جنبشِ خردادها و نه انتخاباتِ خردادها در ایران به صورتِ مختصر و از دیدِ یک کمونیستِ میانه رو (مرتضی محیط) در اینجا و اینجا ارائه شده بود. دوستی در پانوشتِ دیدگاههایِ این صحبت ها، اینجا، چنین مطرح کرده بود که:
«کاملا» روشن است که کشورهای بزرگ همیشه طالب یک مستبد فاسد بوده اند تا با یک شخص تنها و نالایق برای تاراج ثروت کشور و تضعیف آن به توافق برسند. ضمنا» بنظر یکنفر می رسد که این اقای محیط خیلی از مردم ایران و فضای اجتماعی کنونی دور افتاده است، تحلیلهایش همیشه یک فاز زمانی عقب است.»
«من با شما موافق هستم.
چپهایِ ایران یک فاز همیشه از مردم عقب هستند.
می خواستم تحلیلِ خود را به این گفتهها اضافه کنم،
اما دیدم که این یک فاز عقب بودن به من اجازه نمیدهد.
تنها به نقل قولی از داروین بسنده کردم.
به نظرِ من، مردم از همان ۷۶ از چپها جلوتر بوده اند.
مردم اصلاحطلبانِ مسلمانی هستند که که با تجربه اصلاحطلبی و بازگشت به دورانِ امامِ راحل ، از اصلاحطلبی گذر کرده اند.
این چیزی است که من به آن تاکید دارم.
اگر نیروهایِ سیاسی به فرصت سوزی ادامه دهند باید بدانند که مردم منتظرِ آنها نمیمانند. و همانطور که داروین گفته، این نیروها اگر به تغییرِ خواستهایِ مردم تن در ندهند و برای آن راهِ حالی درخور ارائه ندنهند،
مردم از آنها گذر میکنند.»
اینجا لازم میدانم تا در تکمیلِ گفتههایم کمی مطلب را باز کنم.
وضعیت کنونی ایران بسیار پیچیده است. دو عامل مهم بر روند کنونی تأثیر گذار هستند، یکی مردم و دیگری حکومت کنونی اسلامی که من آن را « جمهوری اسلامی اول » مینامم و دوستان غربی آنها. علاوه بر اینها چهار فرهنگ و یا در مورد اسلام ضدّ فرهنگ متفاوت هم باید به اینها اضافه شوند، یکی فرهنگ اصیل (و یا سیمرغی) ایران، دومی ضدّ فرهنگ ایرانیستی که به آریایی معروف شده است، سوم فرهنگ حال حاضر غرب و چهارم ضدّ فرهنگ اسلام. از اینرو است که نوعی گیجی به همه دست داده است.
مردم آنچه را که درست و عمیق تشخیص داده اند این است که اسلام به سبک جمهوری اسلامی اولش به بنبست رسیده است و میخواهند به هر ترتیبی که میشود از آن گذر کنند. انتهای بنبست جمهوری اسلامی اول بر همگان حتا خود گارگزاران آن روشن شده است و تنها منافع مافیایی آنها است که آنها را از گذر از آن باز میدارد. چند عامل موجب میشوند که حرکت در این جهت کند شود و مردم عصا بدست شوند. نخستین عامل در چگونگی اندیشندگی خود مردم نهفته است. همانطور که جمالی در اینجا اشاره کرده است تنها راه حل تصادم همیشگی فرهنگ اصیل ایران با همه دیگر فرهنگهای مطرح شده در بالا است که هنوز در ذهن ایرانی زنده و روشن نشده است. و این خود به چند دلیل است. یک اینکه اسلام رحمانی و بزک شده توسط خود جمهوری اسلامی اول گسترش مییابد و تبلیغ میشود، و امکان چنین راه حلی در ذهن مردم زنده است. دوم اینکه با ترکیب فرهنگ غرب و اسلام راه حل دیگری توسط غربیان و برخی اصلاحطلبان و ملی مذهبیها اشاعه مییابد. و سوم این است که بازگشت به باستان به اینصورت تبلیغ میشود که به فرهنگ آریایی باید باز گشت، بخصوص سلطنت طلبان این راه را برگزیده اند.
دنباله روی از هرکدام از این عاملها میتواند به نوع خاصی از حکومت بعدی در ایران بیانجامد. که میشود آنها را به دو قسم دسته بندی کرد. یکی یک حکومت آریایی. و دیگری یک حکومت اسلامی که من به آن « حکومت/جمهوری اسلامی دوم » و یا « حکومت/جمهوری اسلام رحمانی » میگویم. ناگفته پیداست که هیچ یک از اینها دوای درد ایران نیستند. و نشانههای آن را میتوان در شعار « استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی » باز شناخت، که مردم و یا بخشی از آنها به خوبی به آن رسیده اند.
در پس این جنگ فرهنگها و ضدّ فرهنگها که در ذهن ایرانی جریان دارد، عوامل خارجی (غیر مردم) را باید اضافه کرد. نخستین آنها خود جمهوری اسلامی اول است. انتخابهای زیادی، بجز جمهوری ایرانی، روی میز این جمهوری اسلامی اول قرار دارند. از آن جمله میتوان به ایجاد یک جنگ، مثلا بخاطر مساله هسته ای، اشاره کرد. گزینه دوم ساختن بمب است و تبدیل ایران هرچه بیشتر به چیزی شبیه کره شمالی، یک حکومت نظامی/پلیسی/مافیایی و منفک. گزینه دیگر ساخت و پاخت با هریک از دیگر عوامل قید شده در بالا، مثلا، اصلاحطلبان (وطنی و یا التقاطی اسلامی – غربی)، ملی مذهبیها (که این دو نقش خندق برای نیروهای مخالف جدید و از جمهوری اسلامی اول جدا شده را بازی میکنند)، و یا حتا با سلطنت طلبان آریایی. راه حل دیگر قذافیزه کردن و تسلیم کامل به غرب است که بعید به نظر میرسد ولی امکان پذیر است (بارها از تضمین امنیتی گرفتن از غرب صحبت کرده اند).
تا جایی که به فرهنگ اصیل ایران مربوط میشود، این چیزی که به نام استیصال و یا گیجی مردم و حتا نیروها نامیده میشود، به نفع آینده ایران خواهد بود. اینگونه نیست که یک بار برای همیشه این جنگ انجام شود و ایران، به جمهوری ایرانی برسد. باید به مرحلهای رسید که خود آگاهانه، دائم، زنده و فعال مردم در نبرد فکری – فرهنگی و در صورت لزوم فیزیکی با این ضدّ فرهنگها باشند. فقط نحوه برخورد جمهوری اسلامی اول تا به حال جوری در ذهن تداعی میکند که انگار چارهای جز یک جنگ داخلی مشابه جنگهای داخلی آمریکا، برای بیرون راندن ایادی جمهوری اسلامی اول از قدرت وجود نداشته باشد. خدا به خیر بگذراند.
تنها تا رسیدن به چنان وضعیتی، جمهوری ایرانی، دو پیش جمهوری ناقص و یا حداقل یکی از آنها پیش روی مردم ایران خواهد بود. یکی آن است که جمهوری اسلامی دوم (اسلام رحمانی) تحقق یابد. که احتمال این گزینه از نظر من بیشتر است و این به سود جمهوری ایرانی خواهد بود، چرا که آخوندها و مردم هردو از آخرین داشتههای اسلامی خود مایه خواهند گذاشت. و پس از آن احتمال یک بازگشت به ایران باستان ناقص، و نه فرهنگ اصیل ایران، خواهد بود (ایران آریایی). که چالشهای بزرگتری را پیش روی ایرانیان خواهد گذاشت. …
آنچه مهم است تسریع این روند است. بهترین روش شناخت اینکه چه باید کرد ؟ را میتوان با ردیابی عناصری که مغضوب همه این گروهها هستند و هزینه سنگینی را پرداخته اند ، از جمله ترور و حذف فیزیکی و یا توسل به زندگی مخفی، و میپردازند، یافت. اینها هستند که باید اندیشههایشان هرچه بیشتر شناخته شود. هر کسی که در زندان جمهوری اسلامی اول، دوم و یا آریایی اول بود، ملاک نیست. باید با موشکافی جست و یافت که چه کسی در طرف مردم است.
با اینکار این اغتشاش فکری هرچه بیشتر کاهش خواهد یافت.
ادامه دارد …
نوشتههایِ مرتبط: