاد است. دو گروه را نمیتوان در دو قطب متضاد با هم ، تثبیت کرد. یک گروه در سراسر اعمال و افکار و احساساتش همیشه روشنائی نیست و گروه دیگر در سراسر اعمال و افکار و احساساتش همیشه تاریکی نیست. یک گروه همیشه معرفت نیست و گروه دیگر همیشه جهل نیست.
« ایمان به عینیت خود با حقیقت یا با عدالت یا با آزادی یا با هر ایدهآلی دیگر » ، ایمان سودمندیست برای « استحاله دادن کین خود » به « یک اصل مقدس و متعالی ». او میخواهد کین بورزد و شکنجه و عذاب بدهد و جهان را برای همه مخالفان خود دوزخ سازد بدون آنکه شرم ببرد و وجدان ناراحت داشته باشد و بالاتر از آنها میخواهد از این کین ورزی ، و قساوتگری و خونریزی ، احساس افتخار هم داشته باشد ، از این رو نیاز به چنین ایمانی دارد.
ولی ایمان به عینیت با حقیقت یا با عدالت یا با آزادی یا با مشیت خدا ، ایجاد واقعیت این عینیت را نمیکند. چنانچه وقتی گروهی و یا حزبی و یا طبقهای و امتی و ملتی که خود را با حقیقت یا عدالت و آزادی و مشیت حق عینیت میدهد ، به قدرت و حکومت رسید ، همراه او هیچگاه حقیقت و عدالت و آزادی و نیکی نمیآید.
و اگر هم گروهی در برههای ، در موردی ، در مسئلهای ، در جائی ، برای حقیقت یا عدالت یا آزادی یا نیکی بجنگد ، نمیتوان آن گروه را به طور کلی ، و برای همیشه با حقیقت و عدالت و آزادی و مشیت خدا عینیت داد. گروهی که دیروز « در آن مورد » برای حقیقت میجنگد ، فردا ، در همان مورد یا مورد دیگر ، برای دروغ و ستم و سرکوبی آزادی و شیطان خواهد جنگید. این درک خود به عنوان اصلی که « در تمامیتش ضد دشمن به عنوان اصل ضدش هست » ، سبب میشود که هر کاری که میکند و هر فکری که میاندیشد و هر تصمیمی که میگیرد به عنوان قطب متضاد با آنچه دشمن میکند یا با آنچه دشمن میاندیشد یا با آنچه دشمن تصمیم میگیرد ، همه را بطور مساوی و یکنواخت حقیقت و نیکی و روشنائی و آزادی و داد بداند. »
منبع:
منوچهر جمالی، بخشی از کتاب ریشه در زمین تیره ، ۲۴ ژانویه ۱۹۹۱ ، برگ ۲۹ از این کتاب را ببینید ، برگرفته از وبگاهِ فرهنگشهر، بخشِ کتابها.
نوشتههایِ مرتبط:
- « انتقاد ، نتیجه وارونه میدهد »
- « چیز و قدرت »
- « چرا دزدان ، معابد میسازند ؟ »
- « زندگی در یک دستگاه فکری نمیگنجد »
- « جمالی ، فیلسوف است »
- « پیکارِ قدرتها در درونِ یک کلمه »
- « هنر نزد ایرانیانست و بس – ندارند شیر ژیان را به کس … این هنری که فقط نزد ایرانیانست، چیست؟ این هنر بی نظیر »
- « جستن تخمههای گذشته »
- مسئله جان (۱) – « تفکر ایرانی را نمیتوان از سوگ ، جدا ساخت »
- « جهان در آغاز به انسان آفرین گفت »
- « شهید و خیالش »
- شرم (۶) – « معرفت، شرم نمی شناسد »
- شرم (۵) – « نیاز به بیشرمی »
- « الله : آمیخته اهورامزدا با اهریمن ؟ »
- مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۱) – شرم (۱) – « … پدیده شرم در اسطورههای ایران »
- رابطهِ « واقعیت پرست و عقل پرست با آزادی و خیال »
- « حقیقت بیمزه است ، و وقتی با مزه شد ، دروغ میشود »
- « در تاریخ ، گرد یک رویداد و شخصیت را که میگیریم ، آن گرد ، روی سایر رویدادها و شخصیتها مینشیند »
- « حقیقت را نباید خواست ، بلکه با ضد حقیقت باید پیکار کرد »
- « قدرت را نمیتوان از آزار و دروغ جدا ساخت »
- کورمالی کردن در تاریکی (۵) – « تجربه فریب خوردگی از یک خیالِ برانگیزنده ، ارزشمندتر از برخورد مستقیم با حقیقت است »
- کورمالی کردن در تاریکی (۴) – « جستن در تاریکی – خواستن در روشنائی »
- « معرفتهای ملانصرالدینی »
- « معرفت ، سئوال است »
- « با خرافات اندیشیدن »
- مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۰) – طرح مسئله
- «گامى از اسطوره بـسـوى فـلـسـفـه : « ديالكتيكِ خيال و خرد »»
- ما تقسیم بندی به نام جهان تاریکی و روشنی نداریم !
- کورمالی کردن در تاریکی (۳) – «آگاهی نیمروزی» ؟ در برابر «کورمالی در سحر و سپیده دم و پگاه و بامداد و نیمروز و غروب و سرشب و نیمه شب و خوابگاه» ؟
- سلب مرجعیت ازگذشته
- دشمن کیست؟
- مسئله
- درباره کورمالی
بازتاب: « سوء استفاده از مفهوم تضاد » | یکنفر
بازتاب: « جشنِ زادروز عیسی، جشنِ پیدایشِ جمشید بوده است » – ریشه جشنِ یلدا | کورمالی
بازتاب: « مدرنیسم بر ضد اصالت – رابطه مفاهیم مُد و مُدرن با تصویر ماه ، در فرهنگ ایران – آنکه ایرانیست ، ملّی نیست » | کورمالی
بازتاب: « چرا ایران ، ملت برگزیده است ؟ » … « ایرانی شدن ، کار بسیار مشکلی است. ایرانی شدن ، کار خطرناکیست. » | کورمالی