دستور Go (h) to در برنامه نویسی کامپیوتری Basic و گرفتاری های ایرانیان با اسلام عزیز !


زمانی‌ که برایِ اولین بار آموختنِ برنامه نویسی با رایانه (کامپیوتر) در دبیرستان را آغاز کردم خوب به یاد دارم. کامپیوتر‌ها هم زبان‌هایِ مختلفی‌ دارند ! گرچه که اصولِ اولیه آنها همگی‌ به هم شبیهند. زبانی‌ که من با آن برایِ اولین بار آشنا شدم نامش بیسیک (in EN:  Basic) بود.

5 LET S = 0
10 MAT INPUT V
20 LET N = NUM
30 IF N = 0 THEN 99
40 FOR I = 1 TO N
45 LET S = S + V(I)
50 NEXT I
60 PRINT S/N
70 GO TO 5
99 END

شکل (۱) : یک برنامه نمونه با زبانِ بیسیک که شاملِ دستورِ Go to هم هست !

یاد خوشی از آن دوران دارم، و بی‌ گمان شما نیز اگر با کامپیوتر آشنایی داشته باشید، همانندِ من خاطره خوبی‌ از اولین آموخته‌هایتان در این باره دارید ! برنامهِ کامپیوتری شاملِ مجموعه‌ای از دستوراتِ پشتِ سرِ هم هستند که به کامپیوتر داده می‌‌شوند، و کامپیوتر، بترتیبی که در برنامه آمده است، آنها را اجرا می‌‌کند.

در میانِ این دستور‌ها ، دستوری بسیار خطرناک وجود دارد بنامِ  Go to  ، که کارِ اصلی‌ این دستور این است که روندِ اجراییِ برنامه اصلی‌ را متوقف می‌‌کند ، و کامپیوتر را به اجرایِ دستوراتِ دیگری که به متن اصلی‌ و روندِ معمولِ برنامه مربوط نمی‌‌شود وامیدارد ! شکل (۱).

معلمِ ما می‌‌گفت برنامه نویسِ خوب کسی‌ است که، هرچه قدر که امکان پذیر باشد، از کاربردِ دستور Go to  اجتناب کند ! خوب بیاد دارم که می‌‌گفت: دلیلِ اصلی‌ِ انفجارِ ، شکل (۲)، فضاپیمایِ  Challenger  ، شکل (۳)، سازمانِ فضاییِ آمریکا  NASA  نیز یک دستورِ اضافیِ  Go to  بوده است !

شکل (۲) : انفجارِ فضاپیمایِ Challenger به دلیلِ یک دستورِ اضافیِ Go to !

شکل (۳) : فضاپیمایِ Challenger .

هدفِ من از آوردنِ این نمونه آموزشِ و درسِ برنامه نویسی نیست. بلکه این را یک مثالِ خوب می‌‌دانم تا به شما نشان دهم، چرا بیش از  ۸،۰۰۰،۰۰۰  ایرانی داخلِ کشور در مسابقه آکادمیِ گوگوش به یک دخترِ محجبه و البته خوش صدا رای دادند ؟

پیش از این به صورتِ بسیار فشرده چگونگی‌ِ مسخ سازی‌هایِ انواع و اقسامِ دستگاه‌هایِ قدرتِ اقتصادی، نظامی، مذهبی‌ و سیاسی را به شما بازنموده بودم، اینجا را ببینید. و شیوه خاصِ آخوندها را در ترکیبِ کاهِ شریعتِ خود با فرهنگِ اصیلِ ایران به اینگونه شرح داده بودم:

« روشِ ترکیبِ کاهِ شریعتِ اسلام با فرهنگِ اصیلِ ایران، … ، توسطِ … آخوندها را شاید بتوان با یک نمونه روشن‌تر کرد. اسطوره همچون پازل از اجزا، واحد‌ها و المانهایِ خردتری تشکیل شده است. این امر در تصویر و نقاشی بخوبی قابلِ لمس است. حال یک روش برایِ مسخ سازیِ تصویرِ اولیه این است که بجایِ تلاش در تغییرِ تصویرِ اولیه، دست به جابجایی‌ِ هریک از المان‌ها زد، و در این بین چند پازلی هم خود به آن افزود. این امر با تغییرِ جزعی‌ و یا کلی‌ِ ریختِ هر المانِ خرد می‌‌تواند تکمیلتر شود. برایِ نمونه به داستانِ امامِ زمان توجه کنید. امام، غیبت، زمان، چاه و … المان‌هایِ این داستان هستند. در تصویرِ اولیه زمان نقشِ محوری در شکلدهی به اسطوره دارد. مفهومِ زمان که نقشِ زندگی‌ و جریانِ آن در حیاتِ هر انسانی‌ را بازی می‌‌کند امری به هم پیوسته بوده است، و نه‌ بریده. از این نظر زمان را می‌‌توان همسنگِ مفهومِ سکولاریتهِ مدرن قرار داد. زندگی‌ نیز در تاریکی و فراز و نشیب‌ و رویش و بالشِ مداوم است که بیشباهت به جوششِ آب از یک چشمه، یا چاه و یا قنات نیست. اصولا همه این‌ها با مسالهِ یافتنِ راهی‌ در تاریکی اینهمانی دارند، این مساله نخستِ زندگی‌ِ زمانی‌ (سکولار) است. که برایِ هر موجودِ زنده‌ای مجموعه‌ای از مقدس‌ترین امور بحساب می‌‌آیند. حال این المان‌هایِ اولیه را آخونِد شیعه گرفته است و با دست کاری در چیدمانِ آنها، امامِ زمانی‌ ساخته است که از چاه به آسمان رفته و ناپیدا شده است. می‌‌توان این را به این صورت معنی کرد که امکان و خواستِ زندگی‌ِ سکولار به ناکجا آباد تبعید شده است. و حقِ زندگی‌ِ زمانی‌ و این زمینی‌ از انسان سلب شده است. »

اسطوره‌ها و داستان ها، که کتاب‌هایِ مقدس (!) نیز در برگیرنده آنها هستند، هستند که همچون یک برنامه در فکر ، روح و روانِ انسان‌ها عمل می‌‌کنند. حال در ذهنِ ایرانی نحوه عملکردِ اسلام را به شیوه‌ای ساده می‌‌توان اینگونه شرح داد که، در اثرِ مسخ سازی‌هایِ آخوند‌ها یک دستورِ Go to به برنامه اصلی‌ ذهن و روانِ ایرانیان، که ایرانی است، اضافه شده است. همیشه وقتی‌ برنامه به مراحلِ پایانی و اصلی‌ و بزنگاهیِ خود می‌‌رسد، این یک دستورِ Go to  ِ اضافی کارِ خود را می‌‌کند و آنچه آخوند‌ها در روانِ ایرانی کار گذاشته اند، توسطِ این دستورِ اضافیِ Go to  چرخانده می‌‌شود تا خروجی مطابقِ شریعتِ اسلام باشد. که اینگونه نیز بوده است. رد این دستورِ Go to  به اسلام را در انقلابِ مشروطه می‌‌توان دید. آنجا که شیخ فاضل الله نوری برنامه خود را به قانونِ اساسی‌ میتپاند. و یا انقلابِ ۱۳۵۷، و یا انتخابِ خاتمی، و یا  یا حسین میر حسین !  حال نوبتِ موسیقیِ ایرانی است که در آکادمیِ گوگوش به این دستورِ Go to  ِ   اسلامی ویروسی شود و خروجی آن یک شتر – گاو – پلنگِ خواننده و محجبه بشود.

تا زمانی‌ که این دستورِ اضافیِ اسلامیِ Go to  از روانِ ایرانی پاک و کنده نشود ، اوضاع همین است و آش همان آش و کاسه همان کاسه.

باید این پازلِ Go to  ِ بیگانه را از ذهن و روانِ خود خارج کنیم تا بتوانیم آزاد شویم.

به امید آن روز.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« ياوه اي به نامِ « قرائت هايِ غير متحجرانه » »


بازوب‌نویسی شده از نگاه (محمدرضا زجاجي) :

« به راستي جايِ شگفتي است كه براي چند هزارمين بار دوباره مي شنويم كه جريان ها و شخصيت هايِ تريبون به دست ، از « منافع ملي » سخن مي گويند و در پيِ ارائه ي نسخه هايِ تازه از « اسلام » و « انقلاب » و « حكومت اسلامي » هستند و ادعاي ارائه ي قرائت هايِ « غيرِ متحجرانه » دارند ؟ ! ؟
چند بار بايد يك چيز را آزمود ؟ ؟
توي مغزتان نمي رود ؟ ؟ بايد … ؟ ؟ ! !
مگر نسلِ انقلاب ۵۷ به انگيزه و دستاويزِ قرائت تازه و مترقي از « اسلام » حاكميتِ پاي تخت و ام القرايِ شيعه را ، دو دستي از « ارشاد شريعتي » و « نياوران نشين هايِ ششهزار ساله » تحويل نگرفت و به « فيضيه ي قم » به عنوان معماران جامعه ي اسلامي و نماينده گان روحانيت مترقي ، تقديم نكرد ؟ و مگر همين كه امروز داريم ، مترقي ترين قرائت ممكن ، از اسلام و شيعه و انقلاب اسلامي ، در امروز و اكنونِ جهان نيست ؟
ديگر چه قرائتي بهتر و عملي تر از آن كه توسط معماران جامعه يِ اسلامي تعريف و ارائه مي شود و شده است
؟ ؟ و آيا تعريف و به اصطلاحِ آقايان « قرائتي » بالاتر از تعريفِ متولي – نسبت به امامزاده اي – قابل تعريف و تصور است ؟ كه آقايان در صدد ارائه يِ آن باشند ؟
اگر دروني هستيد و خودي – كه هستيد – تعريف و عمل خود را در ۲۷ سالِ گذشته ارائه كرده ايد و اگر امروز خود را بيروني مي دانيد كه باز بايد تكرار كنم : چه تعريف و قرائتي بهتر از آن كه خودي و اهل فن و مدعيان و متوليان ارائه كرده اند ؟ ؟ آخر چرا به آن چه مي گوئيد نمي انديشيد ؟ ؟ يا اين كه مردم و جامعه يِ امروز و جهان را نشناخته و با همان چشمان لوچ و خواب زده يِ كهن ، به موضوع مي نگريد و معتقديد كه هنوز و دوباره مي توانيد مردم را گول به زنيد و هم چنان منابعشان را غارت كنيد … ؟ !
آخر نمي دانم بعضي از « حضراتِ اجله يِ نيمچه علما » خودشان مي دانند چه مي گويند ؟ ؟ آخر شما بچه مسلمان و روحاني زاده اي ، صادق تر از كويري مرحوم ، دكتر علي شريعتي مي توانيد پيدا كنيد ؟ ؟ كه هم اسلام شناس بود و بچه آخوند و هم جامعه شناس و رفورميست و به دليل صداقتش نيز ، از آن محبوبيت و مقبوليت شديد برخوردار شد … ؟ ؟ ! !
( من تماميِ سال هايِ پس از ۵۷ را تا ۶۵ برايِ تحقيق و شناختِ دوباره يِ « بت » دورانِ جواني ام ، از مصاحبتِ مرحوم استاد محمدتقي شريعتي – در سال هائي كه همه پيرمرد را تنها گذاشته بودند و به ناچار خود بر بالايِ كتاب خانه اش نوشته بود كه « عزيزان از بحثِ سياسي خودداري كنند » – برخوردار بوده ام و احوالاتِ آن كويري دق كرده را ، از زبانِ نزديك ترين نزديكانش شنيده ام و در آن ها تأمل كرده ام و مي دانم كه از چه سخن مي گويم ) .
رفت و شد و گذشت … ديگر چه مي گوئيد ؟؟ و چه مي خواهيد ؟ ؟
يا اين كه شما نيمچه علمايِ با عمامه و بي عمامه ، كدام قرائتِ مترقي و « غير متحجرانه » را مي خواهيد از اسلام و شيعه و روحانيت ارائه كنيد كه متوليان مذهب و« معمارانِ انقلاب اسلامي » تا كنون آن را ارائه نكرده باشند ؟ ؟
چه چيز تازه اي داريد كه بيهوده شعار مي دهيد ؟ ؟ گمان نمي كنيد كه ديگر زمان اين ادا و اصول ها و شيوه هاي خر گول زنگ ، به سر آمده است ؟ ؟
آخر آقايان خودشان مي دانند چه مي گويند ؟ ؟ ! !
تمامي مديراني كه در ربع قرن گذشته – به ويژه پس از ۱۳۶۰ تا كنون – از راست و چپ و سلاطين سازنده گي تا اصلاحات ، از بنياد گرا و اصول گرا و سنتي ، تا مدرن و « فيلسوفان علم » به نحوي كساني هستند كه تا كنون- هريك – در نهادها و تشكيلاتي ، مشغول و متوليِ ارائه يِ قرائت هايِ تازه و مترقي و منطبق با دانش و تكنولوژي روز ، از اسلام و انقلاب بوده اند و همواره نيز براي جامعه نسخه پيچيده اند و تمامي انواعش را ، از انقلابي و مترقي و غير متحجر معرفي كرده اند و فرصت كافي و امكانات لازم را – نيز– برايِ اين كار داشته اند و حتا از حمايتِ سياست هايِ موافقِ بيگانه هم ، برخوردار بوده اند و هستند … حضرات گمان مي كنند كسي گذشته شان را از ياد برده است ؟ ؟ كه اين گونه رنگ عوض كرده اند و با مداركِ مدرن از دانشكاه هايِ هوائي و توبه كرده از استبداد ، مي خواهند تازه نوعِ سكولارش را تبليغ كنند و قرائت هاي « غير متحجرانه » تعريف فرمايند ( ! ! ) ياللعجب و صدها شگفت ! !
ديگر كدام نسخه و قرائتي است كه شما نالايقان و بوزينه گانِ تقليدي ، پس از بسته شدن رسمي دكان ، مي خواهيد ارائه كنيد و پيامبر و تئوريسينِ آن گشته ايد ؟ ؟ و داريد جامعه ي فاسد را – با اين شعر و شعارها – گول مي زنيد و …
آقايان سال ها بيت المالِ كشور را چنان غارت كرده اند كه امروز دارند هضم نشده هايش را قي مي كنند … و مدام بر خرِ مراد سوار بوده اند و وقت و امكانات هر كار و چيزي را هم داشته اند ، اما تازه به فكرِ تعريف هاي « غير متحجر » و مدرن افتاده اند (!!) .. گمان مي كنيد مردم اين قدر زود فراموش مي كنند ؟ ؟
انگار يادمان رفته است كه همين حضرات با عمامه و بي عمامه ، خود كساني بوده – و هستند- كه به عنوانِ اجرا و ارائه يِ « اسلامِ مترقي » و « روحانيت انقلابي شيعه » در بيست و چند سال پيش « حاكميت » را قبضه كردند و تمامي امكانات گسترده و تمام نشدني را نيز به خدمت گرفتند و خود ادعاي تعريف و اجراي « اسلام و شيعه ي مترقي » را داشتند و دارند …
حالا چه شده است كه رفورميست هاي سابق ، دوباره شده اند « متحجر » و « سنتي » و حتما شما هم « انقلابي » و « مدرن » از نوع سكولارش هستيد كه عين صدر مشروطه پوست انداخته ايد و عبا و عمامه را – پس از بردار رفتن شيخ فضل الله – به كت و شلوار و كروات و يك عدد مبال و يك يا دو رأسي اتومبيل گرانقيمت و دكه و دكاني در پائين يا بالاي تهران ، تبديل كرده ايد و مي خواهيد براي فرداي جامعه نسخه به پيچيد … حالا هم كه دور دورِ نان خوردن از « اصلاحات » است – آن هم تازه پس از تعطيل دكان – كه آقايان راه افتاده اند دورِ دنيا و دارند با دختركان گرجي و تاجيك « گفت و گوي تمدن ها » مي كنند و با بانوان محجبه ي ورزش كار عكسِ يادگاري مي گيرند و « رقصِ افراد ناباب » (!) را تماشا مي كنند ( يا للعجب ) خوب بود رقص افراد باب را تماشا مي كرديد كه دادِ رقبا و حريفان را در نياوريد … اما دكانِ بدي نيست ، مي تواند رونق هم بگيرد … و انگار مي توان چند سالي را ، باز بر « مقبره يِ اصلاحات » به « توليت » نشست ؟ !
آقايان بازي تمام شده است و دكان برچيده ، اسلام و انقلاب و حاكميت روحانيتِ شيعه نيز ، همين است كه ملاحظه مي فرمائيد … اگر توانستيد خود را با دانش و شعورِ امروزينِ بشر و بيداريِ جوامع مسلمان ، هماهنگ كنيد و منافعِ عام را بر نمايندگي از جريان هايِ فاسدِ قدرت و ثروت برتري دهيد ، امكان ماندن و زيستن در جامعه يِ فردايِ كشورهاي اسلامي را نيز خواهيد داشت و اگر هم نتوانستيد – يا نخواستيد – ( بدانيد و ترديد نكنيد ) كه مضمحل خواهيد شد …
فرض و صورتي جز اين متصور نيست و ديگر نمي توان « انسانِ امروز » را كه بر جهاني از آگاهي و اطلاعات چشم گشوده است – هرچند فاسد و تباه باشد – با مردمانِ قرن بوق مقايسه كرد و چونان آدمكانِ عصر كجاوه و پالكي ، با تكيه بر ثروت هايِ غارت شده از خودشان ، گولشان زد و دوباره با همان شيوه هايِ افشا شده ، برايشان « قرائت هاي غير متحجرانه » تعريف كرد و با شبكه هايِ تلويزيونيِ دبي و تورنتو – و ديگر و ديگر- و احزابِ دولتي و كانون هاي توحيد لندن و پاريس ، سرِ كارشان گذاشت و نسخه يِ شريعتي را دوباره از سر، بازنويسي و بازسازي و بازآفريني كرد ! ! ؟ ؟
خير … « آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت » و ديگر حتا همين جامعه ي فاسد هم – كه شما سال ها پيش ، چون نتوانستيد خود پا به پايِ آن بيائيد ، او را پا به پايِ خويش كِشانديد و آورديد و درگيرِ گذراني فاسد و بيهوده و تباه ساختيد – باز همان جامعه يِ بت سازي نيست كه اهدافِ شما را برآورد ! ! و مگر شكست هايِ پي در پي خويش را ، نديديد ؟؟ و چرا و چگونه از آن عبرت نگرفتيد ؟ ؟
چند بار بايد مردم به سرداران سازنده گي و اصلاحات چيانِ دولتي « نه » بگويند ؟ ؟
و چگونه بايد محلِ سگ هم به « بت » هاي ساخته شده يِ شما نگذارند و روي برتافتنِ خويش را ، از نسخه ها و قرائت هايِ تكراري و رنگ در رنگِ شما ، اعلام كنند و چگونه بايد اين پيامِ آشكار را ، به گوشِ كرِ شما برسانند كه نرسانده اند ؟ چرا بيدار نمي شويد و چرا با خود و جامعه تان صادق نيستيد ؟
اندكي بينديشيد ، فردا در پيش است و دگرگوني در نگاه ها و ذهن ها ، قابلِ تصديق و مشاهده ، زمان نيز هرگز به عقب برنگشته است
كه اكنون و برايِ شما بازگردد … پس به خود آئيد و يك بار برايِ هميشه ، منافع و مصالحِ عام و عموم را ، بر مصلحت و نفعِ جريان هايِ خاص و فاسدِ قدرت و ثروت ، برتري دهيد و به آن بينديشيدمطمئن باشيد كه خود شما نيز – در قالبِ نوع – حقوقي محترم تر خواهيد داشت و هيچ كس و هيچ جرياني زيان نخواهد ديد … و براي همه ، هنگامي كه هريك در جايِ خويش قرار داشته باشند ، كار و امكانات و حقوقي تضمين شده ، وجود خواهد داشت و به همه ، همه چيز خواهد رسيد …
پس به ايران و ايراني و به انسان و اخلاق و منافعِ انساني بينديشيد و دكه ها و ابزارِ سنتيِ كسب را ، رها كنيد و منافعِ خويش را ، در قالبِ جمع و در جايِ خويش ، جست و جو نمائيد و بيكاره گاني را كه با بودجه هايِ دولتي به دنبال خويش راه انداخته ايد ، اجازه دهيد و ارشاد بفرمائيد كه به طرف كاري شرافتمندانه بروند و زندگي خودشان را بكنند تا همه با هم ، امكانِ بهره برداري از جامعه اي برابر در برخورداري و آزاد و كامياب و به شعور رسيده را داشته باشيم …

و ديگر همين و التمام .»

نوشته‌هایِ مرتبط: