« زندگی‌ در یک دستگاه فکری نمی‌گنجد »


« زندگی‌ ، واقعیتی است کثرتمند ، و مانند همه واقعیت‌ها در یک تئوری یا دستگاه فکری یا دستگاه دینی نمی‌گنجد. به همین جهت نیز هست که همه ، دستگاههای فلسفی‌ و دینی و سیاسی و اجتماعی را « ناتمام » میسازند ، تا زندگی‌ بتواند وراء آن دستگاه ، خود را نیز بگسترد. با نیمه تمام گذاردن دستگاه‌های فکری و دینی و فلسفی‌ و ایدئولوژیکی ، مردم را می‌‌فریبند ، تا مردم پایبند آن دستگاه بمانند ، چون « یک دستگاه نیمه تمام یا ناتمام » را میتوان صدها گونه امتداد داد ، ولی‌ با همه این تنوعات ، ادعای یگانگی آن دستگاه را کرد. اسلام علیرغم این تنوعات همیشه یک اسلام میماند. مارکسیسم علیرغم این تنوعات همیشه یک مارکسیسم میماند.

با « ناتمام گذاردن یک دستگاه » ، آن دستگاه ، دستگاه میماند ، و گسترش زندگی‌ ، در « وراء این دستگاه رفتن » است نه‌ « در امتداد دادن همین دستگاه ». همه موءمنان به این دستگاهها در حالیکه وراء این دستگاهها زندگی‌ خود را میگسترند می‌‌انگارند که در این دستگاهها میزیند. هیچ مسلمانی در واقعیت مسلمان نیست و به اصطلاح خودش کافرانه میزید ولی‌ می‌‌انگارد که مسلمانست. بهمین سان یک مارکسیست یا مسیحی‌ رفتار میکنند. این تناقض سالم در همه جا هست. زیستن در تمامیتش نیاز به تنوع و چندگانگی دستگاهها دارد ، چنانکه انسانها در آغاز تاریخ یا پیش [از] تاریخ به زندگی‌ در طیفش نزدیکتر بودند ، چون وجود خدایان مختلف ، تناظر با دستگاه‌های مختلف فکری امروزه داشت. از این رو نیز هست که استوره‌ها به واقعیت کثرتمند زندگی‌ نزدیکترند و سبب میشوند که هر از چندی ما از ادیان و تئوریهای عقلی به اسطوره‌ها بازگردیم و زندگی‌ خود را در آئینه اسطوره‌ها کشف کنیم.

همانسان در « دستگاه‌های مختلف فکری زیستن » ، تناظر با ترتیب دادن زندگی‌ در ایمان به خدایان مختلف و متضاد است. شرک دوباره توحید را شکست میدهد. »

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : فلسفه: شیوه بریدن از عقیده  ، انتشارات نشر کتاب ، لندن ،  ۲۵ ژوئن ۱۹۸۹. برگ  ۱۶  از این کتاب را ببینید. برگرفته از وبگاه فرهنگشر، بخش کتاب‌های الکترونیک ، ISBN-1870740092.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« جهان در آغاز به انسان آفرین گفت »


« بزرگترین پاداش دادنها ، آفرین گفتن است. در جهان بینی‌ ایرانی ، نخستین عمل انسانی‌ ، عملی‌ نیست که سزاوار کیفر میباشد. خلقت انسانی‌ با محکمه جزائی و نخستین قضاوت جزائی شروع نمی‌شود. بلکه از فری که از کیومرث نخستین انسان می‌‌تابد (از کاری که از خود او میجوشد ، عملی‌ زائیده از خودی انسانست) ، همه دد و دام در گرد آمدن به گرد او ، به او آفرین می‌گویند. آفرین کردن به عمل نیکی‌ که از خودی خود انسان جوشیده است اولویت بر « مجازات کردن عمل جرمی‌ که از فطرت انسانی‌ سر زده است » دارد. پاداش و کیفر ، دو مفهوم جدا ناپذیر از همند ، ولی‌ جهان بینی‌ ایرانی با « آفرین گفتن به عمل انسانی‌ » شروع میشود و جهان بینی‌ اسلام و مسیحی‌ و یهودی با کیفر دادن به عمل او. و وقتی‌ میخواهد از زشتی این کار بکاهد ، بجای کیفری که نتیجه ضروری عملش هست (راندن از بهشت) گناه او را میبخشد ، و آفرین گفتن به انسان ، پاداشیست که به پایان عمر ، به عقب انداخته میشود.

از ستودن اعمال انسان در آغاز باید پرهیزید و به هر حال اولویت به سرزنش کردن و کیفر و مجازات داد. دد و دام یا به عبارت دیگر طبیعت و جهان (جهان جان و زندگی‌) ، همان نخستین عمل انسان نخستین را میستایند و به او آفرین می‌گویند.

کاری که از نهاد انسان میجوشد ، فر‌ او هست و متلازم با هر فری ، آفرین گفتن جهان و طبیعت است. در آغاز باید عمل انسان و انسان را ستود نه‌ آنکه پس از مرگش ، عملهایش را ستود.

تا روزی که ما ترجیح میدهیم که تا میتوانیم دیگران را کیفر بدهیم (از دید ایرانی بزرگترین جرم ، همین آفرین نگفتن به کار نیک‌ دیگریست) و از افراد ، هرگونه آفرینی را دریغ می‌داریم تا بمیرند ، و بدینسان فر‌ را در او نابود می‌سازیم ، هنوز در رگ و ریشه ما خون اسلامی در جریانست.

ایرانیت و اسلامیت دو چیز متضادند. کسیکه مسلمانست ، ایرانی نمیتواند باشد. کسی‌ آفرین می گوید که خود هم فر‌ دارد. آیا آفریدن ، چیزی جز آفرین گفتن است ؟ چشمی که جویای فر‌ در دیگرانست تا به آنها آفرین بگوید ، جامعه‌ای مردمی ، خواهد آفرید و چشمی که در تجسس گناه و خطای دیگرانست تا آنها را کیفر بدهد و سرزنش کند و طعنه به آنها بزند و محتسب دیگران باشد ، جهنم را در روی زمین خلق خواهد کرد. »

منبع:

منوچهر جمالی، بخشی از کتاب پشت به سئوالات محال ، ۱۸ آپریل ۱۹۹۱، انتشارات ارس ، لندن ، بخش ٦ ، آفرین به انسان ، برگرفته از وبگاه  سه اثر فلسفی از منوچهر جمالی ، برگ ۱۳۱ از این کتاب را ببینید.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« ایرانی ، همیشه رند باقی‌ خواهد ماند »


« بزرگترین آفرینش روان و فکر ایرانی ، مفهوم « رند » است [،] که قرن‌ها تجسم آزادی در برابر دین و علمای دین و حکومت و حکومت گران و هرگونه مسلکی بوده است. رند ، فردیست که آنقدر انعطاف فکری دارد که هیچکس و هیچ مرجع و مرکز قدرتی‌ نمیتواند مالک فکر و احساس و یا روان او بشود و بر او قدرت یابد و او را به چنگ آورد. رند ، کسی‌ است که نمیتوان او را در تنگنای مقوله هیچ عقیده ای و مسلکی و سیستمی‌ گنجانید ولو آنکه بزبان هر عقیده و مسلک و سیستمی‌ سخن بگوید.

رند ، شک ورز ، لطیفه گو و لطیفه اندیش ، طنز گو ، جسور ، حیله ورز و زرنگ و گریزپا ولی‌ مقاوم و استوار ، مستقل و مسخره گر‌ قدرت طلبان سیاسی و دینی و تحقیر کننده قدرت و مقتدران میباشد و این عناصر را چنان با هم می‌‌آمیزد که برای تعریف شیوه مبارزه او با هرگونه استبدادی ، نمیتوان یک فرمول کلی‌ پیدا کرد ، چون مبارزه با استبداد ، هیچگاه فرمول ندارد ، چون ، استبداد ، هزار گونه است و هزار چهره دارد.

ایرانی قرنهاست که در مکتب فکری عطار و حافظ سراپا رند شده است. رند ، سر هیچکس کلاه نمی‌‌گذارد ، ولی‌ هیچکس نیز (از جمله آخوند و روحانی [!] و اهل دین) نمیتواند او را بفریبد. همه حیله‌ها را در می‌‌یابد و در دام هیچ حیله‌ای نمی‌‌افتاد. به خصوص در دام حیله‌های مقدس از هرگونه اش [نـ]می‌افتد. رند با لطافت تمام ، گستاخ هست.

رند ، عاقل‌تر از آنست که مظلوم بشود و مناعت طبعش به اندازه ایست که با نمایش دادن مظلومیت خود سر بازار‌ها هیچگاه کسب حقانیت و اعتبار نمی‌‌کند. رند به فکر نجات دنیا و جوامع و ملت‌ها و طبقات نیست با آنکه بی‌ آزاری را برترین ارزش می‌شمارد و بی‌ آزاری نسبت به انسان را (تنها شریعت واقعی‌) میداند. رند ، قدرت آن را دارد که میان انواع استبداد‌ها برقصد بدون آنکه از آنها بگریزد. ما حافظ را دوست نداریم چون خوب شعر گفته است بلکه ، او را دوست می‌داریم چون علو ارزش رندی ایرانی را شناخته است. هیچ استبدادی نیست که با حافظ بجنگد ولی‌ حافظ رند با هر استبدادی گلاویز است. رند[ی] شیوه مبارزه اصیل ایرانی در درازای سده‌ها برای اوج آزادی انسان است.

آئین رندی ، آئین آزادی به شیوه ایرانی است. شاید هنگام آن فرا رسیده باشد که ما « فلسفه رندی » را بنویسیم.

ایرانی ، مسلمان ، مارکسیست ، … ، میشود ولی‌ همیشه ندانسته رند باقی‌ میماند. »

منبع:

منوچهر جمالی ، بخشی از کتاب : اندیشه‌هایی‌ که آبستن هستند ، انتشارات کورمالی ، لندن ، ۱۹۸۸. برگ ۱۳۶ از این کتاب را ببینید ، برگرفته از وبگاه فرهنگشهر ، بخش کتاب ها.

نوشته‌هایِ مرتبط:

« ياوه اي به نامِ « قرائت هايِ غير متحجرانه » »


بازوب‌نویسی شده از نگاه (محمدرضا زجاجي) :

« به راستي جايِ شگفتي است كه براي چند هزارمين بار دوباره مي شنويم كه جريان ها و شخصيت هايِ تريبون به دست ، از « منافع ملي » سخن مي گويند و در پيِ ارائه ي نسخه هايِ تازه از « اسلام » و « انقلاب » و « حكومت اسلامي » هستند و ادعاي ارائه ي قرائت هايِ « غيرِ متحجرانه » دارند ؟ ! ؟
چند بار بايد يك چيز را آزمود ؟ ؟
توي مغزتان نمي رود ؟ ؟ بايد … ؟ ؟ ! !
مگر نسلِ انقلاب ۵۷ به انگيزه و دستاويزِ قرائت تازه و مترقي از « اسلام » حاكميتِ پاي تخت و ام القرايِ شيعه را ، دو دستي از « ارشاد شريعتي » و « نياوران نشين هايِ ششهزار ساله » تحويل نگرفت و به « فيضيه ي قم » به عنوان معماران جامعه ي اسلامي و نماينده گان روحانيت مترقي ، تقديم نكرد ؟ و مگر همين كه امروز داريم ، مترقي ترين قرائت ممكن ، از اسلام و شيعه و انقلاب اسلامي ، در امروز و اكنونِ جهان نيست ؟
ديگر چه قرائتي بهتر و عملي تر از آن كه توسط معماران جامعه يِ اسلامي تعريف و ارائه مي شود و شده است
؟ ؟ و آيا تعريف و به اصطلاحِ آقايان « قرائتي » بالاتر از تعريفِ متولي – نسبت به امامزاده اي – قابل تعريف و تصور است ؟ كه آقايان در صدد ارائه يِ آن باشند ؟
اگر دروني هستيد و خودي – كه هستيد – تعريف و عمل خود را در ۲۷ سالِ گذشته ارائه كرده ايد و اگر امروز خود را بيروني مي دانيد كه باز بايد تكرار كنم : چه تعريف و قرائتي بهتر از آن كه خودي و اهل فن و مدعيان و متوليان ارائه كرده اند ؟ ؟ آخر چرا به آن چه مي گوئيد نمي انديشيد ؟ ؟ يا اين كه مردم و جامعه يِ امروز و جهان را نشناخته و با همان چشمان لوچ و خواب زده يِ كهن ، به موضوع مي نگريد و معتقديد كه هنوز و دوباره مي توانيد مردم را گول به زنيد و هم چنان منابعشان را غارت كنيد … ؟ !
آخر نمي دانم بعضي از « حضراتِ اجله يِ نيمچه علما » خودشان مي دانند چه مي گويند ؟ ؟ آخر شما بچه مسلمان و روحاني زاده اي ، صادق تر از كويري مرحوم ، دكتر علي شريعتي مي توانيد پيدا كنيد ؟ ؟ كه هم اسلام شناس بود و بچه آخوند و هم جامعه شناس و رفورميست و به دليل صداقتش نيز ، از آن محبوبيت و مقبوليت شديد برخوردار شد … ؟ ؟ ! !
( من تماميِ سال هايِ پس از ۵۷ را تا ۶۵ برايِ تحقيق و شناختِ دوباره يِ « بت » دورانِ جواني ام ، از مصاحبتِ مرحوم استاد محمدتقي شريعتي – در سال هائي كه همه پيرمرد را تنها گذاشته بودند و به ناچار خود بر بالايِ كتاب خانه اش نوشته بود كه « عزيزان از بحثِ سياسي خودداري كنند » – برخوردار بوده ام و احوالاتِ آن كويري دق كرده را ، از زبانِ نزديك ترين نزديكانش شنيده ام و در آن ها تأمل كرده ام و مي دانم كه از چه سخن مي گويم ) .
رفت و شد و گذشت … ديگر چه مي گوئيد ؟؟ و چه مي خواهيد ؟ ؟
يا اين كه شما نيمچه علمايِ با عمامه و بي عمامه ، كدام قرائتِ مترقي و « غير متحجرانه » را مي خواهيد از اسلام و شيعه و روحانيت ارائه كنيد كه متوليان مذهب و« معمارانِ انقلاب اسلامي » تا كنون آن را ارائه نكرده باشند ؟ ؟
چه چيز تازه اي داريد كه بيهوده شعار مي دهيد ؟ ؟ گمان نمي كنيد كه ديگر زمان اين ادا و اصول ها و شيوه هاي خر گول زنگ ، به سر آمده است ؟ ؟
آخر آقايان خودشان مي دانند چه مي گويند ؟ ؟ ! !
تمامي مديراني كه در ربع قرن گذشته – به ويژه پس از ۱۳۶۰ تا كنون – از راست و چپ و سلاطين سازنده گي تا اصلاحات ، از بنياد گرا و اصول گرا و سنتي ، تا مدرن و « فيلسوفان علم » به نحوي كساني هستند كه تا كنون- هريك – در نهادها و تشكيلاتي ، مشغول و متوليِ ارائه يِ قرائت هايِ تازه و مترقي و منطبق با دانش و تكنولوژي روز ، از اسلام و انقلاب بوده اند و همواره نيز براي جامعه نسخه پيچيده اند و تمامي انواعش را ، از انقلابي و مترقي و غير متحجر معرفي كرده اند و فرصت كافي و امكانات لازم را – نيز– برايِ اين كار داشته اند و حتا از حمايتِ سياست هايِ موافقِ بيگانه هم ، برخوردار بوده اند و هستند … حضرات گمان مي كنند كسي گذشته شان را از ياد برده است ؟ ؟ كه اين گونه رنگ عوض كرده اند و با مداركِ مدرن از دانشكاه هايِ هوائي و توبه كرده از استبداد ، مي خواهند تازه نوعِ سكولارش را تبليغ كنند و قرائت هاي « غير متحجرانه » تعريف فرمايند ( ! ! ) ياللعجب و صدها شگفت ! !
ديگر كدام نسخه و قرائتي است كه شما نالايقان و بوزينه گانِ تقليدي ، پس از بسته شدن رسمي دكان ، مي خواهيد ارائه كنيد و پيامبر و تئوريسينِ آن گشته ايد ؟ ؟ و داريد جامعه ي فاسد را – با اين شعر و شعارها – گول مي زنيد و …
آقايان سال ها بيت المالِ كشور را چنان غارت كرده اند كه امروز دارند هضم نشده هايش را قي مي كنند … و مدام بر خرِ مراد سوار بوده اند و وقت و امكانات هر كار و چيزي را هم داشته اند ، اما تازه به فكرِ تعريف هاي « غير متحجر » و مدرن افتاده اند (!!) .. گمان مي كنيد مردم اين قدر زود فراموش مي كنند ؟ ؟
انگار يادمان رفته است كه همين حضرات با عمامه و بي عمامه ، خود كساني بوده – و هستند- كه به عنوانِ اجرا و ارائه يِ « اسلامِ مترقي » و « روحانيت انقلابي شيعه » در بيست و چند سال پيش « حاكميت » را قبضه كردند و تمامي امكانات گسترده و تمام نشدني را نيز به خدمت گرفتند و خود ادعاي تعريف و اجراي « اسلام و شيعه ي مترقي » را داشتند و دارند …
حالا چه شده است كه رفورميست هاي سابق ، دوباره شده اند « متحجر » و « سنتي » و حتما شما هم « انقلابي » و « مدرن » از نوع سكولارش هستيد كه عين صدر مشروطه پوست انداخته ايد و عبا و عمامه را – پس از بردار رفتن شيخ فضل الله – به كت و شلوار و كروات و يك عدد مبال و يك يا دو رأسي اتومبيل گرانقيمت و دكه و دكاني در پائين يا بالاي تهران ، تبديل كرده ايد و مي خواهيد براي فرداي جامعه نسخه به پيچيد … حالا هم كه دور دورِ نان خوردن از « اصلاحات » است – آن هم تازه پس از تعطيل دكان – كه آقايان راه افتاده اند دورِ دنيا و دارند با دختركان گرجي و تاجيك « گفت و گوي تمدن ها » مي كنند و با بانوان محجبه ي ورزش كار عكسِ يادگاري مي گيرند و « رقصِ افراد ناباب » (!) را تماشا مي كنند ( يا للعجب ) خوب بود رقص افراد باب را تماشا مي كرديد كه دادِ رقبا و حريفان را در نياوريد … اما دكانِ بدي نيست ، مي تواند رونق هم بگيرد … و انگار مي توان چند سالي را ، باز بر « مقبره يِ اصلاحات » به « توليت » نشست ؟ !
آقايان بازي تمام شده است و دكان برچيده ، اسلام و انقلاب و حاكميت روحانيتِ شيعه نيز ، همين است كه ملاحظه مي فرمائيد … اگر توانستيد خود را با دانش و شعورِ امروزينِ بشر و بيداريِ جوامع مسلمان ، هماهنگ كنيد و منافعِ عام را بر نمايندگي از جريان هايِ فاسدِ قدرت و ثروت برتري دهيد ، امكان ماندن و زيستن در جامعه يِ فردايِ كشورهاي اسلامي را نيز خواهيد داشت و اگر هم نتوانستيد – يا نخواستيد – ( بدانيد و ترديد نكنيد ) كه مضمحل خواهيد شد …
فرض و صورتي جز اين متصور نيست و ديگر نمي توان « انسانِ امروز » را كه بر جهاني از آگاهي و اطلاعات چشم گشوده است – هرچند فاسد و تباه باشد – با مردمانِ قرن بوق مقايسه كرد و چونان آدمكانِ عصر كجاوه و پالكي ، با تكيه بر ثروت هايِ غارت شده از خودشان ، گولشان زد و دوباره با همان شيوه هايِ افشا شده ، برايشان « قرائت هاي غير متحجرانه » تعريف كرد و با شبكه هايِ تلويزيونيِ دبي و تورنتو – و ديگر و ديگر- و احزابِ دولتي و كانون هاي توحيد لندن و پاريس ، سرِ كارشان گذاشت و نسخه يِ شريعتي را دوباره از سر، بازنويسي و بازسازي و بازآفريني كرد ! ! ؟ ؟
خير … « آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت » و ديگر حتا همين جامعه ي فاسد هم – كه شما سال ها پيش ، چون نتوانستيد خود پا به پايِ آن بيائيد ، او را پا به پايِ خويش كِشانديد و آورديد و درگيرِ گذراني فاسد و بيهوده و تباه ساختيد – باز همان جامعه يِ بت سازي نيست كه اهدافِ شما را برآورد ! ! و مگر شكست هايِ پي در پي خويش را ، نديديد ؟؟ و چرا و چگونه از آن عبرت نگرفتيد ؟ ؟
چند بار بايد مردم به سرداران سازنده گي و اصلاحات چيانِ دولتي « نه » بگويند ؟ ؟
و چگونه بايد محلِ سگ هم به « بت » هاي ساخته شده يِ شما نگذارند و روي برتافتنِ خويش را ، از نسخه ها و قرائت هايِ تكراري و رنگ در رنگِ شما ، اعلام كنند و چگونه بايد اين پيامِ آشكار را ، به گوشِ كرِ شما برسانند كه نرسانده اند ؟ چرا بيدار نمي شويد و چرا با خود و جامعه تان صادق نيستيد ؟
اندكي بينديشيد ، فردا در پيش است و دگرگوني در نگاه ها و ذهن ها ، قابلِ تصديق و مشاهده ، زمان نيز هرگز به عقب برنگشته است
كه اكنون و برايِ شما بازگردد … پس به خود آئيد و يك بار برايِ هميشه ، منافع و مصالحِ عام و عموم را ، بر مصلحت و نفعِ جريان هايِ خاص و فاسدِ قدرت و ثروت ، برتري دهيد و به آن بينديشيدمطمئن باشيد كه خود شما نيز – در قالبِ نوع – حقوقي محترم تر خواهيد داشت و هيچ كس و هيچ جرياني زيان نخواهد ديد … و براي همه ، هنگامي كه هريك در جايِ خويش قرار داشته باشند ، كار و امكانات و حقوقي تضمين شده ، وجود خواهد داشت و به همه ، همه چيز خواهد رسيد …
پس به ايران و ايراني و به انسان و اخلاق و منافعِ انساني بينديشيد و دكه ها و ابزارِ سنتيِ كسب را ، رها كنيد و منافعِ خويش را ، در قالبِ جمع و در جايِ خويش ، جست و جو نمائيد و بيكاره گاني را كه با بودجه هايِ دولتي به دنبال خويش راه انداخته ايد ، اجازه دهيد و ارشاد بفرمائيد كه به طرف كاري شرافتمندانه بروند و زندگي خودشان را بكنند تا همه با هم ، امكانِ بهره برداري از جامعه اي برابر در برخورداري و آزاد و كامياب و به شعور رسيده را داشته باشيم …

و ديگر همين و التمام .»

نوشته‌هایِ مرتبط:

آزمونِ ایرانی بودن در برابرِ اسلامی بودن، با سفر به بیش از ۱۱۰۰ سال پیش


هومر آبرامیان:

متنِ پیاده شده از ویدئوی زیر، زمانِ ۳۴:۰۰ تا  ۳۹:۰۰ :

« از کسانی که می گویند هم می توانند ایرانی بمانند هم مسلمان،هم می تواند یک مسلمان خوب باشد و هم یک ایرانی خوب، که نمی دانند چه می گویند!چون نه اسلام را درست شناخته اند، یک اسلام ساختگی دارند در ذهن و اندیشه خود و نه می دانند فرهنگ ایران چیست؟

اینک می پرسم: اگر همین بامداد فردا جنگ قادسیه دوباره رخ دهد،

از این سو سپاه ایران با درفش کاویان به فرماندهی رستم فرخزاد، از آن سو سپاه خونریز تازیان با درفش الله اکبر و به فرماندهی سعد ابی وقاص.

باید یکی از این دو سپاه را برای رزمیدن انتخاب کنیم

و رخ نشان دهیم،

ولی در انتخاب آزاد هستیم

تو کجا را انتخاب می کنی؟

اگر بگویی در سپاه ایران خواهم بود چه خواهی کرد با این یار پیامبر

و قرآن و اسلام، پس مسلمان نخواهی بود، ولی اگر بگویی که نه و مسلمانی و بهشت را انتخاب کنی و به سپاه دشمن بپیوندی،

آنگاه است که من و تو رودر روی هم قرار خواهیم گرفت، نه در کنار هم! این یاوه است که می گویند با اعتقادات مردم کار نداشته باشید! ما کار داریم چون شما کار دارید

و میهن مرا شما با این اعتقادات بر باد دادید!

این یاوه ها از سوی همین ملی مذهبی ها بیان می شود! »

مقایسه ی واکنش و عملکردِ حدودِ ۱۰۰،۰۰۰ ایرانیِ آواره از وطن از دستِ مسلمانان در حدودِ ۱۱۰۰ سالِ پیش با واکنش و عملکردِ حدودِ ۶،۰۰۰،۰۰۰ ایرانی‌ِ آواره از ایران به دلیلِ حکومتِ اسلامی – آخوندی در زمانِ حال پس از ۱۱۰۰ سال.

ببینید و بشنوید: