در خبرها آمده بود که « وزیر علوم: از خروج نخبهها سالی ۱۵۰ میلیارد دلار ضرر میکنیم » اینجا ، اینجا ، اینجا و اینجا را ببینید. نوشتهای از منوچهر جمالی ، تحت عنوان « حسادت و رقابت » ، در همین ارتباط در کورمالی مجدداً منتشر میشود. شاید که کمکی کند به کاهش این ضرر و زیان ملی.
« غالباً در اخلاق ، حسادت ، نکوهیده میشود. اخلاقی که حسادت را مینکوهد ، اخلاقیست که برای آنانکه « قدرت کافی دارند تا در رقابت شرکت کنند » اندیشیده شده است. کسیکه نمیتواند رقابت کند ، حسادت را نه تنها حق خود میداند ، بلکه عملی نیک هم میشمرد ، ولو آنکه در اجتماع برای آنکه حسادت کردن را مینکوهند (اجتماع ، در اینجا ارزشی را که مطلوب قدرتمندانست معتبر میداند) او نیز آنرا در ظاهر زشت میشمارد. حسادت و رقابت ، پشت و روی یک سکه اند. همه افراد ، از عهده شرکت در رقابت بر نمیآیند ، از این رو بسیاری از مردم ، حسادت میورزند. رسیدن به یک منفعتی یا قدرتی یا حیثیتی (نامی) وقتی در معرض مسابقه گذاشته شد ، همه به یک اندازه نیرو ندارند که به آن برسند ، و کسانیکه زودتر به آن رسیدند ، آن منفعت یا قدرت یا حیثیت را تصرف میکنند و امکان دسترسی دیگران را به آن ، میبندند ، و میکوشند که آنرا همیشه از آن خود سازند ، و حتی المقدور آنرا در خانواده خود به ارث بگذارند. و با کوتاه کردن دست دیگران از رقابت ، آتش به سائقه حسادت میزنند. طرح مسئله رقابت را از مسئله حسادت نمیتوان جدا ساخت. یکی از راههای کاستن و زدودن حسادت آنست که یک مقام یا حیثیت را که موضوع حسادت شدید همه است ، منحصراً به یک فرد یا یک خانواده اختصاص دادن و ویژه گوهری یا الهی آن فرد یا خانواده دانستن تا حسادت از آن دامنه رخت بر بندد و به دامنههای دیگر انتقال داده شود (مثلا سلطنت و نبوّت و امامت و آخوندی را در یک خانواده منحصر میساختند تا اساساً مورد رقابت و حسادت نباشد[)] ، چون مبارزات در این مورد ، برای جامعه یا امت ، خطر شدید داشت. از این رو نیز سلطنت در چنین اجتماعاتی که وحدت ملی یا اجتماعی اش در خطر بود ، وراء رقابت قرار میگرفت تا وراء حسادت قرار بگیرد ، و موقعی در یک اجتماع (در یک ملت ، در یک طبقه ، در یک امت) رقابت ، میتواند آزاد بشود که این خطر ، در میان نباشد. از این رو جمهوریت (انتخاب رهبر سیاسی یا دینی موقعی امکان دارد که این خطر ، از بن رفته باشد) ، یکی از راههای کاستنِ شدتِ حسادت ، همین گشودن همه امور به رقابت آزاد است. راه رقابت در قدرت و حیثیت و منفعت را باید بروی همه باز گذاشت. رقابت در کسب هر قدرتی (چه ارتشی ، چه سیاسی ، چه دین) و حیثیتی و مالکیتی و عملی برای همه بدون استثناء آزاد میشود. و جامعهای که از رقابت آزاد برای تامین سودهای بیشتر برای اجتماعش استفاده میبرد ، باید زیانهائی را که حسادت متلازم با آن نیز میآورد ، قبول کند. در جامعه دموکراسی همانسان که راه رقابت باز کرده میشود ، امکان حسادت نیز زیاد میشود و تا یک گونه فرهنگ سیاسی موجود نباشد که هر کسی و هر گروهی برای پیکار در کسب قدرت ، حد بشناسد ، حسادت که تمایل ذاتی به نابود ساختن رقیب دارد ، خطر برای آزادی رقابت میگردد. از سوئی ، در هر نبوغی ، عنصریست که با تلاش و کوشش و رنجِ تنها ، بدست آورده نمیشود ، از این رو همیشه حسادت را بر میانگیزاند. در نبوغ ، راه رقابت بکلی بسته است ، از این رو شدت حسادت در مورد نوابغ به اوجش میرسد ، چون علیرغم رنج و تلاش و پشت کار ، آنانکه فاقد نبوغند ، همیشه این ناتوانی خود را ، درک و احساس میکنند. آزادی ، آزادی رقابت هست و طبعأ با آنانکه نبوغی خاص در کاری دارند ، حسادت در کار خواهد بود. در اجتماعی که این فرهنگ سیاسی نیست ، حسادتی که متلازم با رقابت پیدایش مییابد ، سبب نابود سازی همه نوابغ در اجتماع خواهد شد. در چنین اجتماعاتی ، در اثر همین حسادت متلازم با رقابت آزاد ، همه نوابغ از بین برده میشوند و چنین جامعهای بجای آنکه در رقابت آزاد ، تولید نوابغ برای حل مسائلش کند ، همه نوابغش را نابود میسازد. رقابت آزاد ، موقعی ارزش دارد که مفید به پیدایش و پرورش نوابغ گردد. تساوی در رسیدن به هر قدرتی ، برای آنانکه این نبوغ را دارند ، باز بودن راه است ، ولی برای آنانکه این نبوغ را ندارند ، سدیست بزرگ. تا آنجا که کوشش و تلاش و پشتکارِ خالی ، کفایت ، میکند ، این تساوی ، به همه پرکاران امکان پیشرفت میدهد. ولی نبوغ در هر کاری را نمیتوان با پشت کار و تمرین و رنج بردن و کوشش مداوم و تحصیلات عالی ، جبران ساخت. البته با طردِ افرادی که نبوغی دارند ، میتوان رقابت را آزادتر ساخت ، ولی چنین اجتماعی ، درست رقابت را برای آن میپذیرد که چنین قوای استثنائی را کشف کند و در خدمت خود بکار اندازد. جامعهای که امکان برای پروردن نوابغ ندارد ، نمیتواند دوام و بهزیستی و بلندی خود را تامین کند. همانطور که جامعه در فکر کشف چنین قوائیست و رقابت را بدینسان آزاد میسازد ، بسیاری از شرکت کنندگان در هر مسابقه اجتماعی و سیاسی و فکری …… فاقد نبوغ هستند ، و درست اینان میکوشند که آنانی را که نبوغی دارند از مسابقه و رقابت حذف کنند ، تا تساوی کوشندگان و رنجبران را تامین سازند. رقابت آزاد ، سبب حذف کسان معدود یا نادری میگردد که در اثر نبوغشان راه رقابت را به دیگران میبندند. جوامعی که همه نوابغ و نوادر خود را برای رقابت آزاد میان « پرکاران بی نبوغ » از بین برده اند ، پی به هدف رقابت آزاد ، برای دادن امکان به پیدایش نوابغ نبرده اند. مسئله ایران ، مسئله پیدایش نوابغ نبوده است بلکه مسئله نابود ساختن متوالی و متداوم [نوابغ] در اثر همین حسادت شدید بوده است. انتخاب ، با مسئله رقابت کار دارد و همزاد رقابت ، حسادتست و ملتی که در رقابت در دامنه سیاست و دین و ارتش و اقتصاد ، حد حسدورزیش را نمیشناسد ، قادر نخواهد بود دموکراسی را واقعیت ببخشد. حسد ، میل ذاتی به نبود ساختن رقیبی دارد که ناتوان در رقابت با اوست. مسئله ، مسئله نداشتن حسد نیست ، بلکه « حد گذاشتن برای حسد » است. در اثر وجود این حسادت شدید در رقابت ، ایران ، زیر سلطه اعراب و اسلام ماند و در اثر وجود همین حسادت در رقابت ، ایران محکوم قدرتهای غرب شد. »
منبع:
منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : همگام هنگام ، ۲۰ اکتبر ۱۹۹۱ . برگ ۴۶ از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتابها.
نوشتههایِ مرتبط:
- « الله : آمیخته اهورامزدا با اهریمن ؟ »
- مسخ سازیهایِ علمی، مدرن، منطقی و روحانی .. ! (۱) – شرم (۱) – « … پدیده شرم در اسطورههای ایران »
- « اندیشه [ای] … در چکاد کوه »
- ما ملاها بردیم .. ! – جنگ اصلی بر سرِ لحافِ ملا است .. !
- « گوهر ایرانی و نماد آتش »
- « از کمونیسم زدگی به پراگماتیسم زدگی »
- « … باید افکار و عقاید خود را بسیار عمیق شخم بزنیم … »
- « بدونِ سوائق و التهابات و شهوات و قوای آتشفشانی در تاریکیهای انسانی ، نمیتوان هیچ کار بزرگی کرد »
- « حقیقت را نباید خواست ، بلکه با ضد حقیقت باید پیکار کرد »
- « چگونه یک چاقوکش خلق نظام جهانی را میکند ! الهیاتِ چاقوکشان »
- « شیوه اندیشه کشی در بیرون از مرز »
- « زندگی و معرفت و سیاست ، بازیست »
- « دوام ملت ایران و سیمرغ گسترده پر »
- دو قرن آرزو
- « معرفتهای ملانصرالدینی »
- آیا خود آگاهی ناکامل/ناقص ایرانیان نسبت به رستاخیز فرهنگ باستانی ایران موجب پیدایش « جمهوری اسلامی دوم » خواهد شد ؟
- همبستگیِ آزادی، گسستن، گستاخ بودن و پهلوانی
- « تجربههای دیو آسا »
- سرنوشت تیتر دکترا در ایران
- ایرانیان؛ مردمانی که «آرزوهایشان به بردگی کشیده شدهاست»
- « آیا تفکر و اندیشیدن واقعی در جامعه ما آغاز شده؟ »
- سه اصل ارزشمند اندیشه
- « جهنمی را هم که خدا ساخته، میتوان تبدیل به بهشت کرد »