« از کمونیسم زدگی به پراگماتیسم زدگی »


« نزدیک به یک سده (سده بیستم میلادی) روشنفکران و نویسندگان ما در اثر کمونیسم زدگی ، از خویشآفرینی بازداشته شدند ، و در سده آینده در اثر پراگماتیسم زدگی از خویشآفرینی باز خواهند ماند. و اکنون که دوره گذر [از] کمونیسم زدگی به پراگماتیسم زدگیست ، ملغمه شگفت انگیزی پیدایش یافته است. همه در میان دوگونه « [از] خودبیگانگی » تاب میخورند. تفاوت کمونیسم زدگی و پراگماتیسم زدگی ، اینست که آنها آگاهبودانه کمونیسم زده شدند ، و اکنون ناآگاهبودانه پراگماتیسم زده میشوند. و کمونیسم ، از روند غنی تفکر فلسفی‌ آلمان و فرانسه و انگلیس می‌‌آمد ، در حالیکه پراگماتیسم ، فلسفه بیفلسفگی آمریکائیست که جانشین فلسفه میشود. [که] معیار زندگی‌ و فکر و اخلاق عامه را ، قیافه فلسفی‌ میدهد. ناگهان بیفلسفگان ، باور میکنند که فلسفی‌ میاندیشیده اند و نمیدانسته اند. بیفلسفگی خود عملی‌ترین و سودمندترین و کارآمدترین فلسفه بوده است. عمل ، با تثبیت یک فلسفه ، یعنی با بیفلسفه شدن ، آغاز میشد (چون تثبیت فلسفه ، نفی فلسفه است). اکنون ، عمل ، بخودی خودش فلسفه هست. »

منبع :

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : تخمه ی خود زا یا صورت خدا ، انتشارات کورمالی ، لندن ، اکتبر ۱۹۹۶ ، ISBN 1 899167 85 4 . برگ ۵۴ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

الله، بازیگر اصلی – فیروز نجومی


 بازوب‌نویسی شده از روشنایی:

گفته میشود، امروز که ملت با بلایای عدیده ی زمینی و آسمانی، سیاسی و اقتصادی، جنگ و خونریزی احتمالی، گرانی و بیکاری، محنت و تنگدستی، تحریمات و محاصره مالی و تجاری، و نیز خطر قحطی و گرسنگی، روی در روی قرار گرفته است ، پیش کشیدن بحث الله، چیزی نیست مگر بهانه دادن به دست رژیم ولایت که سرکوب خشونت بار مخالفین و دیگر اندیشان را مقدس و در دفاع از اسلام بخواند، چنانکه گویی چنین نیست، یعنی که اسلام هدف نیست، بلکه ابزاری ست برای کسب قدرت و ثروت. یعنی که ولایت را نه صداقت است و نه اصالت، در حالیکه در نظام ولایت، جامعه بازتابی ست از اراده ی الله. حضرت ولایت و تمامی دستگاه ولایت از راس تا ذیل، هرگز نه چیزی را میگویند و یا مینویسند و یا دست به عملی میزنند که مورد تایید و تصدیق الله نباشد. ولایت حتی شایسته تر از طالبان ما را باصل اسلام بازگردانده است.

آری هر گاه که سخن از حقیقت به میان آوری، خم در ابروها آورد و چروکی در پیشانی ها نشاند، گویی که از بیگانه ای سخن بمیان آورده ایم، بیهوده، و یا از آن گفته ایم که نباید چیزی بگوییم، از آن چیزی که تنها میتوانیم به حمد و ستایش بگوییم. که بیش از۱۴۰۰ سال است که گفته ایم از الله تنها به تعظیم و تکریم و با ابراز ذلت و خواری، در نهایت حقارت و ناچیزی، روندی که باید در هم شکنیم و از تکرار آن خود داری نماییم. از سر تاسف است که «اینجا و هم اکنون» را در رابطه با دنیای ماورایی، آنجا که الله زندگی و فرمانروایی میکند، نمی بینیم. حال آنکه جامعه اسلامی، جامعه ای است که الله ذات ش در آن تبلور یافته است. به هر  کنش و گفتمانی که بنگری محال است که بازتاب اراده ی الله را در آن مشاهده نکنی. زمانیکه دست و پای سارقی قطع میگردد، زنی سنگسار میشود و طناب دار بدست عزیزان مقتول به گردن قاتل میافتد؛ وقتی که بازجویی میزند، میکوبد، توهین و تحقیر میکند، مخالف و دگر اندیش ضد ولایت را، زمانی که روزانه سر محکومی بر دار مجازات بجرم «محاربه » و «مفسد فی الارض » آویخته میشود، اگر باز تابنده اراده ی الله نیست، پس باز تابنده ی چیست؟ که این مجازات نیست که جنایت است که بدست ولایت صورت میگیرد. به فرمان الله است که اگر به یکتایی و یگانگی او شک و تردید نمایی، «محارب » شناخته و باید بدار مجازات آویخته شوی

افزوده بر این، اگر زنی مجبور به حجاب داری میشود و زنان و مردان با ابزار هراس آور ارشادی و انتظامی از یکدیگر جدا نگاه داشته میشوند، اگر باز تابنده ی اراده ی الله نیست، کدام بشری میتواند دارای چنان اقتدار مطلقی باشد که غرایز و عواطف و احساسات انسانها را در تحت کنترل خود در آورد و آنها را به تسلیم و اطاعت وا دارد؟ چنانکه گویی بی حجابی و اختلاط جنسیت ها بر هیبت و جذبه الله ضربات سنگین وارد میکند. این قانون شریعت است که شمشیر هم در خدمت میگیرد تا بندگی و عبودیت را در جامعه نهادینه سازد.

کیست که بتواند ادعا کند که غنی سازی هسته ای، جنگ با کفر و باطل، پاک ساختن چهره ی زمین خاکی از وجود یهودیان و براه انداختن یک هالوکاست واقعی نه دروغین، جنگ با استکبار و زور گویان جهانی، بنا بر قول رئیس جمهور نظام ولایت،  ناشی از اراده ی الله نیست؟ اگر، همچنانکه آقای خمینی در آغاز تئوری ولایت فقیه اظهار میدارد (نقل به مضمون) که اسلام(بخوانید، الله) به تمامی نیازهای بشر پاسخ گفته است از بدو تولد تا هنگام مرگ، آیا نباید نقش موثری را در هدایت ولایت و ولایتمدار ان بازی کند.؟ مگر نه الله ، حی و حاضر و ناظر و قادر و عادل و توانا و دانا بهمه چیز است، چگونه میتواند نسبت به اینجا و هم اکنون و آنچه که در سطح ملی و جهانی میگذرد بی اعتنا باشد؟ بعبارت کوتاه تری، نقش الله را در شرایط موجود نمیتوان نادیده گرفت و یا انکار نمود.

واقعیت ان است که شرایط موجود، شرایطی ست که در پسند الله است و خشنودی او را فراهم میآورد. چرا که شرایط موجود شرایط جنگ است و سلحشوری و یا «جهاد » و «شهادت،» در راه دفاع از یکتایی و یگانگی الله. بیهوده است اگر کسی بیاندیشد که الله از جنگ بیزار است و یا آنرا منع و محکوم میکند. الله بزرگترین دوستدار جنگ است و انتقام جویی، کین خواهی از آنان که به وحدانیت او با دیده شک و تردید مینگرند و یا آنان که از تسلیم و اطاعت از او سر باز میزنند. جهاد و شهادت یک تکلیف است، تکلیفی که الله آنرا وظیفه ای واجب خوانده است. بنده ی خود را مکلف ساخته است که در راه او از قتل و غارت هیچ دریغ ندارد. غنایم جنگی یکی از هلال ترین ثروتها است بگونه ای که یک چهارم آنرا برای رسول خود تعیین کرده است.

واقعیتی ست تاریخی که محمد، پیامبری خود را با جنگ و غارت بدر آغاز نمود و در دهسال رسالت خود بیش از 60 بار لشکر کشی میکند و با بکار گیری شمشیر، دامنه ی شریعت اسلامی را که ناشی از فرهنگ اعراب بیابانگرد بود، گسترش داد. الله خود در جنگ احد شرکت کرد و امداد های غیبی خود را به یاری رسول خود فرستاد تا او را نجات بخشند و پیروزمند سازند. خشم و خشونتی که لشگر الله(اسلام) در تسخیر ایران بکار گرفته است، کشتار و تخریب و ویرانی که ببار آورده است، داستانی ست گفته نشده، اگر هم گفته شده است نسخه ی وارونه ی آن بوده است. مثل این افسانه ی حقیقی که مردم ایران در انتظار ورود قرآن ثانیه شماری میکردند و چگونه خود را درآغوش لشگر تازی انداخته و رها یافته اند. حال آنکه واقعیت آن است  که لشگر تازیان، لشگر حیوانات درنده ای بودند سخت گرسنه و بوی خون به مشام شان رسیده بود. دو قرن مردم را به سکوت و خاموشی وا میدارند، مغولان و هیر بدان را نابود ساخته و کتاب و کتابخانه ها را میسوزاند ند، تا زبان را که فرهنگ و تمدن باستان را تداوم میداد، به تضعیف کشانده  و زبان تازی را زبان رسمی سازد. عبادات هنوز به زبان عربی ست، زبانی که مردم با آن بیگانه اند. اکثریت مردم ایران در عبادات و دعا خوانی، کلماتی را بر زبان خود میرانند که نسبت به مفاهیم و معانی آن جاهل اند.

حال چگونه میتوان انتظار داشت که ولایت، جلوه حقیقی الله، هم در اندیشه، و احساس و عواطف و هم در کنش، بر طبل دیگری بجز بر طبل جنگ بکوبد و به دورانی بجز دوران انبیا بیاندیشد. حضرت ولایت را هیچ ابایی نیست که در پیروی از ولی پیشین، رسول الله، سر صدها یهودی را بر زمین افکند. دستگاه ولایت تا کنون در استقبال از یک درگیری با شیطان بزرگ، آمریکا و آنچه زائده آن میخواند، اسرائیل، از هیچ دریغ نداشته است. با آژانس اتمی و قدرت های جهانی ۵+۱ پیوسته به بازی موش و گربه پرداخته است. قطعنامه های شورای امنیت را کاغذ پاره خوانده است. قرار دادهای بین المللی را از آغاز زیر پا گزارده است. همچنانکه در مصاف با عراق جنگ را    «برکت الهی  «میخواندند، تحریمات نیز قرار است که با خود پیشرفت و ترقی در تمامی عرصه های دانش و صنعت و تکنولوژی، به ارمغان آورد.

مضاف بر این الله دوست دارد که بندگان خود را به تحمل سختی، درد و رنج و فقر و محنت عادت دهد. رمضان را ماه گرسنگی اجباری قرار داده است تا سیر تجربه نماید درد گرسنگی  را تا با گرسنه گان همدرد شود. بگذریم از اینکه بدرستی معلوم نیست که در ماه رمضان گرسنه گان همدردی با چه کسانی را باید بیاموزند. الله خود مکرر  از آن بارگاه، بارگاهی ماورای بارگاه مادی و فانی، بارگاه آخرت و ابدی و دشواری ها و سختی های آن سخن بمیان آورد، چنانکه هراس و وحشت در وجود آدمی افکند.الله تحمل درد و رنج در این دنیا را قابل مقایسه با درد و رنج در آن دنیا نمیداند. بیکاری و گرسنگی نوعی آمادگی ست برای تحمل درد و رنج بزرگتر در روز نهایی، روز حسابرسی، روز قیامت. یعنی آنچه به عقل و خرد محاسبه گر بحران عمیق اقتصادی خوانده میشود، سبب خشنودی و رضای الله است. فقر و عقب ماندگی، پذیرش آن با رضای خاطر و بالیدن برآن و یا عشق به ریاضت کشی، شاهدی ست بر عبودیت و بندگی.

اگر ما نمیتوانیم دست الله را در غنی سازی هسته ای، تهدید و تنش و تشنج جهانی مورد مشاهده قرار دهیم، آیا میتوان نقش الله را در زلزله ی اخیر که صدها کشته و صدها بیشتر بی کس و بی خانمان بجای گذارده است، انکار کرد؟ در پاسخ اول باید بخاطر داشته باشیم که زمین بدون فرمان الله به لرزه در نمیآید. حال اگر مردم نمیتوانند از حکمت الله بر ویران ساختن خانه ها و کاشانه ها بر سر ملت، سر در بیاورند، آقای آخوند میتواند مکنونات ضمیر الله را بخواند. آقای آخوند در ویدیویی که در سراسر اینترنت انتشار یافته است،  قبل از آنکه درس اخلاق خود را از سر بگیرد در آغاز یک برنامه ی تلویزیونی، در توضیح زلزله ای که در شرق آذربایجان اتفاق افتاده است، میگوید که: الله زمین را می لرزاند برای «عبرت بقیه.» یعنی که الله اینگونه است که میآموزاند و از عظمت بی پایان خود خبر میدهد. چرا چنین مصیبت بار، سراسر غصه و اندوه، پرسشی ست بدون پاسخ. اما چه غیر انسانی و ضد بشری، ابزار ی که الله برای سلطه مطلق بر بشر بکار میگیرد.

اما جالب تر آنکه، آقای آخوند در توضیح زلزله اظهار میدارد که: «این زلزله ها واقعا یک یاد آوری است برای زلزله بزرگ قیامت. یک سوره هم هست بنام زلز اد.» پس چنین است که الله میاندیشد و نشانه ی آن قدرت نمایی ست در خلق اندوهبار ترین وقایع در زندگی برخی از افراد بشر، معمولا مردمی که در خانه هایی زندگی میکنند که نماد فقر و عقب ماندگی ست. الله چه بزرگ و بلند میاندیشد. پستی و پلیدی را الله اینگونه ارج می نهد. گویا سوره ای هم بدان در قران خود آورده است. اما در آن سوره ی زلز اد، الله چه گفته است، زیر قالی مخفی میشود. ساده تر نیز میتوان گفت غرض از لرزاندن زمین و ریختن الوار بر سر مردم، الله میخوا سته است یاد آوری کند که  الله میداند و بر اساس برنامه به پیش میرود. یعنی که مردم مصیبت زده، دست به گریبان اندوه و غم از دست دادن عزیزان و بی خا نمانی را فراموش کنند، چون الله دقیقا بر همه چیز ناظر است. نبود سر پناهی و درد سوز و سرمای خانه خرابی، پدیده ای ست گذرا و قابل تحمل. این تکان ها در مقابل آن تکان عظیم قیامت، قابل مقایسه نیست. آقای آخوند از عقل اجتهاد سود میبرد و میافزاید: «این زلزله ها تمام شدنی ست و بیرون آمدن از قفس دنیا و بدن است.»

از عمق این سخنان، عقل عادی چگونه میتواند سر در بیاورد؟ نباید غصه خورد چون این زلزله ها خود نوعی نجات است، نوعی رهایی ست از زندان زندگی. یعنی که اصلا چه جای نگرانی ست، در نیستی ست که ما میتوانیم، هستی حقیقی را در آغوش کشیم. چه مرهمی بر چه دردی؟ چه مسکنی؟ هرچه که باشد نمیتواند چیزی جز بیان اقتدار الله و ضرورت تسلیم و اطاعت از خواست و نیت الله باشد. وقوع زلزله، وی خاطر نشان میسازد که «هشدار هایی هست که خودمان را آماده کنیم برای زلزله بزرگ که خودمان را بسازیم که آنجا خطری ما را تهدید نکند.»

آنچه را که آقای آخوند در توجیه و توضیح وقوع زلزله بزبان میآورد، بازتاب منویات الله است. یکی از خصوصیات برجسته الله آن است که مکرر هشدار میدهد و یا تهدید میکند و یا بیم و هراس در دل میافکند. این جهان را هیچ و پوچ آن جهان را همه چیز و واقعی و ابدی میکند. این مهم نیست. آن مهم است. به فکر مهم باش. هستی واقعی آنجاست. این پیام آقای آخوند است برای زلزله زدگان و درس اخلاق است برای تمام شنوندگان و تماشاگران رادیو و تلویزیون. آقای آخوند از آنچه الله در آینده برای بشر در نظر گرفته است خبر میدهد. نه اینکه سخنان آخوند تهی از اصالت و صداقت است خیر. او چیزی را از خود به پای الله ننوشته است. اینکه الله موجود ی سختگیر و انتقام جو و در عین حال خود خواه، تصویر اصیل ی ست از الله.

اینجا شاید ذکر این یاد آوری لازم باشد که در شرایط کنونی، بازی قدرت و یا سیاست ورزی را باید از منظر دین نگریست اگر که بخواهیم درک و شناخت خود را از نظام ولایت،ارتقا دهیم. چه بدون فهم الله، فهم سیاست و قدرت در نظام اسلامی نا ممکن است.چه این جهان بازتابی ست از آن جهان، آن جهان ابدی و حقیقی، جهانی که مثل این جهان زیر پای الله ست.

ای مردم! بدانید و آگاه باشید که الله به همه چیز دانا و تواناست.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

rowshanai.org

نوشته‌هایِ مرتبط:

ای مردمِ ایران … ! خود را به دستِ خود به هلاکت نیافکنید !


دٔمِ  خروسِ  مکّارِ  اسلامی چیزی نیست که بر همگان آشکار نباشد. بخصوص که اللهِ خون ریزِ مدینه نیز خود را «خیر الماکرین» ، نیز می‌‌داند. یکی‌ از آخرین نمود‌های آن از آستینِ اسلامی چی‌‌هایِ مصری، برایِ  پایمال کردنِ  حقوقِ مردم، بیرون زده است :  محمد مُرسی برای خود قدرت «دست‌نیافتنی» و «فراقانونی» تعریف کرد۶.

از همان ابتدا نیز مشخص بود که این راه به ترکستان است. چرا که برادرانِ اسلامیستِ اخوان المسلمین، (دوستانِ  موتلفهِ  اسلامیِ  ایران) خود را یک پایِ مبارزه با مبارک دانسته و ژستِ مردمی هم گرفته بودند. البته داستان از آنجا روشنتر شد که همین اسلامیست‌ها با آن رفتارِ ضّدِ زنِ خود، بانوی جوان، علیا ماجده‌المهدی که پیکر خود را در پرخاش به واپسماندگی و تعصب دینی برهنه و از طریق فیس بوک منتشر کرد، را از میدانِ  التحریر بیرون راندند ۳. این نویدی بود برایِ  یک زمستانِ  اسلامی۳. سالی‌ که نکوست، از بهارش پیداست، بهارِ عربی‌‌ای که با ندایِ الله کبر آغاز شود، به زمستانِ اسلامی نیز ختم خواهد شد.

همانگونه که انتظار می‌‌رفت۱، ۳، ۵، و فرهنگِ  ایران هم خوب آن را نشان داده است، که از کوزه همان برون تر آود که در اوست، و یا به قولِ جمالی ومولوی تو آنی‌ که می‌‌جویی‌، انقلابِ مردمِ مصرهم دارد شبیهِ آنچه می‌‌شود که آنها می‌‌جویند و می‌‌جوییده اند.

جمالی می‌‌گوید : تا یک دیکتاتور میرود، و «حقیقت واحدی که رویشگاه آن دیکتاتوری هست»، میماند، دیکتاتوری و استبداد، بجای میماند و دیکتاتور دیگر، جانشین او خواهدشد. حاکمیت آموزه‌ها و مکتب هائی که خودرا حقیقت واحد و منحصر به فرد جهان میدانند، باید ازبین بروند، تا امکان پیدایش دیکتاتوری و استبداد از نو در جامعه، از بین برود. بزرگترین «سـتـم»، آنست که به نام «حقیقت منحصربه فردی که باید بر همه حکومت کند»، «حق اندیشیدن درباره آزادی و عدالت»، از انسانها گرفته شود ۵.

البته، با وجودِ  همفکری، بر خلافِ  دیدگاهِ رضا ایرانی، که می‌‌نویسد: خوب اسلام، در این جوامع تنها مرجعی‌است که مردم از روی نزدیکی، عادت و خوگرفتگی، در مواقع حساس و تعیین‌کننده، با «اختیار»، به آن روی می‌آورند تا از خود سلبِ اختیار  نمایند ۱ ، من بر این باور هستم که تنها راهِ  نجاتِ  اعراب همین اسلام است !

اشتباه نشود، من یک اصلاحات چی‌ نظیرِ ازجمله خاتمی چی‌‌هایِ خودمان نیستم ! یا مثلِ  دباغ و کدیور، ماله بدست، بدنبالِ  رحمانی کردنِ  تجاوز، کشتار و غارت نیفتاده ام.

از آنجا، فرهنگِ  ایران نیز به ما این را نشان میدهد، که با هرکه و یا هرچه  دشمنی ورزیده می‌‌شود، به اجبار فکر و فلسفه شما تصویری از آن را در خود حفظ، ثبت و ضبط می‌‌کند، اسلام هم استثنا نیست. به اسلام هم باید اینگونه نگریست.

موادِ  لازم برایِ  رنسانسِ  اسلامی در درونِ  خود اسلام به بهترین وجهی حفظ شده است. تنها چهره آن مسخ و زشت سازی شده است. ولی‌ کم و بیش همه مردمِ  معمولیِ  کوچه و بازار با آن آشناییِ  کامل دارند ! لابد می‌پرسید چطور ؟ پاسخ بسیار آسان است:

آنچه اسلام رد می‌‌کند، و نشانه تباهی می‌‌داند،  البته که از این منظرِ جدید،   عینِ  ثواب است و نشان دهنده راه.

برایِ  مثال، هر آنچه که به نامِ   جاهلیت  ، در اسلام از آن یاد می‌‌شود.

و یا رفتارِ  اعرابِ  مکه که کافر بوده اند.

و … .

اخیرا آمریکایی‌ها نمونه‌هایی‌ ازآثارِ باستانیِ آن را از زیر چترِ آلِ صعود بیرون کشیده اند که شما را برای اطلاعِ بیشتر به اینجا رجوع می‌‌دهم، چهره‌ای پنهان و نادیده از هنر عربستان ۷.

ناگفته نماند که نقشِ درجه‌دارانِ ارتشی داخلی‌ و دولِ سود جویِ همیشه در صحنهِ خارجی‌ هم در پایمال کردنِ حقوقِ  مردمِ مصر پررنگ است.

درس‌هایی‌ که بهارِ عربی‌ برایِ ایرانیان دارد از اهمیتِ  بیشتری برخوردار است. مردمِ  ایران تجربه ۳۰ و چند ساله از این موضوع دارند، و از مردمِ  مصر سرد و گرم چشیده تر هستند. بویژه که در جنبشِ  سبزِ ایران شعار‌هایی‌ مطرح شد که سودجویانِ  اسلامی را خوشحال می‌‌کند. از آن جمله است :  الله کبر  و  یا حسین میرحسین !

فیروزِ  نجومی می‌‌نویسد : واقعیت این است که بانگ الله اکبر، هراسی در دل رژیم ولایت نیندازد. چون نظام ولایت خود حافظ و نگهبان الله اکبر بوده است و عامل نهادین ساختن آن در شعور و آگاهی مردم. هیچ کس بهتر از آیت الله‌ها و حجت الاسلام ها، الله را نمیشناسند. …  آیت الله ها، علما و فقها بخوبی آگاهند که الله، خدایی ست که محمد برای قدرت و اقتدار خود خلق کرده است. الله هرچه بزرگتر و عظیم تر، قهارتر و خشن تر، بهمان سان محمد. محمد الله ی را اختراع کرده است که چیزی جز بندگی و عبودیت، تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت نخواهد. او الله را اکبر خواند که بتواند برای رضا و خشنودی‌اش شمشیر خود را بکار گیرد و سر مشرکان و کافران و منافقان، یعنی تمام آنانی که نسبت به توحید و نبوت شک و تردید بخود راه داده بودند، بر زمین افکنند. فقها و علما نیز راه نبوت را قرنها به نیابت از امامت ادامه داده و سلطه ی الله اکبر را در زبان و فرهنگ و عادات و آداب و رسوم مردم گسترده اند. چه برای هر ضمه و فتحه‌ای که الله در کلام خود بکار برده است، قرنها است که تحقیق و تجسس کرده اند و دانش فقهی و کلامی را بوجود آورده اند. هرچه که اندیشیده اند و به نگارش در آورده اند محور ش اثبات و توجیه اکبر بودن الله بوده است. خود را پیوسته در کلام الهی، قرآن، کتاب آسمانی الله، غرق ساختند تا خود جلوه ی الله ی شوند که اکبر است. آنها الله اکبر را یکی از ساده‌ترین و مصطلح‌ترین واژه‌ها در زندگی روز مره نمودند. ملت خو گرفته است که با بانگ الله اکبر برخیزد و بخسبد. اما هرگز نمی اندیشد که بانگ الله اکبر، اعترافی ست به اصغر بودن خویشتن. الله، اکبر است بآن دلیل که من اصغرم. او بزرگ و عظیم است. من کوچک و حقیر. من و الله، نمیتوانیم با هم اکبر باشیم  ۲.

گرچه که تنها دلیلِ ماندگاری و نفوذِ  آخوند‌ها این نیست که اسلام را بهتر می‌‌شناسند، و می‌‌دانند که چگونه آن را به مردم حقنه کنند،  بلکه در این است که کاهِ  اسلامِ  خود را بهتر از هر کسی‌ با فرهنگِ  اصیلِ  ایران مخلوط می‌‌کنند. و از اتفاق فرهنگِ  اصیلِ  ایران را بهتر از هر کسی‌ می‌‌شناسند و آن را بر ضّدِ  منافعِ  خود می‌‌دانند ۸ . این چیزی است که روشنفکرانِ  خود خوانده و غیرِ  انتلکتوالِ  ایران نتنها از آن بویی نبرده اند که با هرگونه حرکتی در آن جهت مقابله هم می‌‌کنند ۱! البته از جانبِ  انصاف هم نمی‌‌بایست خارج شد، بخصوص که بسیارانی در داخلِ  ایران هستند که امکانِ  اعلامِ  آشکارِ  نظراتِ  خود را ندارند، سیامکِ  مهر را به یاد بیاورید.

رضا ایرانی به درستی‌ می‌‌نویسد : من فکر می‌کنم که میهن ما، تنها به یاری و کوششِ یک عده میهن‌دوست، ایران‌دوستِ واقعی نیاز داره که با حوصله و پایداری، مردم را با آن بسیج کنند و دنبال این نباشند که قدرت‌ربائی کنند، بلکه دنبال «کسب حقانیت حکومتی» باشند و به همه‌ی رقبا هم، همین فرصت را بدهند. «مکتب ایرانی» بی‌خود از آخوند نیامد بیرون، آخه آخوندها همواره شامه‌ی نیرومند‌تری از روشنفکرهای ما داشته‌اند! هم در جنبش مشروطه چنین بودند  و هم در زمستان پنجاه و هفت. زمان آن رسیده که روشنفکران‌مان نیز با اندیشه‌ی خود و ایستادن بر ستون‌های فرهنگِ مردمی ایران، «به هنگام » شوند. ۱.

تجربه ۳۰ و چند ساله اخیرِ  ایرانیان و زندگی‌ در سایه اسلامِ  نابِ  محمدی، بی‌ شباهت به رفتنِ  رستم به داخلِ  غارِ  تاریک و جنگ با دیوِ  سپید نیست و نبوده است. همانگونه که جمالی می‌‌پرسد و پاسخ میدهد که  :   دیـو سـپـیـد کیـسـت ؟ – میترا ، یهوه ، پدرآسمانی ، الله  ۴، تجربه این ۳۰ سال نیز آن را تأیید می‌‌کند.

دست آوردِ  رستم در داستانِ  دیوِ  سپید، را نباید فراموش کرد. آن شیره‌ای است از جگرِ  دیوِ  سپید که چشم را بینا می‌‌کند. یعنی به آنها این شناخت را می‌‌دهد، که تنها مرجعِ  تصمیم گیری و فرمان ، خردِ  خودشان است و نمی‌‌بایست آن را به دیگری و از جمله دیندارانِ  خرد باخته به الله سپرد. که اگر چنین کنند خسارت‌هایِ  بیشتر و بزرگتری از آنچه در این ۳۰ سال خورده اند، از جمله کشتار ها، اعدام ها، جنگِ  بی‌ خودِ  ایران و عراق، تورمِ  افسار گسیخته، کاهشِ  قیمتِ  پولِ  ملی‌ به یک سوم تنها در عرضِ  یک سال، …، خواهند خورد.

مردمِ  ایران اگر هشیار نباشند، از مبارزه با دیوِ  سپیدِ  فعلی، به دامانِ  دیوِ  سپیدِ  دیگری خواهند افتاد. به نظرِ  من شعاری که می‌‌تواند بازگو کننده خواستِ  مردمِ  ایران در مرتفع کردنِ  ستمِ  بر آن‌ها رفته در این ۳۰ سال باشد، استقلال، آزادی و جمهوریِ  ایرانی ۹، ۱۰  است. از هرگونه شعارِ  دینی می‌‌بایست دوری کرد، بخصوص الله اکبر. در غیرِ  اینصورت مردم خود به دستِ  خود ، خود را به هلاکتی دوباره خواهد انداخت.

اگر مصری‌ها هنوز به دنبالِ  اخوان المسلمین هستند، این برایِ  این است که از این سوراخ هنوز گزیده نشده اند، ولی‌ خردِ  ایرانی حکم می‌کند که از سوراخِ  اسلام دوبار گزیده نشوند !

منابع :

۱ – رضا ایرانی،  بهارِ  ایران، بهارِ  عرب ، وبگاهِ  ارتــای خوشه(سیمرغ) ، نوشته شده در ۱۰/۲۸/۲۰۱۱ .

۲ – فیروزِ  نجومی،  الله اکبر: افسانه یا سیاست؟ ، برگرفته از وبگاهِ  منوچهرِ  جمالی،  ارسال شده در تاریخ  ۰۱-۰۳-۱۳۸۹  .

۳ – انجمن آرای ایران ،  بهارعربی یا زمستان اسلامی؟ ، سخن بیست و چهارم, آذرماه ۱۳۹۰.

۴ – منوچهرِ  جمالی،  دیـو سـپـیـد کیـسـت ؟ – میترا ، یهوه ، پدرآسمانی ، الله – « حکومت » ، برگرفته از وبگاهِ  فرهنگِ  ایران، ۱۸ شهريور ۱۳۸۶ .

۵ – منوچهرِ  جمالی،  تا یک دیکتاتور میرود، و «حقیقت واحدی که رویشگاه آن دیکتاتوری هست»، میماند، دیکتاتوری و استبداد، بجای میماند و دیکتاتور دیگر، جانشین او خواهدشد. ، برگرفته از وبگاهِ  فرهنگِ  اصیلِ  ایران، ۲۹ شهریور ۱۳۹۱.

۶ –  محمد مُرسی برای خود قدرت «دست‌نیافتنی» و «فراقانونی» تعریف کرد  ، بامدادخبر، ۳/۹/۱۳۹۱ .

۷ – جین اوبرایان ، چهره‌ای پنهان و نادیده از هنر عربستان ، بی‌بی سی، واشنگتن ،  ۲۳ نوامبر ۲۰۱۲ – ۰۳ آذر ۱۳۹۱  .

۸ – منوچهرِ  جمالی ، آخوندها، روشنفکران، اصطلاحات مدرن و اسلامهای راستین، بازنشر شده در کورمالی، نوامبر ۲۱، ۲۰۱۲ ، بدست سیمرغ گسترده پر .

۹ – منوچهرجمالی ، خرد ، سرمایه فلسفی ایران ، خرد ، شهرساز ، وشهرآراست ، « جلد سوّم » ، جـمهـوری ایـرانی ،ISBN 1 899167 08 0، کورملی پرس لندن، ژانویه ۲۰۱۰ .

۱۰ – سخنرانی‌هایِ  منوچهرِ  جمالی در باره جمهوریِ  ایرانی.

.

نوشته‌هایِ مرتبط:

جنبشِ سبز ایران و زمستانِ اسلامی – عربی‌ (بهارِ عربی‌)


بزرگی‌ِ انقلابِ ایراندر این نیست که شاه را سرنگون کرد یا نکرد (دعوایِ استبدادیونِ سلطانی، آخوندی و سرخ)،

در این نیست که ۲۸ مرداد را جبران کرد یا نکرد (دعوایِ استبدادیونِ سلطانی و آخوندی با ملی‌ ها)،

در این نیست که استقلال برایِ ایران آورد یا نیاورد، (دعوایِ سرخی ها)،در این نیست که آمریکا را از ایران بیرون کرد یا نکرد (دعوای سرخی ها)،

در این نیست که خواسته‌هایِ مشروطه را عملی‌ کرد یا نکرد،

بلکه در این است که محتوایِ ظلم، بیداد، بیخردی و بی‌ مهریِ اسلامی – آخوندیِ ۱۴۰۰ ساله را لخت و برهنه در مقابلِ دیدگانِ ایرانیان و مردمِ معمولیِ ایران نهاد.

کاری که هیچیک از به اصطلاح روشنفکرانِ ایرانی ، نتوانستند،

بر همین پایه است که

این جنبشِ سبز ایران است و بهاری، آن نیز جنبشِ سبز است و بهارِ عربی‌

ولی‌ این کجا و آن کجا؟